#پناهگاه_طوفان
#پارت_هشتصد_یازده
مکثی افتاد و انگار نیاز فهمید که نیاز به آرامش دارم که بی حرف اضافه قبول کرد.
+باشه بیا دفتر بردیا با ماشین بردیا میریم.
_می خوام تنها باشیم.
+تنها میریم فقط ماشینش می گیرم.
_جلو خودش حالا اینجوری نگو.
نیاز تک خنده ای کرد و بردیا به مسخره نفس پر سر و صدایی کشید.
تا رسیدن به دفتر بردیا و البته کلی چرخ اضافه برای مطمئن شدن از اینکه کسی دنبالمون نیسن حرفی زده نشد و با رسیدن به شرکت با تشکری آروم از ماشین پیاده شدم و وارد شرکت شدم.
با ورودم به اتاق بردیا نگاه هر سه تاشون به سمتم چرخید و من بی حرف به سمت مبل رفتم و کیفم گوشه ای انداختم و نشستم.
+خسته نباشی.
رو به نیاز و کنایه اش پشت چشمی نازک کردم و نگاهم به بردیا دادم.
+اصلا نمی فهممش.
_مرد عجیبیه.
+فکر می کردم برنامه ای برات داره و می خواد ازت زهرچشم بگیره.
سری به نفی تکون دادم و پا روی پا انداختم.
_این کارو نمی کنه.
+چرا؟
_چون اگه یاشار الان داره کاری براش می کنه به خاطر اینه که دستش زیر سنگ انوشه. تا قبل من فقط مادرش گروگان بوده و الان منم اضافه شدم. شاید زندونی نباشیم ولی من و فرشته جون رسما گروگان های انوشیم و داره از یاشار اخاذی می کنه.
بردیا سری تکون داد و من نگاهم به نیاز دادم و انگار فهمید داستان چیه که سری تکون داد.
+بردیا من ماشین می برم تو با کیان میری دیگه.
نگاهم روی کیان که در سکوت نشسته بود و توی گفت و گوها اصلا مشارکتی نمی کرد، چرخید.
+راه دیگه ای هم دارم!
+آره اسنپ بگیر.
با لبخند نگاهم به نیاز که با پررویی تمام جواب بردیا رو داده بود دادم.
+می بینی پناه!
نگاهم به بردیا که کاملا واضح بود داره لذت می بره دادم و سری تکون دادم.
_می بینم و لذت میبرم.
بردیا نگاهش به کیان داد و اشاره زد.
+یاد بگیر چجوری پشت دوستش داره.
کیان در سکوت نگاهش بهم داد و چیزی نگفت.
خیلی تمایلی به موندن توی این اتاق نداشتم. برای همینم از جا بلند شدم و به نیاز اشاره زدم.
_بریم!
نیاز هم با تکون سر از جا بلند شد و بردیا سوئیچ به سمتش گرفت.
+خواستم برم خونه زنگت می زنم اگه دفتر بودی خودم میام وگرنه برو ماشین میارم جلو خونه.
+من یک پرونده اس چک کنم میرم خونه تو بیا خونه خودم می برمت.
نیاز با باشه ای سوئیچ گرفت و با خداحافظی کوتاهی از دفتر بیرون زدیم، بردیا تا جلوی در دفتر همراهمون اومد.
+پناه!
بدون اینکه جوابی بدم فقط نگاهش کردم.
+اگه چیزی شد منو در جریان بذار خب!
_باشه.
+انگار انوش هرچند وقت یک بار فقط قصد داره خودش یادآوری کنه و بهت بفهمونه حواسش بهت هست مخصوصا سر قضیه دزدی که حتما شک هایی هم کرده ولی درست میگی کاری نمی کنه یعنی نمی تونه بکنه، تو برگ برنده ای اگه بسوزی خودش میسوزه.
#پارت_هشتصد_یازده
مکثی افتاد و انگار نیاز فهمید که نیاز به آرامش دارم که بی حرف اضافه قبول کرد.
+باشه بیا دفتر بردیا با ماشین بردیا میریم.
_می خوام تنها باشیم.
+تنها میریم فقط ماشینش می گیرم.
_جلو خودش حالا اینجوری نگو.
نیاز تک خنده ای کرد و بردیا به مسخره نفس پر سر و صدایی کشید.
تا رسیدن به دفتر بردیا و البته کلی چرخ اضافه برای مطمئن شدن از اینکه کسی دنبالمون نیسن حرفی زده نشد و با رسیدن به شرکت با تشکری آروم از ماشین پیاده شدم و وارد شرکت شدم.
با ورودم به اتاق بردیا نگاه هر سه تاشون به سمتم چرخید و من بی حرف به سمت مبل رفتم و کیفم گوشه ای انداختم و نشستم.
+خسته نباشی.
رو به نیاز و کنایه اش پشت چشمی نازک کردم و نگاهم به بردیا دادم.
+اصلا نمی فهممش.
_مرد عجیبیه.
+فکر می کردم برنامه ای برات داره و می خواد ازت زهرچشم بگیره.
سری به نفی تکون دادم و پا روی پا انداختم.
_این کارو نمی کنه.
+چرا؟
_چون اگه یاشار الان داره کاری براش می کنه به خاطر اینه که دستش زیر سنگ انوشه. تا قبل من فقط مادرش گروگان بوده و الان منم اضافه شدم. شاید زندونی نباشیم ولی من و فرشته جون رسما گروگان های انوشیم و داره از یاشار اخاذی می کنه.
بردیا سری تکون داد و من نگاهم به نیاز دادم و انگار فهمید داستان چیه که سری تکون داد.
+بردیا من ماشین می برم تو با کیان میری دیگه.
نگاهم روی کیان که در سکوت نشسته بود و توی گفت و گوها اصلا مشارکتی نمی کرد، چرخید.
+راه دیگه ای هم دارم!
+آره اسنپ بگیر.
با لبخند نگاهم به نیاز که با پررویی تمام جواب بردیا رو داده بود دادم.
+می بینی پناه!
نگاهم به بردیا که کاملا واضح بود داره لذت می بره دادم و سری تکون دادم.
_می بینم و لذت میبرم.
بردیا نگاهش به کیان داد و اشاره زد.
+یاد بگیر چجوری پشت دوستش داره.
کیان در سکوت نگاهش بهم داد و چیزی نگفت.
خیلی تمایلی به موندن توی این اتاق نداشتم. برای همینم از جا بلند شدم و به نیاز اشاره زدم.
_بریم!
نیاز هم با تکون سر از جا بلند شد و بردیا سوئیچ به سمتش گرفت.
+خواستم برم خونه زنگت می زنم اگه دفتر بودی خودم میام وگرنه برو ماشین میارم جلو خونه.
+من یک پرونده اس چک کنم میرم خونه تو بیا خونه خودم می برمت.
نیاز با باشه ای سوئیچ گرفت و با خداحافظی کوتاهی از دفتر بیرون زدیم، بردیا تا جلوی در دفتر همراهمون اومد.
+پناه!
بدون اینکه جوابی بدم فقط نگاهش کردم.
+اگه چیزی شد منو در جریان بذار خب!
_باشه.
+انگار انوش هرچند وقت یک بار فقط قصد داره خودش یادآوری کنه و بهت بفهمونه حواسش بهت هست مخصوصا سر قضیه دزدی که حتما شک هایی هم کرده ولی درست میگی کاری نمی کنه یعنی نمی تونه بکنه، تو برگ برنده ای اگه بسوزی خودش میسوزه.