#جانانجان354
( دوک) سعید
خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم. مغزم فریاد میزد از درد. حتی فکر بهش که اون موجود تو شکمش نتیجه ی دست درازی اون حروم زا*ده باشه دیونه ام میکرد.
خونم رو به جوش میاورد. اگه یه درصد این بچه از اون آدم بود به شرفم قسم نه تنها اون حرومی رو که همین بچه هم با دستام سلاخی میکردم.
همه باید میفهمیدم شیدا مال منه... خط قرمز منه...
دستی که به مال من بخوره باید از ته قطع بشه.
نشسته بودیم تو ماشین و داشتم عصبی میروندم. اصلا نمیدونستم باید کجا برم. فقط داشتم میرفتم.
گریه های آرومش و هق هق هاش بیشتر رو مغزم داشت خط مینداخت.
ناراحت بود؟ ناراحت اون بچه یا چی؟ میخواست اون بچه رو حتی اگه از من نباشه؟ مگه زن من نبود؟ مگه این زن من نبودددد؟؟؟
با پشت دست محکم و بی هوا کوبیدم تو دهنش...
_ببر صداتو... ببرررر صداتوووو
تو خودش جمع شد و با دستاش محکم جلو دهنشو گرفت.
نیم نگاهی بهش کردم که بیشتر تو خودش جمع شد و دستشو حالت دفاعی آورد بالا.
د لامصب تازه داشت رابطمون خوب میشد.تازه داشت بهم نزدیک میشد بدون ترس.
چرا زدیش آخه... چرا زدیش...
خون بود که از لبش راه گرفته بود.
ماشینو کشیدم گوشه ی خیابون و برگشتم سمتش که شروع کرد التماس کردن و هق زدن....
( دوک) سعید
خیلی سعی کردم خودمو کنترل کنم. مغزم فریاد میزد از درد. حتی فکر بهش که اون موجود تو شکمش نتیجه ی دست درازی اون حروم زا*ده باشه دیونه ام میکرد.
خونم رو به جوش میاورد. اگه یه درصد این بچه از اون آدم بود به شرفم قسم نه تنها اون حرومی رو که همین بچه هم با دستام سلاخی میکردم.
همه باید میفهمیدم شیدا مال منه... خط قرمز منه...
دستی که به مال من بخوره باید از ته قطع بشه.
نشسته بودیم تو ماشین و داشتم عصبی میروندم. اصلا نمیدونستم باید کجا برم. فقط داشتم میرفتم.
گریه های آرومش و هق هق هاش بیشتر رو مغزم داشت خط مینداخت.
ناراحت بود؟ ناراحت اون بچه یا چی؟ میخواست اون بچه رو حتی اگه از من نباشه؟ مگه زن من نبود؟ مگه این زن من نبودددد؟؟؟
با پشت دست محکم و بی هوا کوبیدم تو دهنش...
_ببر صداتو... ببرررر صداتوووو
تو خودش جمع شد و با دستاش محکم جلو دهنشو گرفت.
نیم نگاهی بهش کردم که بیشتر تو خودش جمع شد و دستشو حالت دفاعی آورد بالا.
د لامصب تازه داشت رابطمون خوب میشد.تازه داشت بهم نزدیک میشد بدون ترس.
چرا زدیش آخه... چرا زدیش...
خون بود که از لبش راه گرفته بود.
ماشینو کشیدم گوشه ی خیابون و برگشتم سمتش که شروع کرد التماس کردن و هق زدن....