💙📚Novels📖Land📚❤


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Books


لینک قبلی کانال به سرقت رفته و تیم ناولزلند هیچگونه مسئولیتی در مورد آن لینک نمی پذیرد
🚫لینک اصلی کانال به Novelslands تغییر یافته🚫
اینستاگرام ما:
https://instagram.com/_u/Novelsland
جهت هر گونه ارتباط با ما و تبلیغ به بات مراجعه کنید👇👇
@Novelslandbot

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Books
Statistics
Posts filter


#اندو

#کلوپ_موتورسواری_دود_سیاه_2

#نویسنده_Meg_Jackson

#مترجم_Sobrine_V


#پارت_42



تمام اتفاقات عجیب غریب بودن، به حدی که نمیشه تجزیه تحلیلشون کرد. راستش حس میکردم انگار دارم خواب میبینم. "تو کسی هستی که ول کرد و رفت."

در این لحظه، بالاخره چرخید تا به من نگاه کند، چشمامون باهم ملاقات کردن. از عصبانیت اتیش گرفته، نفرتی عمیق و از سر خشم داشت. اما پشت همه ی اینها چیزه دیگری بود... یک چیزی خیلی شبیه به احساسی که من داشتم. فکش انگار به سنگ تبدیل شده، دندونهاش رو محکم و به شدت بهم می سایید. چشمهاش... یادم رفته بود چقدر عمیقن، مژه هاش شبیه مژه های دختراس همونقدر بلند و پرپشت... از وقتی بیادش دارم زیاد بزرگتر نشون نمیداد. از خودم پرسیدم آیا بزرگتر نشون میدم...

"این گناه لایق همچین مجازاتی نبود، اِندو،" به نرمی گفتم. و بالاخره اتفاق افتاد؛ اشکهای ترسناکم روی گونه هام پایین ریختن. لعنت بهش، فکر کردم. یکسری احساسات بدتری هم وجود دارن بدتر از گریه کردن جلو روی کسی که نمیخوای جلوش گریه کنی.
"نائومی، من اگر بدونم داری در مورد چیه لعنتی حرف میزنی، اونوقت این مکالمه برام معنی میداد، اما تو داری درمورد یک مشت حرفای بی مفهوم لعنتی حرف میزنی،" گفت و صورتش رو از روم برگردوند، قیافه اش درهم بود.

اشکها رو از گونه ام پاک کردم و به خواهر برادرهاش دستور دادم سرجاشون بمانند. اما نمیخواستن گوش بدهند. حداقل تونستم صدایم رو محکم و ثابت نگه دارم، گرچه نتونستم تعجب رو از لحنم کاملا دور نگه دارم. چطور میتونه جوری وانمود کنه انگار نمیدونه دارم درمورد چی حرف میزنم؟ فکر میکنه من احمقم؟ نکنه فکر میکنه با وانمود کردنش به اینکه اون زندگیم رو با پخش کردن فیلم رابطه "خصوصیمون"به گند نکشیده میتونم فراموشش کنم، یا ببخشمش؟ به همین خیال بمونه.

"خواهش میکنم، فقط تمومش کن،" گفتم. "توهین کردن به من رو تمومش کن. خودت میدونی چیکار کردی، اِندو. تو تمام زندگیم رو به فنا دادی! تو... تو... تو من رو وسط جهنم گذاشتی!" صدایم با حرف زدنم بیشتر و بیشتر اوج میگرفت، و چشمام رو بستم و دستام رو محکم مقابل داشبورد گذاشتم تا بتونم خودم رو کنترل کنم. دلم میخواست بهش حمله کنم. دلم میخواست از میان اون صندلی بزرگ با یک پرش خودم رو بهش برسونم و صورتش رو محکم به شیشه ی ماشین بکوبانم. هیچوقت ادم خشنی نبودم، اما خدا اوه خدا واقعا دلم میخواست از بین رفتنش رو ببینم.


