پارت 18
حاجی کمی مکث کرد و در جوابم گفت :
- اگر تو یادت نمیاد من خوب یادمه میدونم هم بخاطر چی برداشتت و فرار کرد .
وقتی دید توهم میگیرن دعوا میکنن نتونست دوام بیاره ولی باید پشتت در میاومد باید بهم میگفت نه اینکه من بعدا از خدمتکارا بفهمم که چی به سرتون می اومد تو عمارتم بعداز رفتن شما کاری باهاشون کردم که مرغای آسمون به حالشون گریه میکرد ولی چه فایده .
حالا هم دو راه داری بابا جان یا با پای خودت محترمانه میای یا میدم زیر بغل هات و بگیرن و با زور ببرنت هر چند اینجوری مجبوریم یکم دیگه معطل بشیم چون اون دونفر برای نگهبانی از مادرت اینجا وایسادن میدونی که دست به فرارش خوبه .
با این حرفش حمیدرضا پقی زد زیر خنده که با نگاه چپ چپی من دستش را بلند کرد و عذر خواهی کرد .
وقتی دیدم راه چاره ای ندارم نگاه نگرانی به اتاق مادرم کردم و آه کشان همراه حاجی و نوه اش به طرف بیرون خانه به راه افتادیم .
- مامانم چی میشه قرار بر موندن دائمی من پیشت نیست ها حاجی حالا یکم دلت تنگه تازه رسیدیم بهم میخوام کمی زمان بدم به خودمون وگرنه که من جام پیش مادرمه
حاجی کمی مکث کرد و در جوابم گفت :
- اگر تو یادت نمیاد من خوب یادمه میدونم هم بخاطر چی برداشتت و فرار کرد .
وقتی دید توهم میگیرن دعوا میکنن نتونست دوام بیاره ولی باید پشتت در میاومد باید بهم میگفت نه اینکه من بعدا از خدمتکارا بفهمم که چی به سرتون می اومد تو عمارتم بعداز رفتن شما کاری باهاشون کردم که مرغای آسمون به حالشون گریه میکرد ولی چه فایده .
حالا هم دو راه داری بابا جان یا با پای خودت محترمانه میای یا میدم زیر بغل هات و بگیرن و با زور ببرنت هر چند اینجوری مجبوریم یکم دیگه معطل بشیم چون اون دونفر برای نگهبانی از مادرت اینجا وایسادن میدونی که دست به فرارش خوبه .
با این حرفش حمیدرضا پقی زد زیر خنده که با نگاه چپ چپی من دستش را بلند کرد و عذر خواهی کرد .
وقتی دیدم راه چاره ای ندارم نگاه نگرانی به اتاق مادرم کردم و آه کشان همراه حاجی و نوه اش به طرف بیرون خانه به راه افتادیم .
- مامانم چی میشه قرار بر موندن دائمی من پیشت نیست ها حاجی حالا یکم دلت تنگه تازه رسیدیم بهم میخوام کمی زمان بدم به خودمون وگرنه که من جام پیش مادرمه