Forward from: .
برادر شوهرم دکتر حاذقی بود.....
۱۲ سال بود ازدواج کرده بودم و در حسرت بچه میسوختم هر بار به شوهرم میگفتم بریم پیش پزشکی که برادرت معرفی کرده میگفت اون با پول دکتر شده چیزی حالش نیست.تا اینکه یه شب اتفاقی دیدم مادرشوهرم به شوهرم پیام داد (اونا رو دادی بخوره نکنه یادت بره) از اون روز بهشون مشکوک شدم و..یه شب قرصهایی که هر شب شوهرم بهم میداد رو خوردم و خودمو زدم خواب.یک ساعت بعد صدای مادرشوهرمو شنیدم که گفت::...👇👇👇
ادامه ی داستان
۱۲ سال بود ازدواج کرده بودم و در حسرت بچه میسوختم هر بار به شوهرم میگفتم بریم پیش پزشکی که برادرت معرفی کرده میگفت اون با پول دکتر شده چیزی حالش نیست.تا اینکه یه شب اتفاقی دیدم مادرشوهرم به شوهرم پیام داد (اونا رو دادی بخوره نکنه یادت بره) از اون روز بهشون مشکوک شدم و..یه شب قرصهایی که هر شب شوهرم بهم میداد رو خوردم و خودمو زدم خواب.یک ساعت بعد صدای مادرشوهرمو شنیدم که گفت::...👇👇👇
ادامه ی داستان