#پارت_صدوهفتادوپنج
- کی زنگ زدن؟
نگاه هاکان به روبرو بود
برخلاف او که چشم از نیم رخ مرد کنار دستش برنمی داشت
- دو روز پیش؟
- بعد تو الان داری بهم میگی؟
از شاکی شدنش تک خنده ای رو لبهای هاکان می نشیند
-خواستم بگم اما ندیدمت ...
از طعنه کلام او گر میگیرد و نفسش را میان حبس میکند
مردک چرا بیخیال نمیشد
هر چند که
بیخیال چه میشد وقتی خود شاکی شده بود که چرا به او نگفته است؟
- فقط ما دعوتیم؟
حین آنکه پشت چراغ قرمز می ایستاد جواب میدهد
- نمیدونم ، فرقی داره؟
- اره خب ، میخوام بدونم واسه چندنفر باید نقش همسرعزیزت رو بازی کنم .
- کی زنگ زدن؟
نگاه هاکان به روبرو بود
برخلاف او که چشم از نیم رخ مرد کنار دستش برنمی داشت
- دو روز پیش؟
- بعد تو الان داری بهم میگی؟
از شاکی شدنش تک خنده ای رو لبهای هاکان می نشیند
-خواستم بگم اما ندیدمت ...
از طعنه کلام او گر میگیرد و نفسش را میان حبس میکند
مردک چرا بیخیال نمیشد
هر چند که
بیخیال چه میشد وقتی خود شاکی شده بود که چرا به او نگفته است؟
- فقط ما دعوتیم؟
حین آنکه پشت چراغ قرمز می ایستاد جواب میدهد
- نمیدونم ، فرقی داره؟
- اره خب ، میخوام بدونم واسه چندنفر باید نقش همسرعزیزت رو بازی کنم .