#پارت_۲۲۳
#فانتوم
#آرزو_صاد
باقی شب رو نفهمیدم چطور گذشت. متوجه نبودم اطرافم چخبره؛ فقط داشتم به این فکر میکردم که واقعا هیچ راه دیگه ای به جز قبول درخواست سعید نداشتم. باید خودم رو نجات میدادم، بعدش هم برای آخرین بار دست برادری رو میگرفتم که هیچوقت برام شبیه کوهی به اسم برادر نبود!
همه رفته بودن و باز هم من با تاریکی شب نشینی داشتم. به تاج تخت تکیه زدم و به دیوار رو به روم خیره شدم. یه حس پوچی زیادی درون قلبم بود. یه چیزی شبیه یه حفره ی خالی که جاش تا ابد خالی میمونه.
کاش دکتری برای دردم، درمانی پیدا میکرد. این لعنتی آخر من رو میکشت یا کاری میکرد خودم از خودم دست بکشم. چشم بستم و زمزمه کردم:
_ دووم بیار دنیا! تو شب های سخت تر از این هم گذروندی... یکم نفس کشیدن سخت میشه برات؛ ولی زنده میمونی! اونقدر خوش شانس نیستی که بمیری....
از هر زاویه ای به خودمون نگاه میکنم، من تاوان این رابطه رو بیشتر از تو پس دادم. چون اونی که همه چیزش رو گذاشت وسط من بودم! من بی قید و بند دل دادم به تویی که راه و رسم عاشقی بلد نبودی. مطمئنم با هرکسی به جز تو این حس رو تجربه میکردم اینقدر خرد و خمیر نمیشدم. تو آخرین ذوق و شوق من برای دوست داشتن یک نفر بودی!
« برای من و تو همین بس است؛
که برای همیشه رازی میمانی که مرا میدَرَد
و گفته نمیشود! »
***
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @fanttoom ⛓ 🍷
#فانتوم
#آرزو_صاد
باقی شب رو نفهمیدم چطور گذشت. متوجه نبودم اطرافم چخبره؛ فقط داشتم به این فکر میکردم که واقعا هیچ راه دیگه ای به جز قبول درخواست سعید نداشتم. باید خودم رو نجات میدادم، بعدش هم برای آخرین بار دست برادری رو میگرفتم که هیچوقت برام شبیه کوهی به اسم برادر نبود!
همه رفته بودن و باز هم من با تاریکی شب نشینی داشتم. به تاج تخت تکیه زدم و به دیوار رو به روم خیره شدم. یه حس پوچی زیادی درون قلبم بود. یه چیزی شبیه یه حفره ی خالی که جاش تا ابد خالی میمونه.
کاش دکتری برای دردم، درمانی پیدا میکرد. این لعنتی آخر من رو میکشت یا کاری میکرد خودم از خودم دست بکشم. چشم بستم و زمزمه کردم:
_ دووم بیار دنیا! تو شب های سخت تر از این هم گذروندی... یکم نفس کشیدن سخت میشه برات؛ ولی زنده میمونی! اونقدر خوش شانس نیستی که بمیری....
از هر زاویه ای به خودمون نگاه میکنم، من تاوان این رابطه رو بیشتر از تو پس دادم. چون اونی که همه چیزش رو گذاشت وسط من بودم! من بی قید و بند دل دادم به تویی که راه و رسم عاشقی بلد نبودی. مطمئنم با هرکسی به جز تو این حس رو تجربه میکردم اینقدر خرد و خمیر نمیشدم. تو آخرین ذوق و شوق من برای دوست داشتن یک نفر بودی!
« برای من و تو همین بس است؛
که برای همیشه رازی میمانی که مرا میدَرَد
و گفته نمیشود! »
***
•𝑱𝒐𝒊𝒏•࿐ @fanttoom ⛓ 🍷