علاالدین حلبی، شهروند سوری در ماه مه سال 2013
هنگامی که فقط پانزده سال داشت در پی گزارش یکی از همسایگانش که مزدور رژیم اسد بود به همراه پدرش و به اتهام شرکت در تجمعات مخالفین اسد، در حلب بازداشت شد.
حلبی روایت هشت ماه اسارت در زندانهای اسد را چنین بازگو میکند «بعد از بازداشت، دستهایم را از پشت بستند و مرا بهمراه تعداد دیگری سینه یک دیوار نگه داشتند. به ما گفتند تکان دادن سر ممنوع است. چند سرباز اسلحه خود را به سمت سر ما نشانه گرفته بودند و به آنها گفته شده بود اگر کسی کوچکترین تکانی خورد به سمتش شلیک کنید.
چند ساعت ما را در آن حالت نگه داشتند و ما در تمام مدت از ترس شلیک مثل چوب خشک بودیم. برخی از شدت ترس یا خستگی شلوارشان را خیس میکردند.
سپس ما را برای بازجویی به اتاقی بردند. بازجو از من پرسید:
پروردگار تو کیست؟
در جواب گفتم الله
آنها با اسلحه به سر من زدند و دوباره سوال را تکرار کردند.
گفتم پروردگار من بشار اسد است.
باز قبول نکردند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند و گفتند که دروغ میگویی و این را صادقانه نگفتهای.
آنها روی من آب ریخته و شوک الکتریکی دادند و سپس وادار به سجده بر پوستر بشار اسد کردند.
بعد از چند ساعت شکنجه شدن، مرا به یک سلول دو متری بردند که بیست نفر دیگر در آنجا نگهداری میشد. ما ایستاده و بهم چسبیده در سلول قرار گرفته بودیم و شبها ایستاده میخوابیدیم و در همان حالت غذا میخوردیم. آن هم چه غذایی! برای همه ما بیستویک نفر فقط یک نان لواش و دو عدد سیب زمینی میآوردند و هرکداممان فقط یک گاز میزدیم. البته قبل از تحویل غذا سربازان روی آن ادرار میکردند و ما مجبور به خوردن آن بودیم. در همان حالت ایستاده، دستشویی میکردیم. تمام بدنمان پُر از کثافت بود. هجده روز در این حالت بودم و در این مدت از افراد داخل سلول دو نفر فوت کردند. آنها اجساد را به مدت پنج روز برای ترساندن ما در سلول نگه داشتند.
یکی از آن فوت شدهها دانشجویی بود که پیش از فوتش، روزی بازجوها آمدند و از او سوالاتی درباره ارتباطش با مخالفین اسد در خارج از کشور پرسیدند و او هیچکدام از اتهاماتش را نپذیرفت و گفت من با کسی ارتباط ندارم. وقتی بازجوها نتوانستند پاسخ مورد قبول خود را بگیرند، رفتند و بعد از چند ساعت خواهر آن شخص را آوردند و در مقابل همه ما، هشت نفر مرد به خواهر او تجــ.......ـاوز کردند. آن دانشجو دو روز بعد از این اتفاق در سلول بصورت ایستاده مُرد. هر کاری میکنم آن لحظات از حافظهام پاک نمیشود»
آنچه خواندید بخشی از گفتههای علاالدین حلبی یکی از افرادی بود که به اتهام مخالفت با بشار اسد هشت ماه به زندان افتاد و سرانجام نیز با جریمه سنگین نقدی از زندان آزاد شد.
حلبی یکی از چندصد هزار شهروند سوری است که رژیم اسد زندگی آنها را تیره و تار کرده است. مونا محمد یکی از زنان آزاد شده از زندانهای بشار اسد، علاوه بر خاطرات خودش، گزارشهای دیگر قربانیان شکنجه در زندانهای اسد را جمعآوری میکند تا در قالب کتابی به چاپ برساند. این متن بخش کوتاهی از مصاحبه مونا محمد با علاالدین حلبی بود.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan
هنگامی که فقط پانزده سال داشت در پی گزارش یکی از همسایگانش که مزدور رژیم اسد بود به همراه پدرش و به اتهام شرکت در تجمعات مخالفین اسد، در حلب بازداشت شد.
حلبی روایت هشت ماه اسارت در زندانهای اسد را چنین بازگو میکند «بعد از بازداشت، دستهایم را از پشت بستند و مرا بهمراه تعداد دیگری سینه یک دیوار نگه داشتند. به ما گفتند تکان دادن سر ممنوع است. چند سرباز اسلحه خود را به سمت سر ما نشانه گرفته بودند و به آنها گفته شده بود اگر کسی کوچکترین تکانی خورد به سمتش شلیک کنید.
چند ساعت ما را در آن حالت نگه داشتند و ما در تمام مدت از ترس شلیک مثل چوب خشک بودیم. برخی از شدت ترس یا خستگی شلوارشان را خیس میکردند.
سپس ما را برای بازجویی به اتاقی بردند. بازجو از من پرسید:
پروردگار تو کیست؟
در جواب گفتم الله
آنها با اسلحه به سر من زدند و دوباره سوال را تکرار کردند.
گفتم پروردگار من بشار اسد است.
باز قبول نکردند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند و گفتند که دروغ میگویی و این را صادقانه نگفتهای.
آنها روی من آب ریخته و شوک الکتریکی دادند و سپس وادار به سجده بر پوستر بشار اسد کردند.
بعد از چند ساعت شکنجه شدن، مرا به یک سلول دو متری بردند که بیست نفر دیگر در آنجا نگهداری میشد. ما ایستاده و بهم چسبیده در سلول قرار گرفته بودیم و شبها ایستاده میخوابیدیم و در همان حالت غذا میخوردیم. آن هم چه غذایی! برای همه ما بیستویک نفر فقط یک نان لواش و دو عدد سیب زمینی میآوردند و هرکداممان فقط یک گاز میزدیم. البته قبل از تحویل غذا سربازان روی آن ادرار میکردند و ما مجبور به خوردن آن بودیم. در همان حالت ایستاده، دستشویی میکردیم. تمام بدنمان پُر از کثافت بود. هجده روز در این حالت بودم و در این مدت از افراد داخل سلول دو نفر فوت کردند. آنها اجساد را به مدت پنج روز برای ترساندن ما در سلول نگه داشتند.
یکی از آن فوت شدهها دانشجویی بود که پیش از فوتش، روزی بازجوها آمدند و از او سوالاتی درباره ارتباطش با مخالفین اسد در خارج از کشور پرسیدند و او هیچکدام از اتهاماتش را نپذیرفت و گفت من با کسی ارتباط ندارم. وقتی بازجوها نتوانستند پاسخ مورد قبول خود را بگیرند، رفتند و بعد از چند ساعت خواهر آن شخص را آوردند و در مقابل همه ما، هشت نفر مرد به خواهر او تجــ.......ـاوز کردند. آن دانشجو دو روز بعد از این اتفاق در سلول بصورت ایستاده مُرد. هر کاری میکنم آن لحظات از حافظهام پاک نمیشود»
آنچه خواندید بخشی از گفتههای علاالدین حلبی یکی از افرادی بود که به اتهام مخالفت با بشار اسد هشت ماه به زندان افتاد و سرانجام نیز با جریمه سنگین نقدی از زندان آزاد شد.
حلبی یکی از چندصد هزار شهروند سوری است که رژیم اسد زندگی آنها را تیره و تار کرده است. مونا محمد یکی از زنان آزاد شده از زندانهای بشار اسد، علاوه بر خاطرات خودش، گزارشهای دیگر قربانیان شکنجه در زندانهای اسد را جمعآوری میکند تا در قالب کتابی به چاپ برساند. این متن بخش کوتاهی از مصاحبه مونا محمد با علاالدین حلبی بود.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan