#۱۲۵
⏳♡🔥
حرکاتش و طرز بیانش از نگاه قبادخان دور نبود. یاسمن را دوست داشت، اما پسرش را بیشتر. نمیتوانست او را به عنوان عروساش بپذیرد. توی خاندانش تابحال چنین وصلتی اتفاق نیفتاده بود.
-نه دخترم مشکل از تو نیست از اتفاقیه که میخواد بین تو و پسرم بیفته... اون داداش نمک نشناست منو خانوادهم رو داغ کرد و چزوندمون. با آبرو و شرفمون بازی کرد. اما من هیچ تاوانی به تقاص گناه اون از تو نگرفتم. برات پدری کردم، برام دختری کن. هرچی از اینجا دورتر باشی به نفع خودت و برادرتم هست.
یاسمن فکر کرد چطوری میتواند مردی که آغوشاش امنترین نقطهی این دنیایش بود را رها کند و پرت شود به جایی دوردست؟!
-دارید غیرمستقیم میگید اگه از اینجا و از زندگی پسرتون برم از جون داداشم میگذرید؟
سکوت کرد قبادخان و بعدش...
-تو حق انتخاب نداری. فقط یه گزینه داری... دست از سر من و بچههام بردارید.
"هرگونه کپی برداری از داستان ژانوس یا انتشار پارتها و فایلی از رمانهام در کانال و سایت دیگهای مشمول رضایت من نیست و خوندنش در هر جایی به غیر از کانال نویسنده(سارا رایگان) حرامه و به هیچ عنوان راضی نیستم.
پس لطفاً حلال بخونید و حقِ نویسنده رو پایمال نکنید."
عقل سلیمش برای بار چندم به او گوشزد کرد که این حرفها و رفتار دور از انصاف است. این دختر عزادار بود، عزادار مردی که پدرش بود و باغبان، سرایدار و رفیقِ خودش.
-یاسمن منو درک کن. من یه پدرم که فقط صلاح بچههاش رو میخواد.
-درک میکنم... من برای شما ضررم.
وقتی از عمارت بیرون آمد هوای تازه به صورتش خورد و چشمانش مثل ابر بهاری شروع کردن به باریدن.
به رفتن فکر کرد، مگر دلش کنده میشد از مَردش؟
به نرفتن فکر کرد، دید که جایی برای ماندن ندارد!
صاحب این خانه بیتعارف توی صورتش کوبیده بود که جایشان را تنگ کرده.
داخل اتاق تاریک و خلوتش شد.
تلفن را چک کرد... قبادخان درست میگفت که بلوف نمیزند.
هردو تا عزیزش شمارهی ثابتی نداشتند تا با آنها تماس بگیرد. هر بار از یک باجهی تلفن عمومی به او زنگ میزدند.
دیگر بجز دوست داشتن آن مرد و زنانگی برای او چه کاری و امیدی برایش باقی مانده بود؟ وقتی دلیل زندگیاش را از دست بدهد چگونه میتواند زنده بودن را ادامه بدهد؟
پیراهن مردانه را در آغوش گرفت و بوسید. اشکهایش در تاروپودش فرو رفت... توی این خانه یک آشنایِ محبوب در کنار خودش داشت و خارج از این خانه چند میلیارد آدم غریبه در مقابلش.
#ژانوس
#سارا_رایگان
@Donyaye_sara@sara_raygan