عطـرآغشــتهبهخــــ🩸ــــون
#عطرآغشتهبهخون🐺🌔
#پارت_۷۹۹
#بهقلمسما
تاریکی از دیروز و امروز نیست که
کم کم چند دهه سال روی برگشت و جادوهش کار شده
به نظرم اگر اونم مثل تو باهوش باشه مثل تو رفتار میکنه قبل از اینکه تو خودت و پیدا کنی جاسوسش و تو زندگیت میزاره ها؟
اوریا دقیقا حرف خودم رو به خودم برگردوند
دوباره نگاهم به سمت فرهاد چرخید
_پس....
وقتی برگشتم تا به اوریا نتیجه گفتمانمون بگم
با جای خالیش رو به رو شدم
_اوف
سعی کردم حرف های اوریا تو ذهنم
"اگه مثل تو فکر کنه
مثل تو...."
مثل من
"تاریکی از وجود شرارت میاد اون از کثیف ترین و خطرناک ترین چیزهای دنیا ساخته شده
کسی که طالب خونِ قلب رئوف نداره "
تاریکی
جاسوس
مثل من.....
گفتمانم با اوریا مثل یک چراغ توی مغزم روشن شد و باعث شد که من به چیزی که اصلا فکر نمیکردم، برسم....
ارباب تاریکی
--------------------
دو روز بعد
_باید جشن بگیرم ما دو تا جنگ و به راحتی بردیم........
تمام افراد مهم آلفا ها، بتاها و خونآشام ها دور میز گرد بزرگی جمع شده بودند
همه بودند به جز گرخون و اوریا....
سیراد به عنوان فرمانده ارتش اول با شادی این کلمه ها ادا کرد.
جشن الان؟
اونم در برابر این پیروزی های کوچیک؟
به درخواست گرخون
برای کشته نشدن افراد بیشتر جنگ تن به تن داشتیم
ده جنگ تن به تن
بعد از این جنگ ها
اگر طرفین تسلیم نشن وارد نبرد اصلی میشدیم
وقتی این درخواست و به گوش فرهاد رسوندم
آخرین فرصت برای عضویت در vip
بعد از پایان رمان در vip فایل بدون سانسور در اختیار اعضا قرار میگیره
شما با پرداخت 50 هزار تومان میتونید بیاید vip
6037701508602353
فاطمہ اسفندے بانک کشاورزے
❤️🔥 با فرستادن شات پرداخت لینک رو از ایشون بگیرید👇👇👇👇
@atreaghshteadmin
#کپیحتیباقیدنامنویسندهحراماست
#عطرآغشتهبهخون🐺🌔
#پارت_۷۹۹
#بهقلمسما
تاریکی از دیروز و امروز نیست که
کم کم چند دهه سال روی برگشت و جادوهش کار شده
به نظرم اگر اونم مثل تو باهوش باشه مثل تو رفتار میکنه قبل از اینکه تو خودت و پیدا کنی جاسوسش و تو زندگیت میزاره ها؟
اوریا دقیقا حرف خودم رو به خودم برگردوند
دوباره نگاهم به سمت فرهاد چرخید
_پس....
وقتی برگشتم تا به اوریا نتیجه گفتمانمون بگم
با جای خالیش رو به رو شدم
_اوف
سعی کردم حرف های اوریا تو ذهنم
"اگه مثل تو فکر کنه
مثل تو...."
مثل من
"تاریکی از وجود شرارت میاد اون از کثیف ترین و خطرناک ترین چیزهای دنیا ساخته شده
کسی که طالب خونِ قلب رئوف نداره "
تاریکی
جاسوس
مثل من.....
گفتمانم با اوریا مثل یک چراغ توی مغزم روشن شد و باعث شد که من به چیزی که اصلا فکر نمیکردم، برسم....
ارباب تاریکی
--------------------
دو روز بعد
_باید جشن بگیرم ما دو تا جنگ و به راحتی بردیم........
تمام افراد مهم آلفا ها، بتاها و خونآشام ها دور میز گرد بزرگی جمع شده بودند
همه بودند به جز گرخون و اوریا....
سیراد به عنوان فرمانده ارتش اول با شادی این کلمه ها ادا کرد.
جشن الان؟
اونم در برابر این پیروزی های کوچیک؟
به درخواست گرخون
برای کشته نشدن افراد بیشتر جنگ تن به تن داشتیم
ده جنگ تن به تن
بعد از این جنگ ها
اگر طرفین تسلیم نشن وارد نبرد اصلی میشدیم
وقتی این درخواست و به گوش فرهاد رسوندم
آخرین فرصت برای عضویت در vip
بعد از پایان رمان در vip فایل بدون سانسور در اختیار اعضا قرار میگیره
شما با پرداخت 50 هزار تومان میتونید بیاید vip
6037701508602353
فاطمہ اسفندے بانک کشاورزے
❤️🔥 با فرستادن شات پرداخت لینک رو از ایشون بگیرید👇👇👇👇
@atreaghshteadmin
#کپیحتیباقیدنامنویسندهحراماست