💻🩸 #آرکــــــــــــــــا 🩸💻
#پـــارت_288
اخماش در هم رفت.
_هنوز انقدر بی شرف نشدم که بذارم این موقع از شب، اون هم با این حالت، تنهایی بری.
_ولــ....
_اون روی سگ منو بالا نیار نوا...گفتم خودم می رسونمت...فقط بگو چشم.
حتی در اوج عصبانیت هم، ازش ترسیدم.
فقط کافی بود مهراب خم به آبرو بیاره تا آدم از ترس، زهره بترکونه!
ناچارا سری به معنای موافقت تکون دادم.
اون هم کتش و برداشت و در رو قفل کرد.
همراه هم داخل پارکینگ رفتیم و سوار ماشین شدیم.
در طی مسیر، من فقط ناخن می جویدم و برای این غیبتم دنبال یه بهونه می گشتم.
اما هر چی بیشتر فکر می کردم، بدتر به در بسته می خوردم.
نزدیک دوازده ساعت میشد که هیچ خبری ازم نبود.
حتی جواب تلفن هاشون رو هم ندادم.
آخه چه طور می تونستم بهونه ای جور کنم!!!
مهراب از حالات صورتم، متوجه درموندگیم شد و پچ زد:
_نگران نباش...خودم همه چیزو درست می کنم.
چشم غره ای بهش رفتم.
_تو گند نزن! نمی خواد چیزی رو درست کنی!
پوفی کشید.
_هه! بیا و خوبی کن.
_توی دهات شما اینجوری خوبی می کنن؟ با بی آبرو کردن؟
_عوضش از شر الیاس راحت شدی...مرتیکه ی سیریش دیگه نزدیک تو پیداش نمیشه!
سرم و بین دستام گرفتم و با حرص پلک روی هم فشردم.
خوب می دونستم که آخر سر از دست این بشر دیوونه میشم!
#پـــارت_288
اخماش در هم رفت.
_هنوز انقدر بی شرف نشدم که بذارم این موقع از شب، اون هم با این حالت، تنهایی بری.
_ولــ....
_اون روی سگ منو بالا نیار نوا...گفتم خودم می رسونمت...فقط بگو چشم.
حتی در اوج عصبانیت هم، ازش ترسیدم.
فقط کافی بود مهراب خم به آبرو بیاره تا آدم از ترس، زهره بترکونه!
ناچارا سری به معنای موافقت تکون دادم.
اون هم کتش و برداشت و در رو قفل کرد.
همراه هم داخل پارکینگ رفتیم و سوار ماشین شدیم.
در طی مسیر، من فقط ناخن می جویدم و برای این غیبتم دنبال یه بهونه می گشتم.
اما هر چی بیشتر فکر می کردم، بدتر به در بسته می خوردم.
نزدیک دوازده ساعت میشد که هیچ خبری ازم نبود.
حتی جواب تلفن هاشون رو هم ندادم.
آخه چه طور می تونستم بهونه ای جور کنم!!!
مهراب از حالات صورتم، متوجه درموندگیم شد و پچ زد:
_نگران نباش...خودم همه چیزو درست می کنم.
چشم غره ای بهش رفتم.
_تو گند نزن! نمی خواد چیزی رو درست کنی!
پوفی کشید.
_هه! بیا و خوبی کن.
_توی دهات شما اینجوری خوبی می کنن؟ با بی آبرو کردن؟
_عوضش از شر الیاس راحت شدی...مرتیکه ی سیریش دیگه نزدیک تو پیداش نمیشه!
سرم و بین دستام گرفتم و با حرص پلک روی هم فشردم.
خوب می دونستم که آخر سر از دست این بشر دیوونه میشم!