Ⓜ️ درس گرفتن از تاریخ
📌یک دروغ بزرگ که به ما یاد داده شد این است که "ما از تاریخ میآموزیم". در حالیکه واقعیت آن است که انسانها اکثراً تاریخ را بر اساس ذهنیت خودشان تفسیر میکنند، و خیلی اوقات وقتی وقایع تاریخی به ذهنیتشان نخورد، تاریخ را تحریف میکنند، در گوشههایی از آن اغراق میکنند، یا خیلی راحت در آن دروغ وارد میکنند. عوضِ یادگرفتن از تاریخ برای تصحیح ذهنیت، طرفداران ایدئولوژیهای مختلف تاریخ را "تصحیح" میکنند! از اسلامگراها و پاناسلامیستها گرفته، تا ملیگرایان و باستانگراها و "ایرانشهری"ها، تا پانتورکها و پانکردها و ملیگراهای عرب، تا چپها و سوسیالیستها که الحق و الانصاف از همه استادترند در تاریخسازی. گاه هم تاریخسازی فقط در جهت منافع خاص دنبال میشود: در دوره پهلوی، تاریخ باستان برای ایجاد نوعی ایدئولوژی مدرن ملیگرایی-فاشیستی ابداع شد، ولی تحریف و تخریب دورهی قاجار بیشتر در جهت مشروعیت بخشیدن به کودتای رضاشاه بود تا در جهت ایدئولوژیک.
📌واقعیت آن است که تاریخ بسیار آشفتهتر و شلوغتر از آن است که در پیمانههای منظم و مرتب یک ایدئولوژی درآید. وقایع تاریخی را انسانها و جوامع میسازند، انسانهایی که ارادهی آزاد دارند و جوامعی که حاصل عملکرد میلیونها عامل انسانی و نظمهای خودجوش حاصل از آنها از یک طرف، و هزاران عامل محیطی و فرهنگی و قومی و زیستی از طرف دیگر است. اینها در ظرف کوچک و محدود هیچ ایدئولوژیی نمیگنجند.
📌به عنوان مثال، آیا آنگونه که مذهبیون ادعا میکنند ایرانیان خسته از فساد ساسانیان و نظام طبقاتی زرتشتی، در صدر اسلام فوجفوج و داوطلبانه به اسلام گرویدند؟ یا آنگونه که ملیگرایان ادعا میکنند اعراب مهاجم دین و زبان خود را با شمشیر بر ایرانیان تحمیل کردند؟
📌جواب این است که هیچکدام! ایران ساسانی یک واحد همگن نبود؛ به عنوان مثال، جمعیت بزرگ یهودی در جاهای مختلف ایران برای قرنها زندگی میکردند که احتمالاً بیشتر از زرتشتیها متمایل به اسلام بودند. داستان نظام طبقاتی در ساسانیان هم خیلی پیچیدهتر از سادهسازیهای معمول است. نیز، اکثریت ایرانیها (شاید بالای ۹۰درصد آنها) تا صد سال بعد از ورود اسلام هنوز مسلمان نشدند و بر همان آیینهای قبلی خود ماندند (از زرتشتی و یهودی و مسیحی و مانوی و ادیان کوچک و بزرگ دیگر). در آن صدسال تقریباً هیچ اجباری برای مسلمان شدن وجود نداشت، بلکه برعکس، امویان خیلی علاقهای به اسلام آوردن غیرعربها نداشتند و گاه حتی آنها را از مسلمانشدن برحذر میداشتند. و بسیاری از خانوادههای بزرگ ایرانی قدرتهای محلی خود را تا دو یا سه قرن بعد از ورود اسلام حفظ کردند..... و هزاران جزییات دیگر که در قالب روایتهای موجود در نمیآید. به خصوص داستان تحمیل زبان عربی، که نه تنها هیچ گونه شاهد و مدرک تاریخی بر آنموجود نیست، بلکه تمام شواهد نشان میدهد که سعی بر چنین چیزی اتفاق نیفتاده است.
