سلام به همه اسطوره های سوتی😁 دمتون گرم باخوندن سوتیای شما متوجه شدم که تنها نیستم😘مهربانو جون ممنون سوتی قبلیمو گذاشتی که تو ساختمون سه طبقه زندگی میکردیم و واحدکناریمون خیلی شوهر پررویی داشت بخاطر حرفش بابت قضیه عروسی کردنمون😡🤬این سوتیمو به جز من و شوهرم هیچکس نمی دونه و هروقت یادش میفتم واقعا خجالت زده میشم و اعصابم خرد میشه.
تو اپارتمانی که ما زندگی می کردیم درهای ورودی واحدها اصطلاحا یه لَت بود و بزرگ طوریکه وقتی باز میشد کل خونه دیده میشد🙈از اونجایی که من خادم افتخاری حرم هستم و به حجابمم حساسم تو ساختمون به یک چشم دیگه بهم نگاه میکردن😌 یکروز باهمسر گرامی بعداز عملیات چون هوا گرم بود تو پذیرایی جلوی پنکه دوتایی لخت مادرزاد🙊🙈 خوابیده بودیم.صبح شده بود تو عالم خواب صدای اهالی ساختمونو تو راه پله میشنیدم مخصوصا صدای دختر واحد کناریمون که خیلیم تُخس بود ولی احساس میکردم صداشون واضحه. ووووووواااااااااااای😱😱😱😱😱😱😱😱 چشمتون روز بد نبینه😱😱😱😱😱😱 چشامو باز کردم دیدم در خونمون که خوب بسته نشده بوده چهارطاق بازه ماهم جلوی در بااون وضع خوابیدیم اهالی ساختمونم میرفتن بالا وپایین😳😳🤯چشمم که به در باز افتاد و قیافه لخت خودمون، شوهرمو با ترس صدا زدم اونم با یک شیرجه رفت درو محکم بست.من زدم تو صورتم و پشت دستم گفتم خاک برسرمون حالا باچی رویی بریم بیرون.دیگه نمیدونم از کی در بازشده بود پنکه جلوی مابود دیگه نمیدونم چقدر مارو تو اون وضع دیدن یا ندیدن😔😔😩چیزی که به رومون نیاوردن.الان بعداز۴-۵ سال که یادش میفتم از خجالت می میرم و فکرش آزارم میده.
نکته اخلاقی: زین پس دیگه تو پذیرایی نخوابیدیم اونم برهنه مگر از بسته بودن در مطمئن می شدیم🥺😭
#سوتی_های_زنونه
@zaanone
@zaanone
تو اپارتمانی که ما زندگی می کردیم درهای ورودی واحدها اصطلاحا یه لَت بود و بزرگ طوریکه وقتی باز میشد کل خونه دیده میشد🙈از اونجایی که من خادم افتخاری حرم هستم و به حجابمم حساسم تو ساختمون به یک چشم دیگه بهم نگاه میکردن😌 یکروز باهمسر گرامی بعداز عملیات چون هوا گرم بود تو پذیرایی جلوی پنکه دوتایی لخت مادرزاد🙊🙈 خوابیده بودیم.صبح شده بود تو عالم خواب صدای اهالی ساختمونو تو راه پله میشنیدم مخصوصا صدای دختر واحد کناریمون که خیلیم تُخس بود ولی احساس میکردم صداشون واضحه. ووووووواااااااااااای😱😱😱😱😱😱😱😱 چشمتون روز بد نبینه😱😱😱😱😱😱 چشامو باز کردم دیدم در خونمون که خوب بسته نشده بوده چهارطاق بازه ماهم جلوی در بااون وضع خوابیدیم اهالی ساختمونم میرفتن بالا وپایین😳😳🤯چشمم که به در باز افتاد و قیافه لخت خودمون، شوهرمو با ترس صدا زدم اونم با یک شیرجه رفت درو محکم بست.من زدم تو صورتم و پشت دستم گفتم خاک برسرمون حالا باچی رویی بریم بیرون.دیگه نمیدونم از کی در بازشده بود پنکه جلوی مابود دیگه نمیدونم چقدر مارو تو اون وضع دیدن یا ندیدن😔😔😩چیزی که به رومون نیاوردن.الان بعداز۴-۵ سال که یادش میفتم از خجالت می میرم و فکرش آزارم میده.
نکته اخلاقی: زین پس دیگه تو پذیرایی نخوابیدیم اونم برهنه مگر از بسته بودن در مطمئن می شدیم🥺😭
#سوتی_های_زنونه
@zaanone
@zaanone