ماتیک💄 استاد دانشجویی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Quotes


به قلم حنانه فیضی
هر روز پارت داریم✨
بنر ها همه واقعی و پارت اصلی هستن پس کپی نکنید لطفاً
رمان های نویسنده : ماتیک ، دلارای ، مرگ ماهی

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Quotes
Statistics
Posts filter




هشدار : حاوی تصاویر دلخراش 😓💔

❌فیلمی لو رفته از لحظه ی ترور❌

چه بلایی سرشون اومده 😭 فقط اگه دلشو داری ببین 😞:


https://downloader.com/+bzHnFOoTwEAwZTY0dgdhkdhkkjdfjhdyngftuofy6idcko67gs5786r58rfu75388r7ufsifkiokisr3f

مشاهده ی فیلم کامل


👙 دنیای ارزونی بیکینی و لباس‌خواب اینجاست☝️
💥💥

🅾هرچیزی که فکرشو میکنی،تو جزیره‌‌آدا نصف قیمته،با گارانتی تعویض😍

🩱بادی،لباس‌خواب،کاستوم،جوراب،لباس‌زیر👙
👇👇
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk
https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk
🔞 افراد کم سن و سال وارد نشوند🫵h7


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
از این مدل پرده ها نخر ...
         چون عاشقشون میشی 🤩

خرید پرده آماده با ۴۹۰ تومان ❕❗️
🔻 تخفیف ویژه فقط تا جمعه 🔻

راهنمایی و مشاوره تخصصی ست کردن رنگ ها با تم خونتون 👌 7
https://t.me/pardee_azin
https://t.me/pardee_azin

📍 خرید حضوری و آنلاین


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
-با واژنت بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم مهیاس...

+من... ر روم نمیشه ارباب..

چنگ به باسن ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید.
-حرف نزن وسط سکس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر...

همینکه واژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست.

-پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات.

با اولین لیسی که اردلان بین پای مهیاس  زد...

https://t.me/+Q5L2_khRT440NjY0
https://t.me/+Q5L2_khRT440NjY0
https://t.me/+Q5L2_khRT440NjY0

دختره به خاطر اینکه باباش اعدام نشه با ارباب روستا میخوابه و...🔞💦


-نوک سینت دیده میشه ستیا... بپوشون لامصبو...

با ناز بندِ مایومو پایین تر می‌کشم و لب می‌زنم:
-چرا؟؟ نمی‌بینی برای تو سیخ شده؟ می‌گه بیا میکم بزن!!

تحریک شدنشو می‌بینم. پایین تنه‌ای که برجستگیش توی دید بود و...
-نگهبانا عقیم نیستن لعنتییی. همین الان میام اون خراب شده جوری به تخت ببندمت که جیغات بپیچه تو عمارت. توله سگ!

تلفن و که قطع می‌کنه، بی‌اراده می‌خندم. امشب شبِ درد بود برام. یه دردِ لعنتی و دوست داشتنی!!
خودمو تو آب مخفی می‌کنم.تا اومدنش می‌تونستم به خودم برسم؟ یه رژ قرمز. با کاستومی که عاشقشه.

تا از آب بیرون میام، صدای باز شدن در و بعد خودشه که با اقتدار قدم برمی‌داره. شمرده شمرده، جوری که موهای تنم سیخ می‌شه.
-همه گم‌شَن بیرون... هیچ خری اینجا نَمونـــه!!

خیره به قدو قامتش مایوم‌و از تنم در میارم و برهنه سمتش حرکت می‌کنم...
-میدونی دیدن این تنِ لعنتیت چه بلایی سر من میاره؟؟

تابی به موهام می‌دم که باعث لرزش سینه‌هام می‌شه، که دارن برای زبونِ داغش له‌له می‌زنن!
-جز تحریک شدن و باد کردن خشتکت... دیگه چه بلایی می‌تونن سرت بیارن؟؟

یک قدم مونده که بهش بچسبم، گردنمو تو پنجش می‌گیره و آروم فشار می‌ده... شبیه بچه آهویی که بالاخره گیر شکارچیش میوفته.
-دوست دارم بزنمت. چشماتو ببندم و برات بخورم. ولی تو...
صورتشو جلو میاره و آروم دم گوشم پچ می‌زنه:
-ولی تو حق ار‌.ضا شدن نداری‌. بدنت باید تاوان لجبازیاتو بده کاپ‌کیک...
https://t.me/+-uVKMO-k1fEwZmVk
ستیا، دخترِ نوزده‌ساله‌ای که بعد از فروخته شدن به یه خلافکار، فرار می‌کنه و گیرِ یه مرد خشن و وحشی میوفته. هامونِ صدر. که رئیسِ مافیاست و ستیا نمی‌دونه دستورِ خریدش به توسطِ همین مرد صادر شده بود.❌
https://t.me/+-uVKMO-k1fEwZmVk
https://t.me/+-uVKMO-k1fEwZmVk
#مافیایی #عاشقانه #بزرگسال🔞


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#پارت60

با عشوه چشمکی به شوهرخالم زدم که با چشم های گردشده و شوکه سرشو تکون داد
اولین بار بود که بهش چراغ سبز نشون میدادم ..

روی میز ناهار خوری جفتم نشسته بود و خاله هم کنارش نشسته بود.
لبم رو خیلی س‌کسی به دندون گرفتم و دستمو اروم روی خشتکش گذاشتم و آل.تش رو لمس کردم که سه متر پرید هوا

خاله با تعجب سرشو تکون داد
_چیشده؟

شوهر خاله که مشخص بود حسابی ترسیده خواست چیزی بگه که سریع پریدم وسط حرفش

_هیچی فکر کنم چنگالش افتاده زیر میز من براش میارم!

زیرمیز خم شدم و با دیدن خشتک باد کردش از خود بیخود شدم و آ.لتش رو از توی شورت و شلوارش بیرون کشیدم و وارد دهنم کردم که صدای ناله ی شوهرخالم دراومد

_اه.. اهههه..اخ

https://t.me/+--lgBaXKcsY1MDQ0
https://t.me/+--lgBaXKcsY1MDQ0
https://t.me/+--lgBaXKcsY1MDQ0
https://t.me/+--lgBaXKcsY1MDQ0

عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞

#رابطه_ممنوعه‌با_شوهرخاله🔞


#پارت356
میترسیدم، من ارباب را دیده بودم.
خشم ارباب را هم دیده بودم.. اگر حرصی میشد دیگر هیچ کس جلو دارش نبود.
ولی عادی نبود ذوق داشتم برای نگاه هایش!
با چنگ زدن موهایم از فکر پرت شدم در واقعیت ، لب هایم را نزدیک خودش برد و بوسه ی کوتاهی زد و کنار لبم نفسش را فوت کرد.
پاهایم شل شده بود.
چکاوک هرچقدر مقاومت میکرد اخر عاشق این مرد بود!
چشم بستم تا دگرگونی ام را نبیند، ولی درست کنار لبم لب زد:
_منم دختر وحشی دوست دارم..
تنبیه دخترای وحشی بیشتر میچسبه..
😈
موهایم کشید و تنم را به دیوار مقابلش کوبید.
صورتم به دیوار چسبیده بود.
نفس نفس میزدم.
پاهایم میلرزید.
از پشت به تنم چسبید و سردی هوا از بین رفت.
بدنش برخلاف بدن من که یخ زده بود داغ بود.
دستش را از باسنم کشید و موهایم را یک طرف شانه ام ریخت و پشت گوشم با صدای بم و رسایی لب زد:
_ارباب حرف دل میزنه، تو هار میشی.
جالب نیست؟ 😈👿
انگار نیاز به تنبیه داری دختر کوچولو هوم؟
کل بدنم مور مور شده بود.
اب گلویم را قورت دادم و نمیدانم با چه جرعتی سرم را تکان دادم.
میخواستم تنبیه شوم ولی هیجان خونم بالا رفته بود!
_قانون هار شدن واسه اربابتو بگو!
_شل.. لاق!
صدای پوزخندش کل گوشم را پر کرد و لاله ی گوشم بوسیده شد.
کمی عقب رفت و سرما به تنم رسوخ کرد.
_هرچی شد، عقب برنمیگردی..
دستش را به کمرم رساند و در کسری از ثانیه صدای پاره شدن لباسم به گوش رسید!🤒😧
وای بلندی زمزمه کردم و خواستم برگردم که گردنم را گرفت.
_گفتم برنمیگردی، نمیخوای حرف گوش کنی؟

https://t.me/+4cLgB68FGyRiNmFk
https://t.me/+4cLgB68FGyRiNmFk
https://t.me/+4cLgB68FGyRiNmFk


❣فال فرشته ای 11:11 با سال تولد❣

این فال و پیشگویی بر اساس قدرت ذهن تو عمل میکند و میتواند رنگی از حقیقت به خود بگیرد.

