پارت 17
حمید رضا که تا الان ساکت بود در جواب پدر بزرگش گفت :
-حاجی جون راه درازی در پیش داری .
اینطور که بوش میاد مامان بزرگ تازه وارد اصلا راضی به این وصلت نیست.
حاجی در جواب حرف حمید رضا پوزخندی زد و گفت :
- فکر کردی جرئتش رو داشت که بره طلاق بگیره هنوز هم زنمه ،حقمه ،بذار هرچقد میخواد واسه خودش غرغر کنه آخرش برمیگرده جایی که بود .
حالا هم بلند شین بریم از اینجا که حتی نمیتونم پنج دقیقه دیگه هم اینجا بمونم .
با بلند شدن آنها من هم بلند شدم که حاجی رو به من گفت :
- هیچی نمیخواد با خودت بیاری اتاقت با تمام وسایل ریز و درشت آماده است.
شک نداشتم پسر خودمی پسر .
دوست نداشتم بعد از این همه وقت دلش را اینبار من بشکنم آن هم با این همه نوری که در چشمانش بود ولی چه کنم که مادرم اولویتم بود .
-متاسفم حاجی ولی مامانم دلش میشکنه اگر الان بلند کنم بیام نبینش که اینطوری گفت و رفت تو اتاق فقط کافیه که صدا در و بشنوه اولین کاری که میکنه اینه که ببینه من همراه با شما رفتم یا نه.
حمید رضا که تا الان ساکت بود در جواب پدر بزرگش گفت :
-حاجی جون راه درازی در پیش داری .
اینطور که بوش میاد مامان بزرگ تازه وارد اصلا راضی به این وصلت نیست.
حاجی در جواب حرف حمید رضا پوزخندی زد و گفت :
- فکر کردی جرئتش رو داشت که بره طلاق بگیره هنوز هم زنمه ،حقمه ،بذار هرچقد میخواد واسه خودش غرغر کنه آخرش برمیگرده جایی که بود .
حالا هم بلند شین بریم از اینجا که حتی نمیتونم پنج دقیقه دیگه هم اینجا بمونم .
با بلند شدن آنها من هم بلند شدم که حاجی رو به من گفت :
- هیچی نمیخواد با خودت بیاری اتاقت با تمام وسایل ریز و درشت آماده است.
شک نداشتم پسر خودمی پسر .
دوست نداشتم بعد از این همه وقت دلش را اینبار من بشکنم آن هم با این همه نوری که در چشمانش بود ولی چه کنم که مادرم اولویتم بود .
-متاسفم حاجی ولی مامانم دلش میشکنه اگر الان بلند کنم بیام نبینش که اینطوری گفت و رفت تو اتاق فقط کافیه که صدا در و بشنوه اولین کاری که میکنه اینه که ببینه من همراه با شما رفتم یا نه.