#پارت۴۴۸
#ستیزهجو 🍃
کلافه از جا بلند شدم و غریدم:
- زده به سرت!
اون هم مثل من از جا بلند شد و بر خلاف همیشه مقابلم سخت بود...
محکم مچ دستم رو گرفت و زل زد تو چشم هام...
- دوسش داری یا نه؟؟؟
چرا دست بر نمی داشت...؟! نمی دید حالم رو؟
- کاویار؟؟؟
تشر زد... به من؟
ناباور نگاهش زدم ولی قصدد کوتاه اومدن نداشت.
- یه کلم... داری یا نه؟
وقتی دید جواب نمی دم، محکم تر مچم رو فشار داد و بین دندون های کلید شده اش غرید:
- داری؟؟؟
- نه!! ندارم... چی می خوای از جون من؟ نمی بینی دارم می میرن تو حال خودم؟؟؟
دارم تو گه دست و پا می زنم، تا خرخره تو باتلاق گیر کردم اونوقت تو می گی اون دختره رو دوست داری یا نه؟؟؟
من...من هر خبر ندارم بچه ام چی می خوره، زنم چی می پوشه چطور زندگی می کنه اونوقت تو می گی هنوز تینا رو دوست دارم یا نه؟ چه فکری کردی راجع به من؟ این قدر حیوونم؟؟؟
آروم مچ دستم رو ول کرد و سینه ام به خس خس افتاد.
دستم و به دیوار خونه گرفتم و با صدای بی رمقی ادامه دادم:
رمان تموم شده قشنگام برای خرید رمان کامل پیوی پیام بدین
@Laxtury_admin
#ستیزهجو 🍃
کلافه از جا بلند شدم و غریدم:
- زده به سرت!
اون هم مثل من از جا بلند شد و بر خلاف همیشه مقابلم سخت بود...
محکم مچ دستم رو گرفت و زل زد تو چشم هام...
- دوسش داری یا نه؟؟؟
چرا دست بر نمی داشت...؟! نمی دید حالم رو؟
- کاویار؟؟؟
تشر زد... به من؟
ناباور نگاهش زدم ولی قصدد کوتاه اومدن نداشت.
- یه کلم... داری یا نه؟
وقتی دید جواب نمی دم، محکم تر مچم رو فشار داد و بین دندون های کلید شده اش غرید:
- داری؟؟؟
- نه!! ندارم... چی می خوای از جون من؟ نمی بینی دارم می میرن تو حال خودم؟؟؟
دارم تو گه دست و پا می زنم، تا خرخره تو باتلاق گیر کردم اونوقت تو می گی اون دختره رو دوست داری یا نه؟؟؟
من...من هر خبر ندارم بچه ام چی می خوره، زنم چی می پوشه چطور زندگی می کنه اونوقت تو می گی هنوز تینا رو دوست دارم یا نه؟ چه فکری کردی راجع به من؟ این قدر حیوونم؟؟؟
آروم مچ دستم رو ول کرد و سینه ام به خس خس افتاد.
دستم و به دیوار خونه گرفتم و با صدای بی رمقی ادامه دادم:
رمان تموم شده قشنگام برای خرید رمان کامل پیوی پیام بدین
@Laxtury_admin