#جانان_من
#پارت737
_ جواب منو...بده.
ایمان پلکی زد.
بدنش رو جلوتر کشید و دست دیگه اش رو که روی تخت بود تکیه گاه چونه اش کرد.
_ چون داشتی سکته ام میدادی!
بشگونی از گوشت دستش گرفتم.
_ غلط میکنی...سکته کنی...
پاشو برو...یه چیزی بخور...فشارت بالا بیاد.
ابرویی بالا انداخت و نچی گفت.
_ فشارم اینجوری بالا نمیاد.
خواستم بپرسم چطوری بالا میاد پس...که ناگهان از جاش بلند شد.
بوسه کوتاهی در عرض ثانیه ای روی لبم نشوند.
اینقدر سریع بود که حتی فرصت نکردم بهش واکنشی نشون بدم.
اگر انرژی و جون شوخی داشتم حتما بهش میگفتم که پیشرفت کرده.
قبلا با خجالت دستم رو میگرفت.
الان توی یک مکان عمومی بوسم میکرد!
ولی حتما باید این تیکه رو بعدا بهش می انداختم.
_ اینجوری میره بالا...
#پارت737
_ جواب منو...بده.
ایمان پلکی زد.
بدنش رو جلوتر کشید و دست دیگه اش رو که روی تخت بود تکیه گاه چونه اش کرد.
_ چون داشتی سکته ام میدادی!
بشگونی از گوشت دستش گرفتم.
_ غلط میکنی...سکته کنی...
پاشو برو...یه چیزی بخور...فشارت بالا بیاد.
ابرویی بالا انداخت و نچی گفت.
_ فشارم اینجوری بالا نمیاد.
خواستم بپرسم چطوری بالا میاد پس...که ناگهان از جاش بلند شد.
بوسه کوتاهی در عرض ثانیه ای روی لبم نشوند.
اینقدر سریع بود که حتی فرصت نکردم بهش واکنشی نشون بدم.
اگر انرژی و جون شوخی داشتم حتما بهش میگفتم که پیشرفت کرده.
قبلا با خجالت دستم رو میگرفت.
الان توی یک مکان عمومی بوسم میکرد!
ولی حتما باید این تیکه رو بعدا بهش می انداختم.
_ اینجوری میره بالا...