"جانانِ‌ مَن"


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Erotic


هر گونه کپی و نشر بدون اجازه از رمان پیگرد قانونی دارد

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Erotic
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇🌛21
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


🌸خدایا،

نیاز دارم یک جوری درستش کنی


دنبال ساعت هوشمند و ایرپاد خاص و با قیمت مناسب هستی؟

از حراج آخر سال جا نمونی 🏃🏻‍♂️

@unikwatch
@unikwatch


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
📵 اینجا همه چی نصف قیمته 📵

🔣جشنواره عیدانه مخصوص بانوان شروع شد

یکی بخر دوتا ببر 👇👇
@Adaa_lingerie
@Adaa_lingerie

♥️ انواع لباس زیر های  فانتزي ، ترك و اروپايي

👙بادی،لباس خواب،کاستوم،لباس زیر


#جانان_من
#پارت741

با تقه ای که به در خورد، ایمان صاف ایستاد.

تیشرتش رو توی تنش مرتب کرد و با صدای بمش لب زد:

_ بفرمایید.

نگاهم روی رگ های برجسته بازوهای ورزشکاری اش که از زیر تیشرت بیرون زده بود، افتاد.

بچه ام اینقدر عجله کرده بود که حتی وقت نکرده بود لباش عوض کنه.

قربون اون صدای بم و هیکل ورزشکاری ات برم...

دلم میخواست یگ‌ گاز از اون بازوها بگیرم.

با یادآوری چیزی اخم کمرنگی بین ابروهام نشست.

موقعی که مطهره بود هم همین لباس تنش بود؟

رفتیم خونه کی لباس عوض کرد؟

قبل شام یا بعد شام...

_ سلام.

با شنیدن صدای مامان از فکر بیرون اومدم.

نگاه نگران مامان روی من نشست.

_ سلام آقا ایمان.

ایمان شرمنده سلام کرد.

اما حرف دیگه ای نزد.
مامان با نگرانی جلو اومد.

_ خوبی عزیزم؟


🌸
بهترین آغوش، آغوش خداست
وقتی که ناآرومی باید بری بغل خدا،
باید باهاش درد و دل کنی،
تو از فردات خبر نداری
ولی اون میدونه چخبره..


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ə🦋²¹
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇 h 21

@irantahsilat_iau
@irantahsilat_iau
@irantahsilat_iau


‍ ‍ ‍ #part89

با #بغض به دختری که به سمت اتاق #ارباب می رفت خیره شدم. کاش #خدمتکار نبودم، کاش عاشق اربابم نبودم.

سینی فنجون قهوه و کیک و برداشتم و به سمت اتاق ارباب رفتم. تقه ای به در زدم که صدای #مردونه و بمش توی عمارت پیچید:
_بیا تو...

نفس عمیقی کشیدم و اروم درو باز کردم که دیدم دختره با لباس باز لم داده جلوش و با #تحقیر نگاهم میکنه.

با #مظلومیت سرمو انداختم پایین که ارباب گفت : سینی و بزار برو.
زیرلب چشمی گفتم و سینی رو گذاشتم روی میز.

دختره با ناز فنجون و گرفت و یه قلپ ازش خورد و با #جیغ گفت: اه چقدر داغه. این چه کوفتیه؟
با #ترس برگشتم سمتشون که دختره بلندشد و #سیلی بهم زد. با تعجب و چشمای اشکی نگاهش کردم که گفت:
_نمیفهمی باید چجور قهوه ای بیاری؟

اومد دوباره بزنه زیرگوشم که #ارباب حمله کرد سمتش و پرتش کرد.
قطره های اشک از چشام می ریخت‌. قلبم دوباره درد گرفته بود.

دختره با #حرص گفت:چیکار می کنی؟ واسه این دختره ی پاپتی منو میزنی؟

با #عصبانیت گفت: زر نزن گمشو بیرون. گمشششششو هرزه.

