#پارت_۱۰۴
اشاره کرد سمت در و خودش جلوتر راه افتاد و منم بی اراده و نابلد دنبالش راه افتادم تقریبا غروب بود که کامل از محوطه ی زندان خارج شدیم ماشینش دقیقا همون جای قبلی پارک بود نمی دونم اسم ماشینش چیه ولی خیلی شیک و باکلاسه
معلومه پولداره ولی قیافه اش و کاراش یه آدمای پولدار نمی خوره
معمولی رفتار می کنه
با اشاره اش رو صندلی جلو نشستم و اونم سوار شد و انگار هزار سال باهام صمیمیت داره خیلی راحت حین حرکت شروع به سخنوری کرد ؛
- مردم جامعه ی ما عقلشون به چشمشونه این ماشینو نزدیک هفت هشت ساله دارم واقعانصف یک میلیارد هم نمی ارزه ولی هر وقت کسی می بینه یه سوت می زنه و می گه اوهههههه پسره ماشین میلیاردی سواره یکی نیست بگه برادر من تو نرخ بازاری که برا مدل قدیمی قیمت میلیاردی می زنی
خودش به حرفش خندید و صمیمانه تر و خودمونی تر حرفشو ادامه داد و این بار مستقیم منو مخاطب قرار داد ؛
- باورت می شه از ترس اینکه یه قطعه اش خراب بشه و نتونم پیدا کنم خیلی کم ازش استفاده می کنم
از خجالت و غریبگی که با این آدم داشتم سرم پایین بود و علاوه بر گوش دادن حرفاش با ریشه های شالم خودمو سرگرم کرده بودم که با حرفش خشکم زد ؛
- فقط مواقعی که بخوام یه خانم با کمالات رو جابجا کنم ازش استفاده می کنم مثل الان
با تعجب و ترس بهش نگاه کردم صورتش می خندید دست سمت صورتم دراز کرد تا آخرین حد ممکن سرمو عقب کشیدم بلند خندید و با حرف بعدیش چشمام تا آخرین حد ممکن گرد شد
- وااای رضوانه می دونستی خیلی با نمکی
مشکوک نگاش کردم و آب دهنمو قورت دادم و پر ترس گفتم :
-منو کجا می برین
حالتاش طبیعی نبود از این صمیمیت یکباره اش می ترسیدم ولی اون حتی یک سانت هم از موضعش کنار نرفت و دوباره خندید و گفت :
- باز همون سوال های دفعه ی قبل و لابد پشت بندش یه راهی برای فرار هم جور می کنی آره خانوم کوچولو
حالا که آزاد بودم و دیگه لازمش نداشتم جرات به خرج دادم و داد زدم :
-به من نگید خانوم کوچولو منو کجا می برین اگه آزادم بذارید برم
با خنده سری تکون داد و بی توجه به ترس و جیغ جیغ من گفت :
- صبر کن اینبار بزنم کنار که احیانا حادثه ی قبلی تکرار نشه و به فرار شما منجر بشه این دفعه دیگه دلیلی ندارم که دنبالت بگردم
با احتیاط کنار زد و کامل سمتم چرخید و گفت :
- خب آماده ای تا شیر فهمت کنم
لبمو به دندون گرفتم و سمتش چرخیدم و منتظر نگاهش کردم با انگشت اشاره اش پیشونی شو ماساژ داد و گفت :
- ببین ؛ تو کسی رو نداری آزاد شدی و جایی رو نداری که بری درسته
با سر تائید کردم واقعا درست می گفت با یادآوری حسین نومیدانه گفتم :
- اگه داداش حسینم پیدا بشه
سری تکون داد و با اخم گفت :
- اینقدر حسین حسین نکن پیدا شدنی بود این مدت که زندان بودی به دادت می رسید گوش بگیر حرف منو
از حرفش بغضم گرفت با انگشت اشک گوشه ی چشمم رو گرفتم و منتظر ادامه ی حرفش شدم ؛
- من نزدیک شش ماهه که وکیلتم یه بیعانه گرفتم ولی دیگه وجهی واریز نشد ولی دلیل نمی شه که پول لازم نباشم این ماشینم بابام هدیه ازدواج قبلیم نمی داد الان الاغم نداشتم
از حرفش خندم گرفت ولی خیلی وقته خنده از لبام فراریه فقط تونستم تو دلم پوزخند بزنم و با حرف بعدیش کل دنیا رو سرم خراب شد ؛
- تو که نمی تونی پولی پرداخت کنی ولی یه جور دیگه می تونی جبران کنی من یه زن لازم دارم
مثل روز دادگاه حجم سرم رو بیشتر از حد معمول تصور می کردم و انگار تو عمق یه چاه فرو می رفتم دنیای اطرافم مات شد و صداش تو ذهنم اکو می شد بدنم از خشکی به گز گز افتاد
- پایه ای
به خیال خودم جیغ کشیدم ولی انگار فقط ناله کردم :
- نه
صداش از عمق چاهی که توش فرو می رفتم بیرونم کشید.
اشاره کرد سمت در و خودش جلوتر راه افتاد و منم بی اراده و نابلد دنبالش راه افتادم تقریبا غروب بود که کامل از محوطه ی زندان خارج شدیم ماشینش دقیقا همون جای قبلی پارک بود نمی دونم اسم ماشینش چیه ولی خیلی شیک و باکلاسه
معلومه پولداره ولی قیافه اش و کاراش یه آدمای پولدار نمی خوره
معمولی رفتار می کنه
با اشاره اش رو صندلی جلو نشستم و اونم سوار شد و انگار هزار سال باهام صمیمیت داره خیلی راحت حین حرکت شروع به سخنوری کرد ؛
- مردم جامعه ی ما عقلشون به چشمشونه این ماشینو نزدیک هفت هشت ساله دارم واقعانصف یک میلیارد هم نمی ارزه ولی هر وقت کسی می بینه یه سوت می زنه و می گه اوهههههه پسره ماشین میلیاردی سواره یکی نیست بگه برادر من تو نرخ بازاری که برا مدل قدیمی قیمت میلیاردی می زنی
خودش به حرفش خندید و صمیمانه تر و خودمونی تر حرفشو ادامه داد و این بار مستقیم منو مخاطب قرار داد ؛
- باورت می شه از ترس اینکه یه قطعه اش خراب بشه و نتونم پیدا کنم خیلی کم ازش استفاده می کنم
از خجالت و غریبگی که با این آدم داشتم سرم پایین بود و علاوه بر گوش دادن حرفاش با ریشه های شالم خودمو سرگرم کرده بودم که با حرفش خشکم زد ؛
- فقط مواقعی که بخوام یه خانم با کمالات رو جابجا کنم ازش استفاده می کنم مثل الان
با تعجب و ترس بهش نگاه کردم صورتش می خندید دست سمت صورتم دراز کرد تا آخرین حد ممکن سرمو عقب کشیدم بلند خندید و با حرف بعدیش چشمام تا آخرین حد ممکن گرد شد
- وااای رضوانه می دونستی خیلی با نمکی
مشکوک نگاش کردم و آب دهنمو قورت دادم و پر ترس گفتم :
-منو کجا می برین
حالتاش طبیعی نبود از این صمیمیت یکباره اش می ترسیدم ولی اون حتی یک سانت هم از موضعش کنار نرفت و دوباره خندید و گفت :
- باز همون سوال های دفعه ی قبل و لابد پشت بندش یه راهی برای فرار هم جور می کنی آره خانوم کوچولو
حالا که آزاد بودم و دیگه لازمش نداشتم جرات به خرج دادم و داد زدم :
-به من نگید خانوم کوچولو منو کجا می برین اگه آزادم بذارید برم
با خنده سری تکون داد و بی توجه به ترس و جیغ جیغ من گفت :
- صبر کن اینبار بزنم کنار که احیانا حادثه ی قبلی تکرار نشه و به فرار شما منجر بشه این دفعه دیگه دلیلی ندارم که دنبالت بگردم
با احتیاط کنار زد و کامل سمتم چرخید و گفت :
- خب آماده ای تا شیر فهمت کنم
لبمو به دندون گرفتم و سمتش چرخیدم و منتظر نگاهش کردم با انگشت اشاره اش پیشونی شو ماساژ داد و گفت :
- ببین ؛ تو کسی رو نداری آزاد شدی و جایی رو نداری که بری درسته
با سر تائید کردم واقعا درست می گفت با یادآوری حسین نومیدانه گفتم :
- اگه داداش حسینم پیدا بشه
سری تکون داد و با اخم گفت :
- اینقدر حسین حسین نکن پیدا شدنی بود این مدت که زندان بودی به دادت می رسید گوش بگیر حرف منو
از حرفش بغضم گرفت با انگشت اشک گوشه ی چشمم رو گرفتم و منتظر ادامه ی حرفش شدم ؛
- من نزدیک شش ماهه که وکیلتم یه بیعانه گرفتم ولی دیگه وجهی واریز نشد ولی دلیل نمی شه که پول لازم نباشم این ماشینم بابام هدیه ازدواج قبلیم نمی داد الان الاغم نداشتم
از حرفش خندم گرفت ولی خیلی وقته خنده از لبام فراریه فقط تونستم تو دلم پوزخند بزنم و با حرف بعدیش کل دنیا رو سرم خراب شد ؛
- تو که نمی تونی پولی پرداخت کنی ولی یه جور دیگه می تونی جبران کنی من یه زن لازم دارم
مثل روز دادگاه حجم سرم رو بیشتر از حد معمول تصور می کردم و انگار تو عمق یه چاه فرو می رفتم دنیای اطرافم مات شد و صداش تو ذهنم اکو می شد بدنم از خشکی به گز گز افتاد
- پایه ای
به خیال خودم جیغ کشیدم ولی انگار فقط ناله کردم :
- نه
صداش از عمق چاهی که توش فرو می رفتم بیرونم کشید.