Ⓜ️ سه مفهوم است که معمولاً با هم خلط میشود، ولی باید، علیرغم ارتباط و گاه اشتراکاتشان، بین آنها تمیز گذاشت:
●۱
-برنامهریزی (و کنترل)
●۲-مدیریت و اداره کردن
●۳-حکمرانی➕با چند مثال ساده به موضوع میپردازیم.یک مرد خانوادهاش را اداره میکند. مثلاً تصمیم میگیرد که کجا خانه اجاره کنند،فرزندانشان را کجا به مدرسه بفرستند، درآمدش را چگونه هزینه کند... به همین ترتیب، مدیر یک شرکت نیز اداره شرکت را بر عهده دارد: استخدامها، روال امور مالی شرکت، قراردادهای شرکت....چیزهای مشابهی در مورد چرخاندن یک مسجد توسط آخوند محل هم صادق است! اینها مواردی از مدیریت یا اداره کردن است.
➕برنامهریزی مقولهای جداست.مثلاً پدر خانواده برنامه میریزد که در طول دو سال آینده، با وام گرفتن و با صرفهجویی و پسانداز، خانهای بخرند و از اجارهنشینی برهند. یا توجه کند که پسرش استعداد موسیقی دارد و برنامهای ده ساله بریزد که در آن پسرش مدارج موسیقی را پلهپله طی کند و بعد از ده سال یک رهبر ارکستر شود..... مدیر شرکت برنامهای تدوین میکند که مثلاً در سال بعد، علاوه بر تولید پوشک بچه، پوشک بزرگسالان هم تولید کنند. یا ممکن است برنامهریزی دقیق برای ورود به صنعت خودرو طی پنج سال آینده را کند و برای این کار تمام مراحل و مسائل مالی و اجرائی را هم به دقت محاسبه و برنامهریزی کنند...
➕مسلماً هرچه دامنه برنامهریزی محدودتر و برای زمان کوتاهتری باشد، امکان موفقیتش بیشتر است. خرید خانه در دو سال محتملتر است،گرچه تورمهای ناگهانی یا سیاستهای جدید وام بانکی ممکن است آن را هم دچار اختلال کند. ولی این که با برنامهریزی، طی ۱۰ سال آینده فرزندش رهبر ارکستر شود، به احتمال زیاد شکست خواهد خورد. حتی محتمل است که آن پسر از فشارهای پدرش دچار سرخوردگی و بیماریهای روحی-روانی شود. مشابهش برای یک شرکت! در حقیقت، این که شرکتی خیلی آنی و ناگهانی و حتی شانسی تصمیم بگیرد که همین فردا وارد یک پروژه جدید شود، احتمال انجامش و موفقیتش خیلی بیشتر از وقتی است که برنامه پنجساله برای همان پروژه بریزد!
➕حالا کمی مقیاس کار را بزرگتر کنید. کدخدایی را در نظر بگیرید که بزرگ و ریش سفید روستا و مرجع روستاییان برای امور است،یا آخوندی در محلهای قدیمی که مردم محل قبولش دارند، یا مدیر یک مجتمع آپارتمانی که توسط ساکنین انتخاب شده.
➕اینها در محدوده عمل خود (روستا، محله، مجتمع آپارتمانی)بیشتر از آنکه کارشان اداره باشد،کارشان «حکمرانی» است. اولین مقوله حکمرانی «داوری» است(حکم در اصل معنی داوری میدهد).دو دهاتی که سر آب با هم به اختلاف خوردهاند داوری نهایی را پیش کدخدا میبرند. مقوله دیگر حکمرانی وضع مقرراتی است که روابط بین افراد را شکل میدهد. ممکن است کدخدا مشاهده کند که روستای تمیزتر توریستهای بیشتری جذب میکند، و بنابراین مقرراتی وضع کند که هر شخصی موظف است بخشی از کوچه که جلوی خانهاش است را تمیز نگاه دارد. مسلماً این مقررات نمیتواند با عرف جامعهی مربوطه در تضاد باشد: مردمی که جمعا عادت به پاکیزگی ندارند را نمیشود به زور مقررات به پاکیزگی مجبور کرد، با اگر اکثر ساکنان یک مجتمع آپارتمانی با نگهداری سگ در آن مجتمع توسط همسایگانشان مشکلی نداشته باشند، مدیر مجموعه نمیتواند نگهداری سگ را ممنوع کند.
➕روشن است که در این موارد «برنامهریزی» برای آینده هم چنان محلی از اِعراب ندارد. کدخدا نمیتواند برنامهریزی کند که روستا در پنج سال آینده به چه تبدیل شود.خیلی کلی بخواهیم صحبت کنیم، مدیریت بیشتر کاری اجرایی است، ولی حکمرانی بیشتر مربوط به داوری است. در حکمرانی، حتی وقتی مقررات (یا قوانین) وضع میشوند،این مقررات هم بیشتر ناظر به نوعی داوری است که بنا بر عرف جامعهی هدف وضع میشود.
➕هرچقدر از مقیاس کوچک و زمان کوتاه دور میشویم، برنامهریزی ناممکنتر و اداره به سبک مدیریتی سختتر میشود.در سطح یک کشور، مسوولیت حکومت در مورد جامعه و امور مربوط به اجتماع (مثل اقتصاد) باید حکمرانی باشد، و نه برنامهریزی یا مدیریت. البته حکمرانی به آن معنا که گفتیم، و نه به معنای سیطره و فرماندهی! البته بلاشک یک حکومت باید در مورد کارها و سازمانهای درون حکومتی مدیریت به خرج دهد و حتی در مواردی برنامهریزی هم کند! ولی نه در مورد آنچه به جامعه، فرهنگ و اقتصاد مربوط است.به علاوه، اگرحکومت محدود به حکمرانی باشد (و نه کنترلگری، برنامهریزی و مدیریت)، اندازه و تعداد سازمانها و نهادهای حکومتی بسیار محدود خواهند شد.
➕به همین قیاس میشود گفت که هر چه از مقیاس کوچک دولت دور و به مقیاس بزرگ نزدیک میشویم، وظیفه دولت کمتر و کمتر باید از نوع اجرایی (یا پروژهای یا مدیریتی) باشد. یک شهرداری خیلی خیلی بیشتر باید با امور اجرایی سروکار داشته باشد تا حکومت مرکزی.
📝 جناب گاو +++
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی