𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Adult


بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦

این رمان مناسب همه سنین نیست🔞

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Adult
Statistics
Posts filter


تحقیر شدن زیر ک.یر ربات ک.یر سیاه🔞

من یه ربات مرد اورده بودم که خدمتکارم باشه و حالا تو اتاق خودم و شوهرم داشتم بهش ک.س میدادم
دستشو روی دهنم گذاشت و چنان خودشو توم عقب جلو کرد که سر ک.یرشو تو نافم حس کردم
-جندهههه خوب دارم میکنمت نه؟ ک.یر من بهتر از شوهرت نیست؟ الان اون خوابه و خدمتکارش داره زنشو میگاد
با اینکه ربات بود اما قیافش فرقی با انسان نداشت و از تحقیرهاش ک.سم خیس شد شوهرم که با چشمای بسته به طرفم چرخید آب داغ ربات تو ک.سم با فشار خالی شد
-اوووف زن جنده شو حامله کردمممم
https://t.me/+vmiZCgL9ICk3MGU0
ک.س دادن من جلوی شوهرم به خدمتکارمون🔞💦


سکس با عموی زن دار زنشم میاد و دوتایی ترتیب ک.ص کوچولوی دختر کوچولوی حـشریشو میدن🤤🔥
https://t.me/+MDLX_23sYYU3Nzk0




دختره رو پوشک میکنه و ک*صشو میماله🥺🍓🌸پستونکو داخل سوراخ ک*صش فرو میکنه🔥🍼
https://t.me/+TsMN0oBXXnkxZTNk




#کدخدا🎅💦
#پارت_7



با موهای سینه اش بازی کردم و صدای ملچ  و ملوچ بوسه مون تو کل اتاق پیچیده بود.
انقدر با وزن بدنش و کارهاش هورنی شده بودم که اصلا برام مهم نبود اگه در باز میشد و یکی از فامیل های شوهرم مارو تو این وضع میدیدن.

دست بزرگ و زمخت کدخدا روی پوست شکم نرم و سفیدم حرکت کرد که از زبری اش آهم رو تو دهنش رها کردم.

کمی سرش رو عقب داد و چشم های خمارش رو بهم دوخت.
لب های خیسم رو بهم فشردم و با نفس نفس بهش خیره شدم.

رون های لاغر و سفیدم رو از هم فاصله داد و به واژن شیو شده ام زل زد و آب دهنش رو قورت داد و با صدای زمختی گفت:

_از وقتی زنم مرده دستم به هیچ زن و دختری نخورده!

ابرویی بالا انداختم.
زنش 5ساله که فوت کرده یعنی واقعا از اون موقع تا الان با هیچکس سکس نداشته؟
انگشت شست ترک خورده اشو بالای واژنم گذاشت و دورانی حرکت داد که به ملحفه زیرم چنگ زدم و ناله بلندی کردم.

آب دهنش رو جمع کرد و از بالا روی ک..صم ریخت که از بالا تا پایین کش اومد و برای اینکه جیغ لذت بخشم بلند نشه سریع دستمو محکم روی دهنم گذاشتم و از همون پشت دستم نالیدم:

_کدخدا آه! لط.. لطفا میشه ک.صمو بخ.. بخوری؟

با خجالت این درخواست رو ازش کردم.
تصور برخورد ریش های نسبتا بلندش به لای پام هورنی ترم میکرد.

هرچند که ریش داشت به همون اندازه سرش مو نداشت.
سرش که پایین رفت و تا زبون داغ و لجز دارش همزمان با سوزن ریش هاش به لای پای تحریک شده ام کشید، جلوی چشمام از لذت سیاهی رفت.

https://t.me/+t29zBdnEp4Q1MzY0
https://t.me/+t29zBdnEp4Q1MzY0
https://t.me/+t29zBdnEp4Q1MzY0

غزاله دختر 18ساله ای که طبق رسومات محل تو شب حجله اش با شوهر19ساله اش، کدخدای محل باید اونجا حضور داشته باشه. چون غزاله از پسرای سن پایین خوشش نمیاد با دیدن کدخدای کشتی گیر45ساله هورنی میشه و از کدخدا میخواد تا اونم تو سک.س باهاشون شریک بشه...🔞💦

این رمان مناسب افراد بالای25ساله🙊💦


#خانوم_روانشناس👩‍⚕🔞

#پارت1♨️

موهاش رو گرفتم و سرش رو به کی.رم فشردم که صدای عقش بلند شد.
لبم رو به دندون گرفتم و رها کردم.


نمیتونستم ارضا شم داشتم به جنون می رسیدم.

محکم پرتش کردم روی تخت اسپنک محکمی به باسنش زدم و خودم رو با فشار واردش کردم که صدای جیغش بلند شد.

موهاش رو تو چنگم فشردم و شروع به تلمبه زدن کردم.

اینقدر تند تند توش تلمبه می زدم که صدای بهم خوردن بدن هامون بلند شده بود و همراه ناله هاش قاطی شده بود.

عصبی کی.رم رو از تو ک.صش در آوردم و وارد کو.نش کردم که جیغش بلند شد.
_ قرارمون این نبود آقا اردلان!


عصبی غریدم:
_ خفه شو جن.ده پولتو دادم ...!


چند تا ضربه ی محکم دیگه ای به باسنش زدم؛ اما هنوز راضی نشده بودم ...😈🍑

https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk
https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk
https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk

اردلان مردی خشن و سرد که بیماری روانی داره و به زور روانشناسش رو وارد امارتش میکنه و باهاش سکس میکنه تا اینکه ...🔞💦

ورود افراد زیر 20 سال به شدت ممنوع❌💯


مدرسه شهوت💦🔞
#part1
-اههیی اقا معلم تپلم میخاره اوهییی
همش آبش میاد...وایییی

انگشتمو لای تپل صورتیش کشیدم که از خیسی چو**چولش انگشتم خیس شد
خم شدم لیسی به ک_ص ابدارش زدم

-جوون چه خیس کردی توله اووف
وایسا با زبونم واست بخارونم

پاهاشو از هم باز کردم و لیسی پر تفی به تپلش زدم که آه بلندی کشید

-اهییی خیلی خوبه اقا معلم
اوممم بخورینش برام اهییی
اونجام مثل قلب بوم بوم میکنه...اههه

با فرو کردن زبونم توی تپل صورتیش جیغی از شهوت کشید که در اتاقش باز شدو مامانش…💦👅

https://t.me/+oqlAL5mS3m1jNGE8
https://t.me/+oqlAL5mS3m1jNGE8
https://t.me/+oqlAL5mS3m1jNGE8
https://t.me/+oqlAL5mS3m1jNGE8


#گناهم_باش
#پارت_1

خواهرزادم بی خبر از کششی که من نسبت بهش داشتم با اون پیراهن کوتاه که کل ک.ص ک.ون تپلشو بیرون انداخته بود، رو تختم خوابش برده بود.

استغفاری کردم و ازش رو گرفتم و زیر لب غریدم:
- خر شدی ماهان بدبخت تو داییشی کنترل خشتکتم نداری!!!!

چشمام از شدت نیاز سرخ شده بود و ک.یرم یطوری سخت شده بود که خشتک شلوارم داشت جر میخورد و همون لحظه با تن سک.سی کوچولوش رو تختم غلت زد که چشمام نوک سینه های درشتش رو دید و ک.یرم تیر کشید.

داغ کرده سمتش رفتم و بی طاقت دستمو رو نیپل هاش نوازش وار کشیدم که ناله ریزی کرد و آتیش شهوتمو بیشتر کرد و یه مرتبه روش خیمه زدم و از رو لباس نازکش نوک سیخ پستونشو به دهن گرفتم و محکم مکیدم

- دد.....دایی داری....چیکار میکنی؟!!

خمار جلوی لباسشو جر دادم و قبل از اینکه وحشیانه به سمت سینه هاش حمله کنم دستمو به ک.صش رسوندم و شورت خیسشو از روش کنار زدم که به خودش لرزید

- جوووون عروسک واسم خیس کردی؟

- ز.....زشته دایی نکن تو حالت خوب نیست

انگشت کلفتمو لای چاک خیس ک.صش بالا پایین کردم و چو.چولشو محکم مالیدم که با دهن کوچولوش شروع به ناله کرد و وحشیانه به نوک صورتی سینه هاش حمله کردم

- دیگه نمیتونم زلفا، لعنتی تو این شکم کوچولوت امشب باید از تخمای من پر بشه
قراره واسه دایی توله بزایی........

https://t.me/+nMdy4nvgWJwyZGFk
https://t.me/+nMdy4nvgWJwyZGFk
https://t.me/+nMdy4nvgWJwyZGFk

ماهان... دایی تاتنی از فرنگ برگشته ای که یه عمر توی خارج زندگی کرده و میل جنسی نداشته و با هیچ دختری نخوابیده ولی وقتی بر میگرده ایران با دیدن خواهرزاده سک*سیش مردونگیش سیخ میکنه و.......❌😱🤯


#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_207


سرش رو از بین دستاش برداشت و با چشمای سرخ و آشفته بهم زل و خشدار توپید:

_گردن میگیری!
_هان؟
_گردن نمیندازن، گردن میگیرن کاش اول فارسی رو یاد میگرفتی بعد حرف میزدی.

لب ورچیدم و نگاهش روی لبم سر خورد.
کلافه دستی به صورتش کشید و دیگه نتونستم تحمل کنم و یک قطره اشک روی صورتم چکید.

از پشت میز بلند شد و به طرفم اومد و تا بخوام هضم کنم دست دور شونه هام انداخت و سرمو به سینه اش چسبوند.

انگار همین آغوش باعث شد لوس تر بشم و شدت اشک هام بیشتر بشن و زمزمه اش تو گوشم نشست.

_لوس نباش دخترم... کار اشتباهی کردی و منم عصبی شدم.

انگشتاش لای موهام فرو رفت و مشغول نوازش شد.

تقه ای به در خورد و تا خواستم از بغل شیخ بیرون بیام از تو شیشه حضور مروارید رو دیدم و نه تنها از آغوش شیخ بیرون نیومدم که دستامم دور کمرش محکم تر شد.

از پایین چفت شدن لبای شیخ از خنده دیدم.

_ببخشید فکرکنم مزاحم شدم.

تا اینو گفت از اتاق بیرون رفت.
سرمو عقب دادم و خیره تو چشمای شیخ دلخور گفتم:

_تو جلوی مروارید سر من داد زدی.
_کار اشتباهی کردی ملودی.
_ولی جلوی اون نباید سرم داد میزدی.

سری با تاسف تکون داد و منو از آغوشش بیرون داد.


چنل VIP #شیخ_عرب افتتاح شد! 🔞💦

⛔️ اگه می‌خواهید رمان هات و ممنوعه شیخ عرب رو با پارت‌های بیشتر و سریع‌تر بخونید با پرداخت 41,000 تومان به چنل VIP ملحق شوید و هفته ای پارت بخونید☺️

شماره کارت
💳 6037997528787493
به نام | امرالهی

فیش واریزی رو حتما حتما به این آیدی بفرستید فقط به آیدی زیر غیر از این برای یکی دیگه بفرستید پاسخ نمیگیرید✨
@ArabVipR

بعد از فرستادن فیش لینک رو بگیرید🐈


#خـانـه_جـنـسـی🫦💦
#پـارت_375


اون اینجا چکار میکرد؟
جوری شوکه شده بودم و میخ اون تصویر بودم ولی فرد مقابلم روی مبل نشسته بود و تاس رو بین انگشت هاش با خونسردی می چرخوند.

قدرت اینکه قدمی جلو بذارم رو هم نداشتم.
نگاهم رو تو کل خونه چرخوندم تا عمه رو پیدا کنم و به اون پناه ببرم اما هیچ اثری ازش نبود.

نگاهم رو با ترس به فرد مقابلم که هنوز بهم نگاه نکرده بود، دادم و با لکنت و ترس پرسیدم:

_تو... تو چطور اومدی... این... اینجا؟

به معنای واقعی جون کندم تا این سوال رو بپرسم.
وقتی سوالم تموم شد یک دفعه سکسکه کردم... سکسکه ام دست خودم نبود و میدونستم ناشی از ترسمه.

بالاخره سرش رو بالا اوردو چشمای سرخش رو به چشمام گره زد.
نگاهم رو روی پاهاش لغزوندم و چیزی دستش ندیدم... یعنی خوب شده بود؟ امکان نداشت تو این چندروز همچین اتفاقی بی افته.

_بیا جلو من پا ندارم!

انقدر لحنش جدی و دستوری بود که نفسم بیشتر تو سینه ام حبس شد. آب دهنم رو قورت دادم و فرار کردنم خیلی تصویر مزخرفی داشت.

زانوم لرزید اما سعی کردم ترسم رو برای آرامش مرد مقابلم نشون ندم.
قدمی جلو گذاشتم و اون دو تاس رو چندبار بین انگشتاش چرخوند و من با فاصله ازش ایستادم که جدی تر گفت:

_بیا جلوتر!

فایل کامل خانه جنسی که 852 صفحه اس آماده شد
مبلغ 30,000هزارتومان رو به شماره کارت
6037997528787493
امرالهی
واریز کنید و فیشش رو به آیدی زیر بفرستید و فایل کامل رو بگیرید
@Houses_VIP


چنل VIP #شیخ_عرب افتتاح شد! 🔞💦

⛔️ اگه می‌خواهید رمان هات و ممنوعه شیخ عرب رو با پارت‌های بیشتر و سریع‌تر بخونید با پرداخت 41,000 تومان به چنل VIP ملحق شوید و هفته ای پارت بخونید☺️

شماره کارت
💳 6037997528787493
به نام | امرالهی

فیش واریزی رو حتما حتما به این آیدی بفرستید فقط به آیدی زیر غیر از این برای یکی دیگه بفرستید پاسخ نمیگیرید✨
@ArabVipR

بعد از فرستادن فیش لینک رو بگیرید🐈


#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_206


فقط شوکه و با چشمای نم زده به شیخ زل زدم که با رگ باد کرده برگه های تو دستش رو تو صورتم کوبید و غرید:

_ببین چه غلطی کردی! بچه 2ساله رو می اوردم اینجا این اشتباه نمیکرد. تو مشتری منو عصبی کردی فقط بخاطر اینکه یه صفر بیشتر زدی.

از اینکه سرم عربده کشید ناراحت نشد.
چون رئیسم بود... چون اشتباه کردم.
ولی جلوی مروارید این داد و بیداد باعث شد دلم بشکنه.

چندتا نفس عمیقی کشیدم تا اشکم نریزه و زیرلب فقط تونستم زمزمه کنم "ببخشید"

تند تند نفس کشید و نگاه با تهدیدی بهم انداخت و به طرف اتاق رفت و در رو محکم بهم کوبید.

شونه هام بالا پرید.
ناخواسته سر چرخوندم و نگاهم رو به مروارید دادم که در مقابل نگاهم، ابرویی بالا داد.

دستم رو با حرص مشت کردم و تا دلوین خواست به سمتم میاد من سریع به طرف اتاق رفتم.

شیخ پشت میز نشسته بود و سرش رو بین دستاش گرفته بود.
زانوهام داشت می لرزید.
تا حالا اینجوری عصبانی ندیده بودمش.

آروم به سمتش قدم برداشت و سرم رو پایین انداختم و با لحن آروم و شرمنده ای گفتم:

_بخدا قصدم این نبود اعتبارتون رو خدشه دار کنم. نمیدونم چرا اینجور شد هر تنبیه ای بگید به گردن میندازم.


چنل VIP #شیخ_عرب افتتاح شد! 🔞💦

⛔️ اگه می‌خواهید رمان هات و ممنوعه شیخ عرب رو با پارت‌های بیشتر و سریع‌تر بخونید با پرداخت 41,000 تومان به چنل VIP ملحق شوید و هفته ای پارت بخونید☺️

شماره کارت
💳 6037997528787493
به نام | امرالهی

فیش واریزی رو حتما حتما به این آیدی بفرستید فقط به آیدی زیر غیر از این برای یکی دیگه بفرستید پاسخ نمیگیرید✨
@ArabVipR

بعد از فرستادن فیش لینک رو بگیرید🐈


#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_205


به نشونه رضایت همراه با تکون دادن سرش "خوبه" آرومی زمزمه کرد.
با ابرو بهم دستور داد تا پشت میز خودم بشینم و به کارام رسیدگی کنم.

اما خب من هنوز به جوابم نرسیده بودم.
چرا مروارید اینجا مشغول به کار شده بود؟
نمیتونستم بیشتر از این سوال بپرسم حداقل الان چون مشخص از کار تهاجمی من اصلا خوشش نیومده.

زیر چشمی نگاهم رو بهش دادم که عینک طبی اش رو به چشم زد و با ژست مردونه مشغول نوشتن چیزی روی برگه شد.

لبمو جمع کردم و به سختی نگاه ازش گرفتم و بدون اینکه بفهمم دارم چکار میکنم به ادامه کارم پرداختم.

انگار واقعا نفهمیدم دارم چکار میکنم.
فقط یک ساعت گذشته بود و من برای خالی کردن مثانه ام به سرویس بهداشتی رفتم و برگشتم که دوباره با قیافه خشمگین شیخ شاپور رو به رو شدم.

اما اندفعه به طرز وحشتناک عجیبی عصبی تر از هرفعه بود.
نفهمیدم چرا ترکش عصبانیتش فقط به من خورد جوری که جلوی تک تک آدم ها مخصوصا اون مروارید چنان دادی سرم زد که چهار ستون بدنم لرزید.

_تو احمقی؟ نه نه من احمقم که شرکت به این بزرگی رو سپردم دست یه بچه حسابدار که اینجوری گند بخوره به تموم اعتبارم.

از عربده ای که زد ناخواسته چشمام به اشک نشست و دلوین نگران و ترسیده از کنار زانیار بهم خیره شد ولی خب هیچکس جرئت نداشت قدم از قدم برداره.




#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_204


لب بهم چفت کردم و شیخ در سکوت و با اون نگاه پر از تاسف بهم خیره شد.
خودکار تو دستش رو روی میز رها کرد و بدون اینکه حتی اخم کنه با لحن بدی گفت:

_انگار هنوز یادنگرفتی چطور با بزرگترت صحبت کنی ملودی. نمیدونم بابات چرا سر تربیت تو کوتاهی کرده.

دستمو که روی میز گذاشته بودم با حرفی که زد مشت کردم.
آیا نظرش درمورد مروارید هم همین بود؟
شک داشتم... اون با اینکه از چشماش می شد خوند علاقه ای دیگه بهش نداره ولی خب احترام براش قائل بود.

درگیری ذهنم رو به زبون اورد بی توجه به اینکه همین الان از تربیت نداشتنم احساس تاسف کرد.

_با اونم همینجوری حرف میزدی شیخ؟
_قبل از اینکه دهنت رو بازی کنی حرفت رو مزه مزه کن بعد تفش کن بیرون. اینکه بدون در زدن سرتو میندازی تو و صداتو بالا میبری نزدم تو دهنت یعنی دارم احترامت رو نگه میدارم.

اوه چقد تهاجمی و محکم و سریع!
تا حالا یکی اینجور باهام حرف نزده بود.
حالا دیگه ابروهاش بهم پیوند خورد و از پشت میز بلند شد و تهدیدش رو جدی تر کرد.

_الانم برو سرکارت دختر! دفعه آخرت باشه میایی تو شاخم می ایستی اوکی ملودی؟

روم رو ازش گرفتم و به شیشه قدی زل زدم و ابروهامو بهم گره زدم.
دستش زیر چونه ام رفت و سرمو به طرف خودش چرخوند و خیره تو چشمام پچ زد:

_نشنیدم لبات تکون بخورن ملودی.

آخ چرا من حتی با وجود این قلدری و آلفا بودن زیادش بازم قلبم براش می تپید؟
واقعا این مرد منو مست خودش کرده بود که غیر ارادی لبام از هم باز شد و "چشم" آرومی زمزمه کردم.


#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_203


چه سمت و مقامی مگه اینجا داشت؟
شیخ فقط در مقابل حرف های مروارید سری تکون داد و اون با هیجان کف دستاش رو بهم زد.

نفسم داغ شده بود.
انقد خیره خیره شیخ رو نگاه کردم که انگار سنگینی نگاهم روش تاثیر گذاشت که سرش به سمتم چرخید.

لبه کتش رو درست کرد و بی توجه به نگاه عصبی من به طرف اتاقش رفت.
واقعا عصبی بودم و شاید هم حس خطر میکردم از دیدن این دختر.

با اینکه شوهر داشت ولی خب چشماش عجیب مرموز بود.
منم به طرف اتاق که میز من هم همونجا بود رفتم و زیر نگاه خیره مروارید وارد اتاق شدم و در رو بستم.

شیخ پشت میز نشسته بود و سرش تو برگه ها کرد.
عصبی به طرفش قدم برداشتم و اون طرف میز رو به روش ایستادم و کف دستامو میخ میز کردم و با لحن عصبی گفتم:

_چرا این زن اومده تو این شرکت؟ اصلا چرا دوست دختر سابقت باید کنارت کار کنه؟

انگشتاش که درحال نوشتن چیزی روی برگه بود با حرف من خشک شد و حتی سرش پایین بود رو هم میتونستم سفت شدن فکش رو ببینم.

یه لحظه فهمیدم با کی و چجوری حرف زدم.
ولی خب دیگه برای پشیمونی دور بود مخصوصا وقتی سرش رو بالا اورد و جوری نگاهم کرد که انگار بزرگترین اشتباه تاریخم رو مقابل چشماش انجام دادم.


چنل VIP #شیخ_عرب افتتاح شد! 🔞💦

⛔️ اگه می‌خواهید رمان هات و ممنوعه شیخ عرب رو با پارت‌های بیشتر و سریع‌تر بخونید با پرداخت 41,000 تومان به چنل VIP ملحق شوید و هفته ای پارت بخونید☺️

شماره کارت
💳 6037997528787493
به نام | امرالهی

فیش واریزی رو حتما حتما به این آیدی بفرستید فقط به آیدی زیر غیر از این برای یکی دیگه بفرستید پاسخ نمیگیرید✨
@ArabVipR

بعد از فرستادن فیش لینک رو بگیرید🐈

20 last posts shown.