بوی گندِ ارضا شدن میدی...
با شورتِ خیس تو دانشگاه میگردی؟
با خجالت و نفرت سرمو پایین انداختم
_ آب ریخت رو شلوارم
_ یعنی میگی مثل هفته پیش که با پریودت صندلی کلاسو به گند کشیدی اینبار گند نزدی؟
بغضم بزرگ تر شد ، مظلوم نالیدم :
_ درسمو باهات حذف میکنم... از اولم اشتباه کردم وقتی دیدم اسم تورو جای استاد نوشتن درس رو برداشتم
با کینه دستمو گرفت و محکم سمت خودش کشید
تو اتاق خودش تنها بودیم
اتاقِ مدیر گروهِ دانشکده مهندسی!
_ چرا خانم کوچولو؟
خوشت نمیاد شوهرت استادت باشه؟
بغض کرده نگاهمو دزدیدم. چرا بی گناه عذابم میداد؟ مگه من مقصر بودم؟
_ اینقدر ازم میترسی و به طلاق رضایت نمیدی؟
چرا نمیفهمید بعد از طلاق حتی سقفی نداشتم که زیرش بمونم؟
آروم پچ زدم
_ توروخدا برو عقب ، تو دانشگاهیم
چشماش از بی رحمی برق زد و کنار گوشم غرید
_ میترسی آبروت بره؟
که فکر کنن بخاطر نمره داری به استادت سرویس میدی؟
صدای گریهام بالا رفت و اون با بی رحمی دستشو به دکمه شلوارم رسوند
_ بگو برگههای طلاقو امضا میکنی تا ولت کنم خانم کوچولو
بلند تر هق زدم. طلاق بگیرم؟ اونم وقتی که آتا گفته بود با کفن برمیگردی؟ کجا رو داشتم برم؟
دستشو که به پایین تنهام رسوند از وحشت و خجالت هیع کشیدم
کنار گوشم غرید
_برای کی شیوش میکنی؟
اونم وقتی شوهرت تا حالا بهت دست نزده؟
عقب هلم داد که پشتم با میزش برخورد کرد و اون با یک حرکت برمگردوند
_ نترس... پردتو نمیزنم تا بعد طلاق بتونی اسممو از شناسنامهات پاک کنی
این یه زهرچشم کوچولو بخاطر اذیتتا!
با چشمای گشاد شده از وحشت خودمو منقبض کردم
میخواست چیکار کنه؟!
صدای باز شدن کمربندش و بعد کمر شلوارمو گرفت
با نفرت کنار گوشم غرید
_ هر بار که به بدنت کوبیدم ، با خودت تکرار کن داری بی هیج سودی به استادت سرویس میدی!
هوای خنکی که روی پوست پشتم حس کردم خبر از این میداد که برهنم کرده
از ترس و خجالت خفهخون گرفته بودم و اون ضربه اولو زد
مردم...
من امروز ، زیر بدن سنگین مردی که مخفیانه عاشقش بودم مردم
_ با خودت تکرار کن انقدر حقیری که حتی دوست ندارم بکارتت رو بگیرم
ضربه بعدی و دستام مشت شد
_ انقدر برام بی ارزشی که حتی نمیخواستم اولین بارت رو تخت خونه ام باشه!
ضربه های بعدی...
_ روی میز دانشگاه ، در حالی که مقتعه سرته...
خودت خواستی خانم کوچولو وگرنه من بهت فرصت دادم خودمو نجات بدی
ضربه بعدی و موهامو از روی مقنعه گرفت
نفس زنان کنار گوشم پچ زد
_ الان تموم میشه... لباستو میپوشی و مثل همیشه با مترو میری خونه
میشینی پشت در رو سنگای سرد تا شب بیام و درو برات باز کنم
بعدش دوتا راه داری
یا به زندگی سگیت ادامه میدی
یا طلاق میگیری و گم میشی میری لادن
گفت و با خشم عقب کشید که ناله کردم
انگار خالی شدم
تمام توانم رفت و اون کنار هلم داد
_ هری... شلوارتو بکش بالا گمشو!
مرده بودم اما... جنازمو دستم گرفتم و ایستادم
پاهام میلرزید گرمی خون رو روی رونم حس میکردم
بی جون پچ زدم
_ ط...طلاق ... میگیرم
سنگدلانه خندید
_ آفرین گوچولو! اگر میدونستم یه تعرض ناقص میتونه عقلتو سرجاش بیاره تو این یه سال دست نخورده نمیذاشتمت!
بی توجه ، با درد لباسم رو بالا کشیدم و در رو به سختی باز کردم
نگاه دانشجوهایی که رد میشدن با تعجب خیره من بود
بی جون قدم اول رو برداشتم و دستمو به دیوار گرفتم
آروم پچ زدم
_ پشیمونت میکنم ساواش
شک نداشتم یه روزی به این دانشگاه برمیگشتم که نه به عنوان دانشجو...
https://t.me/+b7fgTP48fXs2M2Y8https://t.me/+b7fgTP48fXs2M2Y8https://t.me/+b7fgTP48fXs2M2Y8