#پناهگاه_طوفان
#پارت_هشتصد_دو
کمی فکر کردم و دست از کار کشیدم.
_نه.
با حس حضور کسی به عقب چرخیدم و با دیدن یاشار لبخند مصنوعی زدم.
_تو چرا اومدی؟
+دیر کردی.
قرص به سمتش گرفتم. بردیا انگار فهمیده بود یاشار اومده پیشم که سکوت مطلق کرده بود.
_دنبال قرص بودم برای سرت.
قرص گرفت و با آب سر کشید و من به سمت قهوه ساز چرخیدم.
_حالا باز زنگت میزنم حرف می زنیم فعلا پیش یاشارم.
+اوکی خدافظ.
بردیا تماس قطع کرد و من مجبور بودم ادامه بدم.
_باشه مراقب باش فعلا.
با قطع تماس قهوه رو داخل فنجون ها ریختم و به سمت یاشار چرخیدم.
_نیاز سلام رسوند.
یاشار که قرص خورده بود توی کمد گذاشت و لیوان آب کشید و سر جاش گذاشت.
+سلامت باشه.
به همراه سینی قهوه ها از آشپزخونه خارج شدیم و به سمت اتاق رفتیم.
+شیفت بودی دیشب؟
_اره.
+چرا نموندی استراحت کنی.
والا اومدم برات منشی جور کنم و آمار باباتو بدم ولی خب فعلا منصرف شدم.
_دیشب عمل نبود خوابیدم، دیگه خوابم نمیومد گفتم بیام بیرون. دیروز خیلی عصبی بودی دلم خواست ببینمت.
اره جون عمم!
+خوب کردی منم نیاز داشتم ببینمت.
لبخندی زدم و نگاهم توی اتاق چرخید.
_فهمید من چیزی گفتم؟
کمی نگاهم کرد و انگار براش جا افتاد داستان چیه که سری تکون داد.
+نه فکر نکنم.
_خوبه.
+چطور؟
_دوست ندارم از جانب من باشه.
+نه نگران نباش.
نگران که هستم مخصوصا با حرف های انوش ولی اوکی.
خب انوش برای یاشار بپا گذاشته یعنی یاشار برای انوش نگذاشته؟
می خواستم بدونم دیدار امشب من و انوش به گوش یاشار میرسه یا نه.
البته که میتونستم بعدا یک چیزی سر هم کنم مخصوصا که انوش تهدیدم کرده بود ولی در کل اگه نمیفهمید بهتر بود.
کمی دیگه هم موندم. تازه بعد از خوردن قهوه ام یادم اومد که من قهوه خورده بودم توی خونه و هر آن ممکنه از افت فشار و تاکیکاردی غش کنم.
با خروجم از دفتر به سمت خونه رفتم تا کمی استراحت کنم و توی مسیر با بردیا هم حرف زدم. هم در مورد سمانه که دوباره اسمش گفته بود و یادم اومده بود گفتم و هم در مورد قرارم با انوش و بردیا قرار شد پیگیری کنه و مکان من تعیین کنم.
بعد دو تا قهوه قطعا نمیتونستم بخوابم که. خودم با دیدن فیلم سرگرم کردم تا لحظه موعود برسه و برم توی دهن شیر.
خدا باید خودش امشب ختم به خیر میکرد.
*تاکیکاردی: افزایش ضربان قلب.
#پارت_هشتصد_دو
کمی فکر کردم و دست از کار کشیدم.
_نه.
با حس حضور کسی به عقب چرخیدم و با دیدن یاشار لبخند مصنوعی زدم.
_تو چرا اومدی؟
+دیر کردی.
قرص به سمتش گرفتم. بردیا انگار فهمیده بود یاشار اومده پیشم که سکوت مطلق کرده بود.
_دنبال قرص بودم برای سرت.
قرص گرفت و با آب سر کشید و من به سمت قهوه ساز چرخیدم.
_حالا باز زنگت میزنم حرف می زنیم فعلا پیش یاشارم.
+اوکی خدافظ.
بردیا تماس قطع کرد و من مجبور بودم ادامه بدم.
_باشه مراقب باش فعلا.
با قطع تماس قهوه رو داخل فنجون ها ریختم و به سمت یاشار چرخیدم.
_نیاز سلام رسوند.
یاشار که قرص خورده بود توی کمد گذاشت و لیوان آب کشید و سر جاش گذاشت.
+سلامت باشه.
به همراه سینی قهوه ها از آشپزخونه خارج شدیم و به سمت اتاق رفتیم.
+شیفت بودی دیشب؟
_اره.
+چرا نموندی استراحت کنی.
والا اومدم برات منشی جور کنم و آمار باباتو بدم ولی خب فعلا منصرف شدم.
_دیشب عمل نبود خوابیدم، دیگه خوابم نمیومد گفتم بیام بیرون. دیروز خیلی عصبی بودی دلم خواست ببینمت.
اره جون عمم!
+خوب کردی منم نیاز داشتم ببینمت.
لبخندی زدم و نگاهم توی اتاق چرخید.
_فهمید من چیزی گفتم؟
کمی نگاهم کرد و انگار براش جا افتاد داستان چیه که سری تکون داد.
+نه فکر نکنم.
_خوبه.
+چطور؟
_دوست ندارم از جانب من باشه.
+نه نگران نباش.
نگران که هستم مخصوصا با حرف های انوش ولی اوکی.
خب انوش برای یاشار بپا گذاشته یعنی یاشار برای انوش نگذاشته؟
می خواستم بدونم دیدار امشب من و انوش به گوش یاشار میرسه یا نه.
البته که میتونستم بعدا یک چیزی سر هم کنم مخصوصا که انوش تهدیدم کرده بود ولی در کل اگه نمیفهمید بهتر بود.
کمی دیگه هم موندم. تازه بعد از خوردن قهوه ام یادم اومد که من قهوه خورده بودم توی خونه و هر آن ممکنه از افت فشار و تاکیکاردی غش کنم.
با خروجم از دفتر به سمت خونه رفتم تا کمی استراحت کنم و توی مسیر با بردیا هم حرف زدم. هم در مورد سمانه که دوباره اسمش گفته بود و یادم اومده بود گفتم و هم در مورد قرارم با انوش و بردیا قرار شد پیگیری کنه و مکان من تعیین کنم.
بعد دو تا قهوه قطعا نمیتونستم بخوابم که. خودم با دیدن فیلم سرگرم کردم تا لحظه موعود برسه و برم توی دهن شیر.
خدا باید خودش امشب ختم به خیر میکرد.
*تاکیکاردی: افزایش ضربان قلب.