Forward from: Hot❤️🔥
🎊فروش رمان جذاب " سرنوشت مِیو " 🎊
قیمت : ۴۵ تومان
مترجم : ساناز
ژانر #گرگینه #اروتیک #رمانتیک
خلاصه👇
🔞اون تاریک و جذاب بود...
مثل یک شاهزاده تاریکی؛ پر از تتوهای سکسی و نگاهی داغ بود... اون من و گرگم رو بیقرار میکرد و کشش بینمون ما رو به رابطهای آتشین و پر تب و تاب کشوند ... 🌪حتی با وجود جفتی که منو با بیرحمی جلوی همه رد کرد و پیوندی که مثل یک مار توی وجودم میپیچد و عذابم میداد ولی... گور باباش.🔞
🔥 قدش بلند بودموهاش تیره، تقریبا سیاه چشم های سبزش پر از شادی و نشاط بودتتوهایی روی هر دو بازوهاش؛ که توی دیدم بود و چهرهی خوشتراش و جذابی داشت🔥
_چی میتونم برات بیارم؟
_هرچی از آبجوهای محلی دارید عالیه.
_اوکیه. میشه کارت شناسایی ت رو ببینم؟
کیف پولش رو درآورد و گواهینامه ی رانندگیش رو به من داد. اسمش رادنی بلیز بود، از فلوریدا و بیست و یک سالش بود.
✨ _معمولا برای جمعیت بیست و یک سال به بالا دیرتر باز میمونیم ولی فقط شبهای شلوغ. همونطور که میبینی، اینجا خلوت تر از آکواریوم ماهی طالیی منه.
_لعنتی، پس ماهی طلاییت چی شد؟
_خب، من پنج سالم بود و فکر کردم شاید دلش بخواد توی بزرگترین گودال آب مسیر ماشینرو شنا کنه... و خب اونجا فراموشش کردم و بابام وقتی داشت میرفت سر کار با ماشین لهش کرد.
این حرفم باعث شد اون واقعا بخنده.
_واو، روحش شاد، بچه کوچولو. پدر و مادرت دوباره بهت اجازه دادن حیوان خونگی داشته باشی؟
_نه، ندادن.
_آدمهای باهوشی هستن.✨
آیدی ادمین فروش
@rainstreetw
قیمت : ۴۵ تومان
مترجم : ساناز
ژانر #گرگینه #اروتیک #رمانتیک
خلاصه👇
🔞اون تاریک و جذاب بود...
مثل یک شاهزاده تاریکی؛ پر از تتوهای سکسی و نگاهی داغ بود... اون من و گرگم رو بیقرار میکرد و کشش بینمون ما رو به رابطهای آتشین و پر تب و تاب کشوند ... 🌪حتی با وجود جفتی که منو با بیرحمی جلوی همه رد کرد و پیوندی که مثل یک مار توی وجودم میپیچد و عذابم میداد ولی... گور باباش.🔞
🔥 قدش بلند بودموهاش تیره، تقریبا سیاه چشم های سبزش پر از شادی و نشاط بودتتوهایی روی هر دو بازوهاش؛ که توی دیدم بود و چهرهی خوشتراش و جذابی داشت🔥
_چی میتونم برات بیارم؟
_هرچی از آبجوهای محلی دارید عالیه.
_اوکیه. میشه کارت شناسایی ت رو ببینم؟
کیف پولش رو درآورد و گواهینامه ی رانندگیش رو به من داد. اسمش رادنی بلیز بود، از فلوریدا و بیست و یک سالش بود.
✨ _معمولا برای جمعیت بیست و یک سال به بالا دیرتر باز میمونیم ولی فقط شبهای شلوغ. همونطور که میبینی، اینجا خلوت تر از آکواریوم ماهی طالیی منه.
_لعنتی، پس ماهی طلاییت چی شد؟
_خب، من پنج سالم بود و فکر کردم شاید دلش بخواد توی بزرگترین گودال آب مسیر ماشینرو شنا کنه... و خب اونجا فراموشش کردم و بابام وقتی داشت میرفت سر کار با ماشین لهش کرد.
این حرفم باعث شد اون واقعا بخنده.
_واو، روحش شاد، بچه کوچولو. پدر و مادرت دوباره بهت اجازه دادن حیوان خونگی داشته باشی؟
_نه، ندادن.
_آدمهای باهوشی هستن.✨
آیدی ادمین فروش
@rainstreetw