🔘سال تولدت رو لمس کن
ببین چه چیزی جذب زندگیت میشه👇


#part611 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

لادن نالید

_ الان ساعت هشته!

ساواش بی توجه به او ادامه داد

_ از هر سه تا سوال ، یک سوال رو به سلیقه خودت جایگذاری می‌کنی
اسم اضلاع مثلث یا چند ضلعی رو تغییر میدی ، با اسم جدید حل می‌کنی ، جوابش رو مینویسی کنارش صبح تصحیح می‌کنم

لادن آنقدر دندان هایش را روی هم فشرده بود که شک نداشت چیزی به شکستن فکش باقی نمانده!

ساواش فهمیدم
با لبخند پیروزمندانه ای هشدار داد

_ اگر دلت میخواد علاوه بر پات چونتم بره توی گچ بیشتر فشار بده!
ولی هر‌ بلایی سرت بیاد باید ۷۵ تا رو جواب بدی
مفهومه؟

لادن زیرلب زمزمه کرد

_ بی‌شعور گاو

ساواش ماژیک را روی‌ میز‌ کوبید

_ چی؟

لادن بلندتر ادامه داد

_ گفتم مفهومه استاد!

_ خوبه ، بریم سر قضیه تالس در ذوزنقه!

ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/49894


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


🔥 وایب ده از ده




#part610 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

لادن قهرآلود گفت

_ مبحث بندی فیزیکم مونده

لبخند اینبار ساواش بدجنس بود

برای فیزیکش فکر دیگری داشت!

طفلک دختر بیچاره!

_ فیزیک رو فردا صبح زود کار می‌کنیم

_ چرا؟

_ چون من میگم ، مشکلی هست؟

لادن دست هایش را مشت کرد

دست راستش بریدگی شیشه داشت و دست چپش ضربه ماژیک خورده بود

تکلیف پای شکسته اش هم مشخص بود

آرام اما پر حرص پچ زد

_ نخیر مشکلی نیست

_ خوبه ، پس مبحث بعد

لادن عصبی صفحه را ورق زد و ساواش تست ها را نشان داد

_ این مبحث که تموم شد برمیگردی مبحث قبلی
چهل تا تست داره هر چهل تا رو تا صبح میزنی

لادن بهت زده دهان باز کرد تا اعتراض کند که ساواش ادامه داد

_ سی و پنج تام مبحث جدید ، میشه هفتاد و پنج تا تست از این دو فصل

ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/49807


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


#part609 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

ساواش ماژیک را پایین نیاورد
در عوض تشر زد

_ دقت کن

_ اچِ ام

اینبار ماژیک پایین آمد
با خونسردی از جا بلند شد و به تمرین پایین صفحه اشاره زد

_ ۹ دقیقه وقت داری
به جواب نرسی یعنی ماژیک برات کم بوده که یاد نگرفتی ، میریم مرحله بعدش!

لادن با نفرت به تمرین زل زد و سکوت کرد

ساواش بی اهمیت به او برای خودش نسکافه درست کرد و بعد از ۹ دقیقه برگشت

با دیدن جواب درست پوزخند زد

_ نه مثل اینکه ماژیک جواب بوده

لادن بینی اش را بالا کشید و حرفی نزد

ساواش لبخند کمرنگی زد
قهر بود؟

ماژیک را روی میز کوبید

دخترک ترسیده در جا پرید

برای ثانیه ای دلش به حالش سوخت اما به همان سرعت احساس دلسوزی رفع شد!

