قول داده بودی با اولین برف به خیابان برویم، و آدم برفی رویایی مان را بسازیم.
امروز برف آمد.
اما چطور انتظار کسی که نیست را بکشم، هویج را در سوپ ریختم، دکمه ها را به لباسم دوختم، کلاه را بر سرم گذاشتم، دو تکه چوب را در شومینه انداختم، قدری برف برداشتم، سردی روز قرار را حس کردم و در حسرت دستان گرمت سوختم.
امروز برف آمد.
اما چطور انتظار کسی که نیست را بکشم، هویج را در سوپ ریختم، دکمه ها را به لباسم دوختم، کلاه را بر سرم گذاشتم، دو تکه چوب را در شومینه انداختم، قدری برف برداشتم، سردی روز قرار را حس کردم و در حسرت دستان گرمت سوختم.