سلام بانو ودوستان 🌹🌹امیدوارم که حال همتون عالی باشه .پیام لیلیوم جانو خواندم یاد روز عروسی خودم افتادم ،
آقا عروسی من دقیقا۱۰مرداد بود یعنی به قول معروف چله تابستان
شهرما تا شهر داماد حدوداً۲ساعت نیم فاصله بود ساعت۳بعدازظهر منوازآریشگاه آوردن خونه یه خدا حافظی کردیم وراه افتادیم
ماشین عروس یه ماشین لاکچری به اسم پراید بود که دربست کرده بودن . داماد حتی پرایدی هم نداشت حالا بگذریم .
راننده که غریبه بود بماند ،یه نفرهم که از اقوامپدرشوهرم بود وبه هیزی معروفه اونهم کنار راننده.پدرشوهرم هم کنارش بود .
دوتادخترای خواهرشوهرم کنار همسرم ومن کنارشیشه که با شیشه ماشین یکی شده بودم.۷نفرداخل یه پراید بدون کولر ونفرات هرچند کیلومتر عوض میشدندونفرات جدید میامدن تا همه بتونن اگرشده۲۰دقیقه داخل ماشین عروس باشن.
منهم چون خیلی معتقد به محرم ونامحرم بودم زیر لباس عروس یه یقه اسکی نخی پوشیده بودم یه شنل ساتن ضخیم هم روم بود
تمام آرایشم آب شده بود روصورتم امده بود پایین داشتم از جای تنگ ،آفتاب سوزان وگرما بیهوش میشدم .
یه مینی بوس هم بود چند نفر داخلش بود،من به شوهرم گفتم بگو راننده بزنه کنار من برم داخل مینی بوس دارم دیونه میشم
همسرگرامی براش اهمیت نداشت هیچ تازه ناراحت هم شده بود که مادرم توی ماشین عروس نیست .
خلاصه وسط راه خواهزادهاشو پیاده کرد رفتن تو مینی بوس مادرفولادزره بجای اونا تشریف اورد کنار داماد
منو میگی تازمانی رسیدیم همش گریه کردم. واکنش شوهرم به گریه های من!!بسه دی مری اخوازیم بخویمت:ترجمه بسه دیگه انگارمیخوایم بخوریمت !
اگه عقل الانو داشتم همون روز برمیگشتم و وارد این خانواده که مهد فرهنگ بودن نمیشدم .😏😏
جالب اینجا بود تا رسیدیم دوتا خاله همسرم قهرکردن که تو ماشین عروس نبودن 😁😁
شب دوباره رفتن دست بوسی اونا برشون گردوندن .
خانم z aعزیز بله من با افتخار!! لرم از دیارزیبا !وکهن لرستان .
ولی۲۲ساله ساکن تهرانم
دوستدارشما عروس مادرفولادزره ام
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3Vبرای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️