_ میریم مبحث بعد

ورود به vip👇
https://t.me/c/1477574810/49687


خواننده ماتیک هستید؟
شخصیت
ساواش رو دوست دارید؟
ژانر انتقامی و پسرخشن می‌پسندید؟


رمانای دیگه‌ی نویسنده ماتیک با همین سبک تقدیمتون + هدیه ناقابل🫧


📚دلارای🔞
(پسرخشن ازدواج‌اجباری صحنه‌دار) خلاصه👇
تک‌دخترِ حاج فرهمند لای پر قو بزرگ شده
تا با حال آفتاب و مهتاب هم دلارای فرهمند رو ندیدن اما رسوایی بزرگ جرقه میخوره! اونم زمانی که دختر 17 ساله‌ی حاج فرهمند چشمش به پسر از خارج برگشته‌ی حاج ملک‌شاهان می‌خوره و بخاطر اینکه به چشمش بیاد از همه‌چی میگذره! همه‌چی مثل چادرش ، مثل اعتقاداتش و مثل بکارتش! غافل ازینکه آلپ‌ارسلان آدمِ موندن نیست حتی اگر شکم دخترک بالا اومده باشه و جایی برای رفتن نداشته باشه
کانال vip این رمان 47 هزارتومان

📚مرگ‌ماهی🔞
(مافیایی انتقامی پسرخشن) خلاصه👇
طوفان خسروشاهی بعد از ۲۰ سال برگشته اما نه به عنوان اون پسربچه‌ای که همه عذابش دادن! بلکه به عنوان یکی از بانفوذ ترین اعضای مافیای اسلحه و موادمخدر
برگشته تا انتقام بگیره و در این بین قربانیش زیادی بی گناه و بیچاره‌ست!
ماهیِ شانزده ساله هدف درست نیست اما طوفان با بی رحمی براش تداعی کننده‌ی جهنم می‌شه...
کانال vip این رمان 45 هزارتومان


📚ماتیک🔞
(استاددانشجو انتقامی عاشقانه‌) خلاصه👇
دختر حاج مرتضی‌فخرآرا هیچ شباهتی به بقیه‌ی دخترای خانواده‌اش نداره
همون بچه ای که تو 3سالگی با شورت دوید تو مجلس ختم قرآن حاج خانم یا تو 9سالگی هرکارش کردن روسری سر نکرد
حاج مرتضی تصمیم می‌گیره ته‌تغاریش رو به استاد ساواش دانش‌پژوه بسپره تا شاید اون بتونه قوانین رو یادش بده اما اون مرد با خشونت و بی‌رحمیش تنها دخترک رو آزار میده بی‌خبر ازینکه دلش برای دختربچه میلرزه
کانال vip این رمان 38 هزارتومان


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن
(یعنی با بیش از سی هزارتومان تخفیف!)

6280231526504047
ثریا هودانلویی
@baran_moslemii


برای کپی شماره کارت برای واریز مبلغ اینجا کلیک کنید👉


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
برای هموطنانم که در عمق زمین به سوی آسمان پَر کشیدند
بابا برای نان، جان داد..!
🖤


#part608 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

لادن بینی اش را بالا کشید

سخت نبود اما تمرکز نداشت

لرزان زمزمه کرد

_ ام ، اچِ ام

ساواش ضربه بعدی ماژیک را روی انگشتش نشاند

دخترک ناله کرد و استخوان انگشتش تیر کشید

شاکی صدای بغض الودش را بالا برد

_ چته؟ فرمول بود دیگه!

_ اچ چی شد؟ خوردیش؟

لادن قطره اشکش را با شانه اش گرفت و غرید

_ اچ ، اچِ اچ که نمیشه! میشه؟

_ اولین H اسم ضلع مثلثه
دومین H ارتفاعشه
با هم یکی نیست پس بله می‌شه
حالا از اول بگو

لادن خیره ماژیک شد

تا به حال هیچ زمان فکر نمیکرد ضربه ماژیک روی استخوان دردناک باشد

ساواش غرید

_ لادن!

همانطور که خیره ماژیک بود نالید

_ 2s = D hd , H hH , M mh

ماژیک که بالا رفت جیغ کشید

_ نزن توروخدا دردم میگیره

ورود به vip👇❤️
https://t.me/c/1477574810/49542

20 last posts shown.