Forward from: 🧿
پشت سرم می ایستد، با هر دودستش بازوانم را میگیرد و کنار گوشم با طمانینه و نجوا کنان لب میزند:_حواست هست که داری چیکار میکنی؟ یا نه؛ عمدی تو کارت نیست!؟؟ لبهایش را روی گردنم میکشد، سر خم میکنم و قلبم ریتم تندی میگیرد، نفسم به شماره میفتد و لب میگزم تا بیش از این رسوا نشوم:_تو اهل این مدل بازی کردن تو دوستی نبودی! سر انگشتش را از آرنج تا کف دست سردم میلغزاند و لرزی شیرین به جانم میریزد، لرزی که از نظرش دور نمی ماند و فشار دست دیگرش روی بازویم محسوس تر می شود و بی رحمانه بازی کلماتش را پیش میگیرد:_ نمیترسی از اینکه میخوای با من بازی راه بندازی؟ هوم؟
کلمه ها از سرم رخت میبندند، چشم میبندم و در دل اعتراف میکنم که ترس کنار او معنا نداشت. اصلا چون خود او بود منِ بی بال و پر دلم قرص به پرواز بود. رهایم میکند. سر بلند میکنم و نگاهش میکنم که با لحنی جدی میپرسد:_ فکر کردی یه وقت کم بیاری یا تحمل هر اتفاقی رو داری؟
کار من از این حرفها گذشته بود. اما لب میبندم بلکه حرفهایم را از چشمانم بخواند.
https://t.me/+HDyln7IGODozY2Vk
کلمه ها از سرم رخت میبندند، چشم میبندم و در دل اعتراف میکنم که ترس کنار او معنا نداشت. اصلا چون خود او بود منِ بی بال و پر دلم قرص به پرواز بود. رهایم میکند. سر بلند میکنم و نگاهش میکنم که با لحنی جدی میپرسد:_ فکر کردی یه وقت کم بیاری یا تحمل هر اتفاقی رو داری؟
کار من از این حرفها گذشته بود. اما لب میبندم بلکه حرفهایم را از چشمانم بخواند.
https://t.me/+HDyln7IGODozY2Vk