#اندو

#کلوپ_موتورسواری_دود_سیاه_2

#نویسنده_Meg_Jackson

#مترجم_Sobrine_V


#پارت_41



یکی از مشتهام رو به گونم فشار دادم، لبهام رو گاز گرفتم تا اونارو چفت کنم بهم. آخرین چیزی که میخواستم گریه کردن جلوی اون بود.

"گل گفتی،" اِندو گفت، بند انگشتاش سفید شدن وقتی فرمان رو محکم چسبید . میتونستم ناامیدی رو واضح و بلند توی صداش بشنوم.

"نه، لعنتیه مریض. تو حق نداری به این اعتراضی کنی. نه بعد از کاری که باهام کردی. جرات نکن مثل یک فدایی تظاهر کنی اینجا، (م: مظلوم نمایی کردن) وگرنه قسم میخورم خودم رو از این ماشین بیرون پرت میکنم تا بمیرم فقط بخاطر اینکه تو مقصر شناخته بشی،" پارس کردم، گردنم از فشار ارواره هام درد گرفته بود.

"من چکاری با تو کردم؟ چی هست، شازده خانوم؟ بهترین رابطه ی عمرت رو بهت دادم و به غر زدنهات درباره افسردگیت گوش دادم؟ اوه، بله، من لعنتیه مریضم،" گفت، پاش رو محکم کوبید و ماشین رو از کجا کند. تاثیر اینکارش یجورایی بخاطر ترافیک سنگین کم شد، و تمام التهابش انگار توی ماشین محبوس ماند.

چشمام حتما باید به اندازه ی نعلبکی باشن وقتی بهش نگاه کردم، مغزم هنوز هم سعی میکرد همه چی رو سبک سنگین کنه درحالیکه قلبم فریاد میزد بخاطر چیزی که داشتیم و از دست دادیم و کاری که باهام کرد. و، حتی با وجودیکه باعث دردم میشد، بدنم بخاطر دیدنش واکنش نشون داد. هیچکس تابحال احساس خوبی که با اون بهم دست میداد رو بهم نداده، و نه قبل از او و نه بعد از او.
و حالا، همه ی ادرنالین از سر خشمم هوش و حواسم رو بیشتر میکرد، و تمام اون خشم و نفرت به قویترین خاطراتم از اون نقل مکان کردن، بدنهامون توی گرما بهم چسبیدن و محکمتر بهم وصل میشدن، محکمتر، خواستن و نیاز بقدری باهم امیخته بودن که نمیتونستی از هم تشخیصشون بدهی...

"داری شوخی میکنی،" گفتم، به صورتش خیره شدم. اوه نه، خواهش میکنم، نه، فکر کردم وقتی اون اشکها به مرز شکستن رسیده بودن. کم مونده جاری بشن، گرچه اخرین چیزی که میخواستم من رو درحال گریه ببینه. "میخوای خودت رو بیگناه جلوه بدی؟ میخوای خودت رو آدم خوبه تو این موضوع جلوه بدی؟ تو غیر قابل باوری!"

"داری درمورد چیه لعنتی حرف میزنی، نائومی؟ تو خودخواه لعنتی..." اِندو کف دستاش رو به فرمان کوبید. تند میروند، بعد، ترافیک سبک شد همزمان که داشتیم با سرعت به محدوده های شهر میرفتیم. نمیتونستم مناظر درحال تغییر از پشت پنجره ماشین رو بخاطر سرعتمون درست و دقیق ببینم، چشمام به اِندو چسبیدن.


رمان ظهور تریبل ها جلد دوم از Ava20
anonymous poll

👍 – 6
👍👍👍👍👍👍👍 86%

👎 – 1
👍 14%

👥 7 people voted so far.


@Novelslands Zohore Tribelha.epub
257.9Kb
رمان ظهور تریبل ها جلد دوم از Ava20

@Novelslands


@Novelslands Zohore Tribelha.apk
922.0Kb
رمان ظهور تریبل ها جلد دوم از Ava20

@Novelslands


@Novelslands Zohore Tribelha.pdf
3.6Mb
رمان ظهور تریبل ها جلد دوم از Ava20

@Novelslands




رمان #ظهور_تربیل_ها(جلد دوم)👇🏻📚

نویسنده:Ava20

تعداد صفحات:333

خلاصه:

سالها گذشت و گذشت تا رسید به زمانى که دوقلو ها بزرگ شدن ، بدون مادر و بدون پدر ، مثه یه انسان معمولى ! اما ! این دوقلو ها از تغییراتى که وجودشون کرده و میکنه ! متعجبن ! و این باعث میشه برن دنبال اینکه چرا الکى زخمى میشن ! یا چرا همیشه احساس میکنن دور برشون آدمایى هستن که اونا رو زیر نظر دارن ! کم کم این دو تا براى فهمیدن حقیقت میفهمن کین و زندگیشون کاملا از هم جدا میشه.

ژانر: #ترسناک

پایان خوش

@Novelslands


رمان ولهان جلد اول از Ava 20
anonymous poll

👍 – 7
👍👍👍👍👍👍👍 88%

👎 – 1
👍 13%

👥 8 people voted so far.


Forward from: ࿐꯭ྀུℳ꯭ⅈ꯭Տ꯭Տ༆‌ྃANA
@Novelslands Velhan.epub
280.8Kb
رمان ولهان جلد اول از Ava 20

@Novelslands


@Novelslands Velhan.apk
875.7Kb
رمان ولهان جلد اول از Ava 20

@Novelslands


@Novelslands Velhan.pdf
1.6Mb
رمان ولهان جلد اول از Ava 20

@Novelslands




رمان #ولهان(جلد اول)👇🏻📚

نویسنده:Ava20

تعداد صفحات:198

خلاصه:

رمان در مورد یه جنه ... یه جن بد که ماموریت هاى خودشو داره مثل همه جن هاى بد با ذکر بِسْم الله زخمى میشه و انسانها رو دوست نداره اما نسبت به انسانها یه حسى غیر از نفرت هم داره اما این حسو نقض میکنه و جوابى بهش نمیده ، قضیه از جایى شروع شد که برادرش کشته میشه و اون مامور میشه بفهمه کیا اونو کشتن تو این راه باعث میشه خیلى اتفاقات براش بیفته و زندگیش به کل تغییر کنه و...

ژانر: #ترسناک #تخیلی #هیجانی

@Novelslands


رمان تقاص از زهرا قلنده
anonymous poll

👍 – 38
👍👍👍👍👍👍👍 58%

👎 – 27
👍👍👍👍👍 42%

👥 65 people voted so far.


@Novelslands Taghas.PDF
5.6Mb
رمان تقاص از زهرا قلنده

@Novelslands




رمان #تقاص👇🏻📚

نویسنده:زهرا قلنده

تعداد صفحات:347

خلاصه:

این رمان در مورد کوروش مرد قاچاقچی موادی که بهترین دوستش بهش خیانت میکنه یکی از محموله هاشو لو میده و کوروش هرکسیو که از اعتمادش سواستفاده کنه و بهش خیانت کنه رو میکشه و ماهور دخترشو بزرگ میکنه و اما ماهور بخاطر قتل پدرش توسط کوروش ازش متنفره 7 ساله از اون موقع می گذره و ماهور با بادیگارد کوروش رابطه داره اما وقتی کوروش میفهمه اونو از خونه بیرون میکنه و...

ژانر: #عاشقانه #صحنه_دار #غمگین

پایان خوش

@Novelslands


رمان افسانه ایزابلا از سعید 306
anonymous poll

👎 – 13
👍👍👍👍👍👍👍 57%

👍 – 10
👍👍👍👍👍 43%

👥 23 people voted so far.


@Novelslands Afsane Ezabella.epub
147.5Kb
رمان افسانه ایزابلا از سعید 306

@Novelslands

20 last posts shown.

21 322

subscribers
Channel statistics