@zhuanchannel
مشهد بعد از سه راهی طرقبه، اول جاده شاندیز، دشت وسیعی خاکی و خالی از ساختمان، شده محوطه پرواز بادبادکها !
چقدر آن فضا دوست داشتنی و قشنگ است.
میشود ساعتها آنجا نشست و رهایی بادبادک ها، شوق و ذوق کودکان، رقص کاغذها در باد، همه را تماشا کرد و زیستشان کرد. آنجا آدم بزرگها هم لحظاتی کودک میشوند!
اینها را گفتم که بگویم آن بادبادکها و رقص و رهاییشان به باریکه نخی بند است که اگر کنده شود، دیگر نه رقصی در کار است و نه در آسمان رها شدنی!
آن نخ که جدا شود، باد بادبادک را میبرد و جاذبه زمین میکشاندش تا سقوط کند یا به سیم برقی، شاخه درختی، مانعی گیر کند و این یعنی پایان بادبادک...
اینها را گفتم که گفته باشم که دل آدمیزاد بادبادک است. بند بودن میخواهد خوب من؛
بند بودن به محبتی بهقدر نخ قرقره در دستان کودکی در اول جاده شاندیز؛
آدم تا دلش که به یکی بند است، رهاست، میرقصد و زندگی میبارد از وجودش. خدا نکند آدمیزاد، بند دلش پاره شود. خدا نکند.
محبوبه احمدی
مشهد بعد از سه راهی طرقبه، اول جاده شاندیز، دشت وسیعی خاکی و خالی از ساختمان، شده محوطه پرواز بادبادکها !
چقدر آن فضا دوست داشتنی و قشنگ است.
میشود ساعتها آنجا نشست و رهایی بادبادک ها، شوق و ذوق کودکان، رقص کاغذها در باد، همه را تماشا کرد و زیستشان کرد. آنجا آدم بزرگها هم لحظاتی کودک میشوند!
اینها را گفتم که بگویم آن بادبادکها و رقص و رهاییشان به باریکه نخی بند است که اگر کنده شود، دیگر نه رقصی در کار است و نه در آسمان رها شدنی!
آن نخ که جدا شود، باد بادبادک را میبرد و جاذبه زمین میکشاندش تا سقوط کند یا به سیم برقی، شاخه درختی، مانعی گیر کند و این یعنی پایان بادبادک...
اینها را گفتم که گفته باشم که دل آدمیزاد بادبادک است. بند بودن میخواهد خوب من؛
بند بودن به محبتی بهقدر نخ قرقره در دستان کودکی در اول جاده شاندیز؛
آدم تا دلش که به یکی بند است، رهاست، میرقصد و زندگی میبارد از وجودش. خدا نکند آدمیزاد، بند دلش پاره شود. خدا نکند.
محبوبه احمدی