#یاد_ها
☑️ نوشابه خوردنهاى جلال آل احمد
(این کار زشت سهند ایرانمهر)
محمدرضا اسلامی @solseghalam
🔹متاسفانه سهند ایرانمهر قبلا هم چنین کرده است و متن بدون رفرنس را ذکر نموده.
این کار زننده و زشتی است.
🔹در اينكه جلال اهل مراعات شريعت نبوده و در بخش طولانى از عمر كوتاهش، گريزان از مُتدينين بوده، بحثي نيست. اما اينكه يك متنِ «بدون سند»، منسوب به كتابى كه موجود است (بدون ذكر صفحه! کتاب) نقل شود، محل تعجب و حيرت است.
🔹اگر كسى مى خواهد از زندگى آل احمد «اين پرده را» پُر رنگ كند، تا خيالش راحت شود كه ميخوارگى و ميگسارى مختص خواصِ اهل ادب و سياست و روشنفكران هم بوده، با همان لحن و كلام جلال بايد بهش گفت: حضرت! برو در خلوت خودت هر كاره كه مى خواهى باش، ولى اگر نقل قولی ذكر مى كنى از تاريخ، لااقل مستند باشد. لااقل شماره صفحهى كتاب را كه مى توانى ذكر كنى حضرت.
🔹آل احمد در زمان کودکیِ پدربزرگ من و شما می نوشت. او شتابزده مُرد (به تعبیر سیمین دانشور). او انسان کاملی نبود ولی انسان «اهل کوشش» بود. در زمانه ای که سرزمین ایران غرق در بی سوادی و فقر بود او به فکرِ «کاغذ، قلم و انتشار» بود. او دغدغه ایران داشت و تمام وجودش دغدغه «مردمی که اصالت زندگی در آنها هست» بود. (باز تعبیر از سیمین دانشور)
🔹حال اینهمه سال بعد از مرگ آل احمد جماعتی پیدا می شوند که او را بیرحمانه نقد می کنند. گویی انگار نه انگار که جلال در ۴۶ سالگی عمرش تمام شده و مرده است. فقط ۴۶ سال و آنهمه تولید و تکاپو؟!
🔹نقد آل احمد ایرادی نیست، ولی نسبت دادن چیزهایی که رفرنس علمی ندارد به او، کاری زشت و نابخشودنی است. در اینجا (+) می توانید فایل صوتی کتاب غروب جلال نوشته خانم سیمین دانشور را با صدای ناصر زراعتی بشنوید. در هیچ کجای کتاب، متنی که آقای سهند ایرانمهر در کانالش آورده، وجود ندارد. این امر را چند سال پیش هم (شش سال پیش) که ایشان این متن را منتشر کرد متذکر شدم. شوربختانه شگفت آور است که بازهم امسال منتشر کرده است.
🔹از میان صفحات کتاب غروب جلال:
«… یک روز جلال ماشیناش را کنار شالیزار متوقف کرد، و دفترچه یادداشتاش را با مداد از جیب درآورد و مشغول نوشتن شد. به “این کارش” عادت داشتم؛ در داشبورد ماشین، درجیباش و روی میز کنار تختش همیشه “دفترچه و مدادی” آماده داشت، و آنچه به ذهنش می رسید یا آنچه مصاحبانش می گفتند و جالب می نمود یادداشت می کرد.» (دقیقه ۴۷)
🔹«… کسی که با جلال بود هرگز تنها نبود. در سالیان درازی که ما با هم بودیم من [سیمین] همواره از خویشان و دوستان، دور و دورتر می شدم و به او نزدیک و نزدیکتر!… «او مرا بس بود» وقتی خویشان و دوستان برایم دلسوزی می کردند که «اجاقم کور مانده» تهِ دلم به آنها می خندیدم. چرا که اجاقی روشنتر از اجاقِ من نبود.» (دقیقه ۵۰:۵۰)
🔹درباره جلال آل احمد این یادداشت را ملاحظه کنید:
https://t.me/solseghalam/1411
🔹کتاب را بخرید یا فایل صوتیاش را بشنوید. جاهایی که خانم سیمین دانشور درباره سیگار و نوشابه آل احمد سخنی گفته فقط اینهاست:
نوشابه: دقیقه ۸:۰۶
نوشابه: دقیقه ۱۴:۲۸
سیگار: دقیقه ۱۶:۵۱
سیگار: دقیقه ۴۱:۵۹
گزیده های ایران و جهان
@yekhezaran
☑️ نوشابه خوردنهاى جلال آل احمد
(این کار زشت سهند ایرانمهر)
محمدرضا اسلامی @solseghalam
متاسفانه امسال هم (همچون سالهای گذشته) متنى در تلگرام و شبکهها دست به دست مى شود به نقل از خانم سيمين دانشور، درباره نوشابه خوردنها و سيگار كشيدنهاى جلال آل احمد. اينكه جلال او را [سیمین را] هم سيگارى و «نوشابه خور» كرده بود. و اينكه آل احمد همچون برخى ديگر از دوستان و مراد/مريدانش، بخاطر زياده روی در ميگسارى (و به اصطلاح عرق خورى)، دچار "بيمارى" (هاى مختلف) شد و مُرد.🔹اين متن در كتاب "غروب جلال" نيامده و اساسا نحوه بيان و كلام بانو دانشور درباره جلالش چنين نيست. اينگونه سرد و يخ و بى احساس! آنهم از بانوى دقیق و آشنا به "كلمه" و احساس.
این متن + را سهند ایرانمهر منتشر کرده است.
🔹متاسفانه سهند ایرانمهر قبلا هم چنین کرده است و متن بدون رفرنس را ذکر نموده.
این کار زننده و زشتی است.
🔹در اينكه جلال اهل مراعات شريعت نبوده و در بخش طولانى از عمر كوتاهش، گريزان از مُتدينين بوده، بحثي نيست. اما اينكه يك متنِ «بدون سند»، منسوب به كتابى كه موجود است (بدون ذكر صفحه! کتاب) نقل شود، محل تعجب و حيرت است.
🔹اگر كسى مى خواهد از زندگى آل احمد «اين پرده را» پُر رنگ كند، تا خيالش راحت شود كه ميخوارگى و ميگسارى مختص خواصِ اهل ادب و سياست و روشنفكران هم بوده، با همان لحن و كلام جلال بايد بهش گفت: حضرت! برو در خلوت خودت هر كاره كه مى خواهى باش، ولى اگر نقل قولی ذكر مى كنى از تاريخ، لااقل مستند باشد. لااقل شماره صفحهى كتاب را كه مى توانى ذكر كنى حضرت.
🔹آل احمد در زمان کودکیِ پدربزرگ من و شما می نوشت. او شتابزده مُرد (به تعبیر سیمین دانشور). او انسان کاملی نبود ولی انسان «اهل کوشش» بود. در زمانه ای که سرزمین ایران غرق در بی سوادی و فقر بود او به فکرِ «کاغذ، قلم و انتشار» بود. او دغدغه ایران داشت و تمام وجودش دغدغه «مردمی که اصالت زندگی در آنها هست» بود. (باز تعبیر از سیمین دانشور)
🔹حال اینهمه سال بعد از مرگ آل احمد جماعتی پیدا می شوند که او را بیرحمانه نقد می کنند. گویی انگار نه انگار که جلال در ۴۶ سالگی عمرش تمام شده و مرده است. فقط ۴۶ سال و آنهمه تولید و تکاپو؟!
🔹نقد آل احمد ایرادی نیست، ولی نسبت دادن چیزهایی که رفرنس علمی ندارد به او، کاری زشت و نابخشودنی است. در اینجا (+) می توانید فایل صوتی کتاب غروب جلال نوشته خانم سیمین دانشور را با صدای ناصر زراعتی بشنوید. در هیچ کجای کتاب، متنی که آقای سهند ایرانمهر در کانالش آورده، وجود ندارد. این امر را چند سال پیش هم (شش سال پیش) که ایشان این متن را منتشر کرد متذکر شدم. شوربختانه شگفت آور است که بازهم امسال منتشر کرده است.
🔹از میان صفحات کتاب غروب جلال:
«… یک روز جلال ماشیناش را کنار شالیزار متوقف کرد، و دفترچه یادداشتاش را با مداد از جیب درآورد و مشغول نوشتن شد. به “این کارش” عادت داشتم؛ در داشبورد ماشین، درجیباش و روی میز کنار تختش همیشه “دفترچه و مدادی” آماده داشت، و آنچه به ذهنش می رسید یا آنچه مصاحبانش می گفتند و جالب می نمود یادداشت می کرد.» (دقیقه ۴۷)
🔹«… کسی که با جلال بود هرگز تنها نبود. در سالیان درازی که ما با هم بودیم من [سیمین] همواره از خویشان و دوستان، دور و دورتر می شدم و به او نزدیک و نزدیکتر!… «او مرا بس بود» وقتی خویشان و دوستان برایم دلسوزی می کردند که «اجاقم کور مانده» تهِ دلم به آنها می خندیدم. چرا که اجاقی روشنتر از اجاقِ من نبود.» (دقیقه ۵۰:۵۰)
🔹درباره جلال آل احمد این یادداشت را ملاحظه کنید:
https://t.me/solseghalam/1411
🔹کتاب را بخرید یا فایل صوتیاش را بشنوید. جاهایی که خانم سیمین دانشور درباره سیگار و نوشابه آل احمد سخنی گفته فقط اینهاست:
نوشابه: دقیقه ۸:۰۶
نوشابه: دقیقه ۱۴:۲۸
سیگار: دقیقه ۱۶:۵۱
سیگار: دقیقه ۴۱:۵۹
این چند جمله از قسمت پایانی کتاب غروب جلال: «…بوسیدمش و بوسیدمش. در این دنیا کمتر زنی اقبالِ مرا داشته که جفتِ مناسب خودش را پیدا کند. مثل دو مرغ مهاجر که همدیگر را یافته باشند، و در یک قفس با یکدیگر همنوا شده باشند، و “این” قفس را برای هم “تحمل پذیر” کرده باشد. تابوت را در آمبولانس گذاشتند و راه افتادیم…»#یک_حرف_از_هزاران
گزیده های ایران و جهان
@yekhezaran