#گزیده_های_کتاب | هفته کتاب
▫️خاطرات محمد علی فروغی
🔹معتمدالممالک از من پرسید چرا آن کتاب را نخریدی. گفتم پولم نمیرسید. گفت در صورتی که به اقساط ممکن شود میخری. گفتم بلی. گفت من این کار را میکنم. گفتم اگر این را میکنی پس دائرةالمعارف کبیر را بخواه که تازهتر و بهتر است. بنا شد امروز من اعلان و آدرس آن را ببرم که بخواهد. اما اقلاٌ صد و شصت تومان تمام میشود. نمیدانم بخرم یا نه. تا چه پیش بیاید. امسال (۱۳۲۲ هجری قمری) من قریب دویست تومان کتاب خریدهام و بیش از این قوّه ندارم. (صفحه ۴۲)
🔹باری بعد از نهار آقا رفتند مدرسه، من رفتم که سعیدالاطبا را ببینم نبود. چون بیکار بودم حجرهٔ آقا شیخ حسن رفتم. معتمدالممالک هم آمد. کتاب لغت آنالوژیک را که دیشب گفتگو کرده بود آورد دیدم. خیلی خوب کتابی است. منزل آوردم که درست ببینم. به نظرم نتوانم از این کتاب بگذرم. کتاب خریدن مرا خانه خراب کرد و نمیگذارد در امور مالیهٔ خودم ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم ندارم. (صفحه ۱۳۲۶)
🔹نزدیک ظهر از منزل آقا شیخ محمّد آمدم خانه. حاجی محمّدحسن و برادرش آمده بودند. نهار خوردیم، مولانا هم اینجا بود. سعيدالاطبا نوشته بود بعد از ظهر بیا پیش من. رفتم و روزنامههای «ماتن» را هم برای او بردم. تا نزدیک غروب تخته بازی کردیم و سه تار زدیم و بعد رفتیم بیرون. تا میدان توپخانه راه رفتیم. وقت برگشتن از داخل شهر یعنی ارگ آمدیم. کنار حوض ارگ قدری نشستیم خستگی بگیریم. سعيدالاطبا مثل همیشه گفتگوی فرنگ میکرد و میل رفتن و شکایت از بیپولی و عدم امکان پول جمع کردن. من هم همین شکایت را داشتم و گفتم عمده مانع من از پول جمع کردن خرید کتاب است که در من مرض است و نمیتوانم جلوی آن را بگیرم. (صفحه ۳۶۲/۳۶۱)
📚 فروغی، محمّدعلی: یادداشتهای روزانه محمّدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیعالاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: علم، ۱۳۹۰.
#یک_حرف_از_هزاران
گزیده های ایران و جهان
@yekhezaran
خرید کتاب در من مرض است و نمیتوانم جلوی آن را بگیرم!
▫️خاطرات محمد علی فروغی
🔹معتمدالممالک از من پرسید چرا آن کتاب را نخریدی. گفتم پولم نمیرسید. گفت در صورتی که به اقساط ممکن شود میخری. گفتم بلی. گفت من این کار را میکنم. گفتم اگر این را میکنی پس دائرةالمعارف کبیر را بخواه که تازهتر و بهتر است. بنا شد امروز من اعلان و آدرس آن را ببرم که بخواهد. اما اقلاٌ صد و شصت تومان تمام میشود. نمیدانم بخرم یا نه. تا چه پیش بیاید. امسال (۱۳۲۲ هجری قمری) من قریب دویست تومان کتاب خریدهام و بیش از این قوّه ندارم. (صفحه ۴۲)
🔹باری بعد از نهار آقا رفتند مدرسه، من رفتم که سعیدالاطبا را ببینم نبود. چون بیکار بودم حجرهٔ آقا شیخ حسن رفتم. معتمدالممالک هم آمد. کتاب لغت آنالوژیک را که دیشب گفتگو کرده بود آورد دیدم. خیلی خوب کتابی است. منزل آوردم که درست ببینم. به نظرم نتوانم از این کتاب بگذرم. کتاب خریدن مرا خانه خراب کرد و نمیگذارد در امور مالیهٔ خودم ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم ندارم. (صفحه ۱۳۲۶)
🔹نزدیک ظهر از منزل آقا شیخ محمّد آمدم خانه. حاجی محمّدحسن و برادرش آمده بودند. نهار خوردیم، مولانا هم اینجا بود. سعيدالاطبا نوشته بود بعد از ظهر بیا پیش من. رفتم و روزنامههای «ماتن» را هم برای او بردم. تا نزدیک غروب تخته بازی کردیم و سه تار زدیم و بعد رفتیم بیرون. تا میدان توپخانه راه رفتیم. وقت برگشتن از داخل شهر یعنی ارگ آمدیم. کنار حوض ارگ قدری نشستیم خستگی بگیریم. سعيدالاطبا مثل همیشه گفتگوی فرنگ میکرد و میل رفتن و شکایت از بیپولی و عدم امکان پول جمع کردن. من هم همین شکایت را داشتم و گفتم عمده مانع من از پول جمع کردن خرید کتاب است که در من مرض است و نمیتوانم جلوی آن را بگیرم. (صفحه ۳۶۲/۳۶۱)
📚 فروغی، محمّدعلی: یادداشتهای روزانه محمّدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیعالاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: علم، ۱۳۹۰.
#یک_حرف_از_هزاران
گزیده های ایران و جهان
@yekhezaran