بی توچه به اون دستمو کشید و من لرزون و کشید توی #بغلش و با #عصبانیت گفت: انقدر #مظلوم نباش. انقدر ساکت نباش دختر. انقد گریون نباش

محکم صورتمو گرفت توی دستش و با چشمای مشکی #جذابش زل زد توی چشمم:
_چرا نمیفهمی این دخترا بهونن؟ بهونه ی دیدن تو؟ بهونه ی بوی تنت؟ چرا نمیفهمی دوست دارم دختر؟

با #تعجب زل زدم توی چشمش و گفتم: ارباب؟

_صدام نکن دیوونه میشم
لب برچیدم که وحشیانه لباشو گذاشن روی لبام و...
https://t.me/+PJscQ-HcTBQ1MjZk

#ارباب‌خشن‌عاشق‌خدمتکار‌مظلوم😱🔞❌
#هرشب‌باهم‌توی‌اشپزخونه‌وباغ‌عمارت😁💦


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇🌛20
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔 @ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat



نه اینکه بخوام ته داستان رو لو بدم بی‌مزه‌
بشه‌ها ،نه!! ولی تهش همه چی درست
میشه ،یعنی من درستش میکنم🪷🎐••

امضاء : خدا

#رمضان_الکریم 🤲
‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌──➺𓆩᳦᳣ 🌱🥰 


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥


✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ə🦋²⁰
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️  09213313730
@telesmohajat


دیشب بعد رفتن مهمونا زیر داداشم جر خوردی دختر جون ؟

غش غش خندید و سیم تلفن را دور انگشتان لاک خورده و ظریفش پیچید. دیشب عروس شده بود و حالا همکلاسی اش خواهر شوهرش بود.

_تو شورت داداشت هیچی نبود مرضی خانم ! گولم زدید.

مرضیه متعصب جواب داد.

_گه خوردی ! شرط می‌بندم داداشم یه جور جرت داده نمیتونی راه بری !

نگاهی به دور و بر انداخت.

_هیچ غلطی نکردیم مرضی ! توام ازین حرفا نزن آرش بشنوه سگ میشه !

مرضیه بدجنس شد.

_نکنه پرده نداشتی خراب خانم؟ خودت و نکرده باشی تو پاچه‌ی داداشم!

شیطان خندید و صدایش را تا حد امکان پایین آورد.

_مال داداشت قد هسته خرما بود انقد داداشم داداشم نکن! تا شورتم و کشیدم پایین خوابش برد!

دخترک هفده ساله عروس شدن برایش زود بود. هنوز در عالم بچگی سیر میکرد.
چشمش به یک تکه نقل و سکه ی مبارکباد روی زمین افتاد. یادگاری دیشب بود.
خم شد تا سکه را از روی زمین بردارد که دست های گرمی دور شکمش پیچید و همانطور نگهش داشت.

_توله سگ بی‌آبرو با کی داری از شب حجله‌ت حرف میزنی !؟

با حس تن آرش پشتش لبش را گاز گرفت.

_بذار بیام بالا !

مرضیه پشت تلفن شیطنت کرد.

_داداشمه؟ ایشالا یه جوری بکنتت جر بخوری سه روز بخوابی بیمارستان تا دیگه گه نخوری پشت داداشم !

آرش دستش را دراز کرد.

_بده من اون تلفن و ببینم.

تسلیم گوشی را به سمتش گرفت و معین بی‌مقدمه تماس را قطع کرد و روی تنش خم شد.

_دیشب دستم نزدم بهت گفتم بچه ست میترسه بذار عادت کنه بهم ! اما انگار عروس کوچولو خودش خارش داره نه؟

با بازی دست‌هایش روی تنش چشمهایش بسته شد.

_آخ آرش....

_زهرمار عشقم! که تا کشیدی پایین خوابید دیگه ؟

گفت و خودش را بیشتر بین پاهای دخترک جا کرد.

_این چیه پس؟

دخترک لبش را به دندان کشید.

_غلط کردم آقایی!

دست معین از پشت سر به کمر شلوار بند شد. مستانه چشم درشت کرد.

_دو ساعت دیگه مهمون میاد واسه پاتختی!

کمر شلوارش بی توجه پایین کشیده شد.

_بیاد خب ! طبیعی ترم هست اینجوری! گشاد گشاد راه بری خودشون می‌فهمن شب عروسی خوش گذشته بهت ....

گفت و دخترک را سمت کاناپه هدایت کرد و با خشونتی لذت بخش روی کاناپه انداخت.

_لپات گل انداخته !

شرمگین نگاه دزدید و آرش تیشرت را از تنش بیرون کشید و با شور روی تنش خیمه زد.

_جونم ! داغ کردی توله سگ!

دخترک نالید .

_یه وقت یکی میاد.

سرش را در گردن دخترک فرو کرد.

_در و باز نمیکنیم ! کار دارم باهات عروس!

_دخترک به دست و پا افتاد .

_مامانم....مامانم کاچی میاره حتما....صبح عروسی...رسم داریم....رسم...

گفت و با گذشتن دست مردانه ی آرش از لبه ی شورت سفید گیپور صدایش در گلو شکست.

_آخ....

آرش لاله ی گوشش را به دندان گرفت و پچ زد.

_کمرت و بیار بالا پاهاتم باز نگه دار ...

دخترک با استرس پرسید.

_درد داره ؟

با حس گرمای تن شوهرش چشمهایش بسته شد و به ثانیه نکشیده با پر شدن درد در پایین تنه‌اش جیغ کشید و همزمان صدای آرش در گوشش پر شد

_از اونجات داره خون میاد نفس معین....

ادامه👇

https://t.me/+PQaW8H5KNO03ZDA0
https://t.me/+PQaW8H5KNO03ZDA0


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
👙لباس زیر خاص رو باید از جای خاص خرید

🅾 انواع کاستوم‌،خدمتکاری و‌ پرستاری و...
🧚‍♀ بادی نگین دار و ساده
🏊‍♀ بیکینی و مایو
🩲 شورت و سوتین 👙
با قیمت باور نکردنی فقط در فروشگاه جزیره آدا
👇👇
https://t.me/addlist/LSWraVUS1Jc1NTJk
https://t.me/addlist/LSWraVUS1Jc1NTJk


وقتی خدا خودش گفته
قطعا بعد از
هر سختی آسانی هست
ديگه نگران چی هستی؟

به خودش توکل کن☝️🏻♥️


🌸خـداوندا امید ما به توست ...

مارا بجز خودت به دیگرى واگذارمان نكن تویى خداوندِ ما
پس قراردہ بى نیازى درنفسمان
یقین در دلمان
روشنى در دیده مان
آرامش درقلبمان


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اخذ مدارک دانشگاه آزاد واحدهای معتبر تهران
کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا با استعلام

Telegram :
👇👇👇👇
@irantahsilatorg3

Instagram :
👇👇👇👇 H 19
Https://instagram.com/irantahsilat.org4


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🤩🤩یه فرصت فوق العاده🤑💰

🥳هر روز 200 کته پز قلبی رایگان برای 200 نفر اول⭐️⭐️

هدیه ای از شهر آشپرخانه که تو تلویزیون اعلام شده

💌فقط با یک پیامک
❇️فرصت رو از دست نده و برای آشناهات هم ارسال کن این رو

✉️پیامک عدد 1 به سامانه 1000991199


🌸یک وقتهایی
بگذار خدا برایت خدایی کند
باورش کن که قدرت مطلق است و بسپار به او
🌸ته مناجاتت به خدا بگو:
تو خدایی و من فقط یک بنده ی ضعیف که هیچ ندارم؛
برایم خدایی کن ...
مرا از این بند خستگی ها رها کن
اصلا میدانی؟!
بگو: "خودت درستش کن"


#جانان_من
#پارت740

_ دلبری نبود.
واقعیت رو...گفتم.

ایمان هم لبخندی زد.

خم شد و بوسه ای روی پیشونی ام گذاشت.

خواست چیزی بگه اما پشیمون شد.

میدونستم از این موضوع به خاطر اتفاقی که برای من افتاده راحت نمیگذره...

همین هم بود که من رو میترسوند.

نمیخواستم توی خانواده به خاطر من درگیری پیش بیاد.

هرچی نباشه اونها خانواده اش بودن.

هرچی هم که میگفتن احترامشون واجب بود.

با اینکه منم حرص میخوردم اما اگر از بیرون گود ماجرا رو میدیدی شاید میشد به مادرش کمی حق داد.

یکی دیگه رو برای ایمان زیر نظر داشت.

اما یکی گیرش اومده بود که با هیج کدوم از اصول هاش تطابق نداشت.

خب حق داشت دیگه...
منم بودم قاطی میکردم.

ولی بازم من انتخاب ایمان بودم.

من با ایمان عهد کرده بودم، حتی اگر دنیا به آخر هم میرسید من تا تهش پای عهدم بودم.

با تقه ای که به در خورد، ایمان صاف ایستاد.

تیشرتش رو توی تنش مرتب کرد و با صدای بمش لب زد:

_ بفرمایید.

20 last posts shown.