#پناهگاه_طوفان
#پارت_هفتصد_چهل_پنج
با سوار شدنم توی قایق بردیا هم کنارم نشست و با راهنمایی مسئول قایق ها کمربندهامون بستیم و شروع به پدال زدن کردیم.
_یک سوال بپرسم.
+بپرس
_تا حالا پرونده ای بوده که ببازی؟
نگاهش خیره مقابل بود و با مکث و اخم هایی در هم سری تکون داد.
_چیا بودن؟
+یک مورد بوده.
_چی بوده؟
+یک پرونده تجاوز بود.
نگاهم به سمتش چرخید و روی نیمرخ جدی و ناراحتش نشست.
_چی شد؟
+دختره دوستم بود.
نگاهش به سمتم چرخید.
+نه از اون دوستا، از بچگی رفیقم بود یک دوست خانوادگی برام مثل بارانا عزیز بود.
سری تکون دادم که سری به تاسف تکون داد.
+به یک مهمونی دعوت شده بودیم و با هم رفتیم. فکر نمیکردم انقدر خر تو خر باشه. همه چیز سرو می شد و اصلا شبیه مهمونیای قبلی نبود.
یه جورایی می تونستم حدس بزنم چی شده. همیشه آخر این جور مهمونی ها یک تباهی به جا می موند.
قبل از اینکه ادامه بده صدای زنگ موبایلم بلند شد و با ببخشیدی نگاهم روی عکس پناه چرخید.
+لابد می خواد بیاد پیشت.
_احتمالا
تماس وصل کردم و در همون حال پدال هم می زدم.
_سلام.
+سلام خونه ای؟
_نه تو کجایی؟
اسم پارک گفتم و مکثی کرد.
+با بردیا؟
_اره
+خب پس هیچی. زنگ زدم ببینم اگه آزادی بیام پیشت، به آقا وکیل برس بعدا حرف می زنیم.
می دونستم حال و روز خوشی نداره و هیچ دلم نمی خواست تنهاش بذارم.
+نه دیگه دارم برمی گردم خونه کم کم، تو کجایی؟
#پارت_هفتصد_چهل_پنج
با سوار شدنم توی قایق بردیا هم کنارم نشست و با راهنمایی مسئول قایق ها کمربندهامون بستیم و شروع به پدال زدن کردیم.
_یک سوال بپرسم.
+بپرس
_تا حالا پرونده ای بوده که ببازی؟
نگاهش خیره مقابل بود و با مکث و اخم هایی در هم سری تکون داد.
_چیا بودن؟
+یک مورد بوده.
_چی بوده؟
+یک پرونده تجاوز بود.
نگاهم به سمتش چرخید و روی نیمرخ جدی و ناراحتش نشست.
_چی شد؟
+دختره دوستم بود.
نگاهش به سمتم چرخید.
+نه از اون دوستا، از بچگی رفیقم بود یک دوست خانوادگی برام مثل بارانا عزیز بود.
سری تکون دادم که سری به تاسف تکون داد.
+به یک مهمونی دعوت شده بودیم و با هم رفتیم. فکر نمیکردم انقدر خر تو خر باشه. همه چیز سرو می شد و اصلا شبیه مهمونیای قبلی نبود.
یه جورایی می تونستم حدس بزنم چی شده. همیشه آخر این جور مهمونی ها یک تباهی به جا می موند.
قبل از اینکه ادامه بده صدای زنگ موبایلم بلند شد و با ببخشیدی نگاهم روی عکس پناه چرخید.
+لابد می خواد بیاد پیشت.
_احتمالا
تماس وصل کردم و در همون حال پدال هم می زدم.
_سلام.
+سلام خونه ای؟
_نه تو کجایی؟
اسم پارک گفتم و مکثی کرد.
+با بردیا؟
_اره
+خب پس هیچی. زنگ زدم ببینم اگه آزادی بیام پیشت، به آقا وکیل برس بعدا حرف می زنیم.
می دونستم حال و روز خوشی نداره و هیچ دلم نمی خواست تنهاش بذارم.
+نه دیگه دارم برمی گردم خونه کم کم، تو کجایی؟