#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_192
شیخ گوشه لپش رو خاروند که متوجه شدم اونم خنده اش گرفت ولی با سر پایین و لحن جدی گفت:
_سن مامان من از 50رد کرده نمیتونه باردار بشه.
مامانش با خونسردی یه قاشق غذا خورد و لبخندی زد.
_ماشالا پسرم چه خوب همه چی رو میدونه. پس سن ملودی هم به 50نرسیده یه جین بیارم که شیش تایی باهم بزرگ بشن.
شوکه چشم گرد کردم و با بهت به خودم اشاره کردم.
مامان شیخ کاملا متضاد شیخ بود. وقتی مامانش قیافه هنگ شده ام رو دید خندید ولی بابا اخم کرد.
هنوز نتونسته بودم حرفش رو هضم کنم.
حتی تصور حاملگی من که باباش شیخ باشه خنده دار بود.
اولین بار بود که خجالت کشیدم و با ببخشیدی از روی صندلی بلند شدم و به طرف سرویس بهداشتی رفتم.
در رو بستم و دستمو روی قلبم گذاشتم.
همون لحظه تقه ای به در خورد و صدای بم شیخ پشت بندش اومد.
_ملودی! در رو باز کن باید باهات حرف بزنم.
مگه من میتونستم وقتی اینجوری با جدیت و خوش آوا حرف میزد بگم نه؟
خب صدرصد نه!
در رو باز کردم که با ژست خاص دست به جیب وارد شد و هردو بهم زل زدیم.
چهار نفری سوراخام و پر کرده بودن و محکم داخلم ضربه میزدن.
یکیشون از کو.نم کشید بیرون و آب داغش و داخل دهنم خالی کرد
سعی کردم پسش بزنم که سیلی محکمی بهم زد.
دو نفر دیگه شون دو تایی کردن تو سوراخ ک..صم که از درد جیغ بلندی کشیدم.
https://t.me/+yYUe23Y8LYg2YWI0
https://t.me/+yYUe23Y8LYg2YWI0
#دختره_بهنامزدش_خیانت_میکنه_چهار_نفریبا_دوستاش_واسه_انتقام_میریزن_سر_دختره 😱🔞
#پارت_192
شیخ گوشه لپش رو خاروند که متوجه شدم اونم خنده اش گرفت ولی با سر پایین و لحن جدی گفت:
_سن مامان من از 50رد کرده نمیتونه باردار بشه.
مامانش با خونسردی یه قاشق غذا خورد و لبخندی زد.
_ماشالا پسرم چه خوب همه چی رو میدونه. پس سن ملودی هم به 50نرسیده یه جین بیارم که شیش تایی باهم بزرگ بشن.
شوکه چشم گرد کردم و با بهت به خودم اشاره کردم.
مامان شیخ کاملا متضاد شیخ بود. وقتی مامانش قیافه هنگ شده ام رو دید خندید ولی بابا اخم کرد.
هنوز نتونسته بودم حرفش رو هضم کنم.
حتی تصور حاملگی من که باباش شیخ باشه خنده دار بود.
اولین بار بود که خجالت کشیدم و با ببخشیدی از روی صندلی بلند شدم و به طرف سرویس بهداشتی رفتم.
در رو بستم و دستمو روی قلبم گذاشتم.
همون لحظه تقه ای به در خورد و صدای بم شیخ پشت بندش اومد.
_ملودی! در رو باز کن باید باهات حرف بزنم.
مگه من میتونستم وقتی اینجوری با جدیت و خوش آوا حرف میزد بگم نه؟
خب صدرصد نه!
در رو باز کردم که با ژست خاص دست به جیب وارد شد و هردو بهم زل زدیم.
چهار نفری سوراخام و پر کرده بودن و محکم داخلم ضربه میزدن.
یکیشون از کو.نم کشید بیرون و آب داغش و داخل دهنم خالی کرد
سعی کردم پسش بزنم که سیلی محکمی بهم زد.
دو نفر دیگه شون دو تایی کردن تو سوراخ ک..صم که از درد جیغ بلندی کشیدم.
https://t.me/+yYUe23Y8LYg2YWI0
https://t.me/+yYUe23Y8LYg2YWI0
#دختره_بهنامزدش_خیانت_میکنه_چهار_نفریبا_دوستاش_واسه_انتقام_میریزن_سر_دختره 😱🔞