📝 جناب گاو +++
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
📌یک دروغ بزرگ که به ما یاد داده شد این است که "ما از تاریخ میآموزیم". در حالیکه واقعیت آن است که انسانها اکثراً تاریخ را بر اساس ذهنیت خودشان تفسیر میکنند، و خیلی اوقات وقتی وقایع تاریخی به ذهنیتشان نخورد، تاریخ را تحریف میکنند، در گوشههایی از آن اغراق میکنند، یا خیلی راحت در آن دروغ وارد میکنند. عوضِ یادگرفتن از تاریخ برای تصحیح ذهنیت، طرفداران ایدئولوژیهای مختلف تاریخ را "تصحیح" میکنند! از اسلامگراها و پاناسلامیستها گرفته، تا ملیگرایان و باستانگراها و "ایرانشهری"ها، تا پانتورکها و پانکردها و ملیگراهای عرب، تا چپها و سوسیالیستها که الحق و الانصاف از همه استادترند در تاریخسازی. گاه هم تاریخسازی فقط در جهت منافع خاص دنبال میشود: در دوره پهلوی، تاریخ باستان برای ایجاد نوعی ایدئولوژی مدرن ملیگرایی-فاشیستی ابداع شد، ولی تحریف و تخریب دورهی قاجار بیشتر در جهت مشروعیت بخشیدن به کودتای رضاشاه بود تا در جهت ایدئولوژیک.
📌واقعیت آن است که تاریخ بسیار آشفتهتر و شلوغتر از آن است که در پیمانههای منظم و مرتب یک ایدئولوژی درآید. وقایع تاریخی را انسانها و جوامع میسازند، انسانهایی که ارادهی آزاد دارند و جوامعی که حاصل عملکرد میلیونها عامل انسانی و نظمهای خودجوش حاصل از آنها از یک طرف، و هزاران عامل محیطی و فرهنگی و قومی و زیستی از طرف دیگر است. اینها در ظرف کوچک و محدود هیچ ایدئولوژیی نمیگنجند.
📌به عنوان مثال، آیا آنگونه که مذهبیون ادعا میکنند ایرانیان خسته از فساد ساسانیان و نظام طبقاتی زرتشتی، در صدر اسلام فوجفوج و داوطلبانه به اسلام گرویدند؟ یا آنگونه که ملیگرایان ادعا میکنند اعراب مهاجم دین و زبان خود را با شمشیر بر ایرانیان تحمیل کردند؟
📌جواب این است که هیچکدام! ایران ساسانی یک واحد همگن نبود؛ به عنوان مثال، جمعیت بزرگ یهودی در جاهای مختلف ایران برای قرنها زندگی میکردند که احتمالاً بیشتر از زرتشتیها متمایل به اسلام بودند. داستان نظام طبقاتی در ساسانیان هم خیلی پیچیدهتر از سادهسازیهای معمول است. نیز، اکثریت ایرانیها (شاید بالای ۹۰درصد آنها) تا صد سال بعد از ورود اسلام هنوز مسلمان نشدند و بر همان آیینهای قبلی خود ماندند (از زرتشتی و یهودی و مسیحی و مانوی و ادیان کوچک و بزرگ دیگر). در آن صدسال تقریباً هیچ اجباری برای مسلمان شدن وجود نداشت، بلکه برعکس، امویان خیلی علاقهای به اسلام آوردن غیرعربها نداشتند و گاه حتی آنها را از مسلمانشدن برحذر میداشتند. و بسیاری از خانوادههای بزرگ ایرانی قدرتهای محلی خود را تا دو یا سه قرن بعد از ورود اسلام حفظ کردند..... و هزاران جزییات دیگر که در قالب روایتهای موجود در نمیآید. به خصوص داستان تحمیل زبان عربی، که نه تنها هیچ گونه شاهد و مدرک تاریخی بر آنموجود نیست، بلکه تمام شواهد نشان میدهد که سعی بر چنین چیزی اتفاق نیفتاده است.
📝 جناب گاو +++
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی