#۸۰
⏳♡🔥
سنش بالا بود، اما غرور و ابهتش از میان چینهای اطرف چشمان نافذش، خطوط روی پیشانی بلندش و چروکهای روی صورت پهنش نفسنفس زنان خودشان را بیرون کشیده بودند.
-ما رو توی شرایط بدی دیدی پس نمیتونم دروغ بگم که خوبم. اوضاع کاریمون کمی بههم ریخته و منم مجبورم واسه فرو کردن حرفام تو گوش بقیه صدامو بالا ببرم.
کلامش را با نگاهی به شهاب و دانیال خاتمه داد.
-کاری از دست من برمیاد؟
شهاب لبخندی مضحک زد.
-چرم و خرما خیلی به هم بیربطن!
نیاز طاقت نیاورد و خواست حرفی بزند، پیش دستی کردم و گفتم:
-حق باشماست. من از تجارت و چرم سردرنمیارم. راستش در طول عمرم هیچوقت لباس چرم هم نپوشیدم. فقط خواستم به عوض کمکهای دکتر و دخترشون کار مثبتی کرده باشم.
آقابزرگشان موشکافانه نگاهم میکرد. نمیخواستم به این شکل در مرکز بحث و توجه این آدمهای غریبه باشم.
-قصد ناراحت کردنت رو نداشتم. درهرصورت ازت ممنونیم.
حس کردم این جملهی شهاب برای جلب توجه نیاز بود نه دلجویی از من...
-بابت خرماها ازت ممنونم جوون.
صدای این مرد حتی حین تشکر و محبت هم خالی از انعطاف بود!
-نوش جانتون آقای شریفی، امیدوارم مشکل کاریتون خیلی زود حل بشه... بااجازهتون من برمیگردم داخل گلخونه.
این اولین برخوردم با خانوادهی دانیال بود. نباید بد به نظر میرسیدم چون تمام تلاشهایم برای رسیدن به نیاز محکوم به شکست میشد.
-منم چند دقیقه دیگه میام.
-منتظرتون میمونم دکتر.
توی کانال vip از پارت ۱۰۰ هم گذشتیم.😍
نحوه عضویت درvip ژانوس و تهیهی دیگر آثار خانم رایگان👇
https://t.me/c/1301487483/186084
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara
@sara_raygan
⏳♡🔥
سنش بالا بود، اما غرور و ابهتش از میان چینهای اطرف چشمان نافذش، خطوط روی پیشانی بلندش و چروکهای روی صورت پهنش نفسنفس زنان خودشان را بیرون کشیده بودند.
-ما رو توی شرایط بدی دیدی پس نمیتونم دروغ بگم که خوبم. اوضاع کاریمون کمی بههم ریخته و منم مجبورم واسه فرو کردن حرفام تو گوش بقیه صدامو بالا ببرم.
کلامش را با نگاهی به شهاب و دانیال خاتمه داد.
-کاری از دست من برمیاد؟
شهاب لبخندی مضحک زد.
-چرم و خرما خیلی به هم بیربطن!
نیاز طاقت نیاورد و خواست حرفی بزند، پیش دستی کردم و گفتم:
-حق باشماست. من از تجارت و چرم سردرنمیارم. راستش در طول عمرم هیچوقت لباس چرم هم نپوشیدم. فقط خواستم به عوض کمکهای دکتر و دخترشون کار مثبتی کرده باشم.
آقابزرگشان موشکافانه نگاهم میکرد. نمیخواستم به این شکل در مرکز بحث و توجه این آدمهای غریبه باشم.
-قصد ناراحت کردنت رو نداشتم. درهرصورت ازت ممنونیم.
حس کردم این جملهی شهاب برای جلب توجه نیاز بود نه دلجویی از من...
-بابت خرماها ازت ممنونم جوون.
صدای این مرد حتی حین تشکر و محبت هم خالی از انعطاف بود!
-نوش جانتون آقای شریفی، امیدوارم مشکل کاریتون خیلی زود حل بشه... بااجازهتون من برمیگردم داخل گلخونه.
این اولین برخوردم با خانوادهی دانیال بود. نباید بد به نظر میرسیدم چون تمام تلاشهایم برای رسیدن به نیاز محکوم به شکست میشد.
-منم چند دقیقه دیگه میام.
-منتظرتون میمونم دکتر.
توی کانال vip از پارت ۱۰۰ هم گذشتیم.😍
نحوه عضویت درvip ژانوس و تهیهی دیگر آثار خانم رایگان👇
https://t.me/c/1301487483/186084
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara
@sara_raygan