(ادامه از پست پیشین)
و سرمای مرگ عملاً نیمی از بدنش را خشک کرده بود. بنابراین، برای به دست آوردن خاک میشد به بریتانیا هم امید بست. همین تکاپوها به پیدایش سندِ موسوم به «اعلامیۀ بالفور» منجر شد؛ سندی که نطفۀ دولت یهود در آن بسته شد. لُرد بالفور، وزیر خارجۀ بریتانیا، در واپسین سال جنگ جهانی اول در نامهای به «لُرد روتشیلدِ عزیز»اش قول داد دولت اعلاحضرت نظر مساعدی به ایجاد «خانهای ملی» برای یهودیان «در فلسطین» داشته باشد. البته در ادامه تأکید شده بود که حقوق مردم بومی این منطقه باید در نظر گرفته شود.
این مرور گذرا را انجام دادم تا یادآوری کنم: تشکیل دولت یهود بیش و پیش از هر چیز منوط به شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی بود؛ آن هم به دست خونیترین دشمن عثمانی، یعنی بریتانیا. تیر بریتانیا در نهایت به قلبِ پیرمرد رنجور بُسفر نشست و فرمانده متفقین شام را فتح کرد و عازم استانبول شد. انگلیسیها همزمان عربها را هم ترغیب کردند در قالب قیامی پانعربی به رهبری رشید حسین، خادمالحرمین شریفین و امیر حجاز، علیه سلطان عثمانی به پا خیزند. پیرمرد بُسفر هنوز زنده بود که فرانسه و بریتانیا به میل خود گوشت پایینتنۀ عثمانی را شقهشقه برای خود بریدند و سهمی هم برای فیصل و عبدالله هاشمی، فرماندهان قیام عربی، گذاشتند ــ البته نمیتوان منکر تلاش این سرداران عرب برای کسب استقلال شد. از این زمان (۱۹۱۸) تا اعلام استقلال اسرائیل (۱۹۴۸) سالهای پرفرازونشیب و پرمنازعهای میان عربهای بومی و مهاجران یهودی جریان داشت که از آن میگذریم.
از اینجا دوباره پل میزنیم به امروز: میتوان گفت حاکم ترکیه دوباره به مدعیالعموم فلسطین تبدیل خواهد شد. دوباره آرایش اول قرن بیستم تکرار شد و صهیونیسم و عثمانی روبروی هم قرار گرفتند. اردوغان و به ویژه فرماندهش در سوریه، جولانی، قصد ندارند مردم خستۀ سوریه را امروز درگیر نبردی جدید کنند؛ ضمن اینکه بیتردید برای اردوغان مسئلۀ کُردها در اولویت است تا جلوداری برای مسئلۀ فلسطین. آلمانیها ضربالمثلی دارند که میگوید: «طول میکشد تا پروسیها شلیک کنند!»؛ اشاره دارد به زمانی که طول میکشیده است تا یک سرباز پروسی تفنگش را پر و آمادۀ شلیک کند. به گمانم اینک جا دارد بگوییم: عثمانیها هم طول میکشد تا شلیک کنند. اول باید یک دولت اخوانی در سوریه ساخت، کشور را یک دست کرد، خاکروبههای قدیم را دفن کرد، کُردها را خنثا کرد و بعد میتوان با تشکیل یک دولت شبهحماس بزرگ در سوریه به سراغ «بیتالمقدس» رفت.
اگر این گمانهزنیها بیراه از کار درنیاید، باید در ادامه گفت ترکیه رفتهرفته نقشی را بر عهده میگیرد که جمهوری اسلامی ایران در سوریه و برای فلسطین انجام میداد. فلسطین به مسئلۀ عثمانیگرایانـاسلامگرایان ترکیه تبدیل میشود و احتمالاً نقش ایران در مسئلۀ فلسطین به حدی رنگ میبازد که اسرائیل در سیاستهای کلان خود نسبت به ایران بازنگری اساسی کند. همانطور که زمانی اسرائیل با کل جهان عرب درگیر بود و رفتهرفته عربها یک به یک سر در گریبان کشور خود بردند و پس از انقلاب ۵۷ جمهوری اسلامی به هماورد اصلی اسرائیل بدل شد، به مرور ترکیه جایگزین ایران میشود و به ردیف اول رویارویی با اسرائیل میرسد. اسلامگرایی همچنان یک ظرفیت بسیار بزرگ در کشورهای عربی است و با رهبری جولانی و پشتیبانی ترکیه بعید نیست هستههای مشابه در منطقه شکل بگیرد ــ و البته تنها کشور خاورمیانه که از پایین و به لحاظ اجتماعی در مسیر سکولاریسم حرکت میکند، ایران است.
همۀ اینها یعنی سقوط اسد و سجدۀ شکر جولانی در میدان ورودی دمشق سرآغاز عصر جدیدی است. حال میتوان فهمید انهدام تأسیسات نظامی سوریه به دست اسرائیل «صدای ناقوس آغاز» این عصر جدید بود. شاید بپرسید اگر قرار است جولانی سردار پیشتاز عثمانی در شام باشد، چرا ترکیه به نابودی تأسیسات نظامی سوریه واکنشی نشان نداد؟ دلیل آن روشن است؛ اولاً نباید به این زودی رو بازی کرد؛ ثانیاً هر چه سوریها در این مرحله ندارتر باشند، بیشتر وابستۀ ترکها خواهند شد. هر پیچی که ترکها در سوریه سفت کنند، جایگاه خود را تحکیم کردهاند ــ برای ترکیه ساختن نیروی هوایی در سوریه کار چندان سختی نیست.
اسرائیل هم که میداند عصر جدید و هماورد تازهنفسی از راه رسیده است، با قدری پیشروی در خاک سوریه پیش از سوت آغاز نبرد یک پیروزی برای خود کسب کرد و با انهدام توان نظامی سوریه هم کار ترکیه را پیشاپیش سخت کرد و هم چندین سال زمان خرید. خلاصه اینکه آنچه اسرائیل در سوریه کرد، دقیقاً همان کاری است که در غزه کرده است؛ فقط اینکه در سوریه توان نظامیِ حماسی را نابود کرد که هنوز تشکیل نشده است. از طرف دیگر، همۀ اینها باعث خواهد شد قیمت ایران برای کُردها و یهودیان بالاتر رود؛ البته به شرطها و شروطها...
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
و سرمای مرگ عملاً نیمی از بدنش را خشک کرده بود. بنابراین، برای به دست آوردن خاک میشد به بریتانیا هم امید بست. همین تکاپوها به پیدایش سندِ موسوم به «اعلامیۀ بالفور» منجر شد؛ سندی که نطفۀ دولت یهود در آن بسته شد. لُرد بالفور، وزیر خارجۀ بریتانیا، در واپسین سال جنگ جهانی اول در نامهای به «لُرد روتشیلدِ عزیز»اش قول داد دولت اعلاحضرت نظر مساعدی به ایجاد «خانهای ملی» برای یهودیان «در فلسطین» داشته باشد. البته در ادامه تأکید شده بود که حقوق مردم بومی این منطقه باید در نظر گرفته شود.
این مرور گذرا را انجام دادم تا یادآوری کنم: تشکیل دولت یهود بیش و پیش از هر چیز منوط به شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی بود؛ آن هم به دست خونیترین دشمن عثمانی، یعنی بریتانیا. تیر بریتانیا در نهایت به قلبِ پیرمرد رنجور بُسفر نشست و فرمانده متفقین شام را فتح کرد و عازم استانبول شد. انگلیسیها همزمان عربها را هم ترغیب کردند در قالب قیامی پانعربی به رهبری رشید حسین، خادمالحرمین شریفین و امیر حجاز، علیه سلطان عثمانی به پا خیزند. پیرمرد بُسفر هنوز زنده بود که فرانسه و بریتانیا به میل خود گوشت پایینتنۀ عثمانی را شقهشقه برای خود بریدند و سهمی هم برای فیصل و عبدالله هاشمی، فرماندهان قیام عربی، گذاشتند ــ البته نمیتوان منکر تلاش این سرداران عرب برای کسب استقلال شد. از این زمان (۱۹۱۸) تا اعلام استقلال اسرائیل (۱۹۴۸) سالهای پرفرازونشیب و پرمنازعهای میان عربهای بومی و مهاجران یهودی جریان داشت که از آن میگذریم.
از اینجا دوباره پل میزنیم به امروز: میتوان گفت حاکم ترکیه دوباره به مدعیالعموم فلسطین تبدیل خواهد شد. دوباره آرایش اول قرن بیستم تکرار شد و صهیونیسم و عثمانی روبروی هم قرار گرفتند. اردوغان و به ویژه فرماندهش در سوریه، جولانی، قصد ندارند مردم خستۀ سوریه را امروز درگیر نبردی جدید کنند؛ ضمن اینکه بیتردید برای اردوغان مسئلۀ کُردها در اولویت است تا جلوداری برای مسئلۀ فلسطین. آلمانیها ضربالمثلی دارند که میگوید: «طول میکشد تا پروسیها شلیک کنند!»؛ اشاره دارد به زمانی که طول میکشیده است تا یک سرباز پروسی تفنگش را پر و آمادۀ شلیک کند. به گمانم اینک جا دارد بگوییم: عثمانیها هم طول میکشد تا شلیک کنند. اول باید یک دولت اخوانی در سوریه ساخت، کشور را یک دست کرد، خاکروبههای قدیم را دفن کرد، کُردها را خنثا کرد و بعد میتوان با تشکیل یک دولت شبهحماس بزرگ در سوریه به سراغ «بیتالمقدس» رفت.
اگر این گمانهزنیها بیراه از کار درنیاید، باید در ادامه گفت ترکیه رفتهرفته نقشی را بر عهده میگیرد که جمهوری اسلامی ایران در سوریه و برای فلسطین انجام میداد. فلسطین به مسئلۀ عثمانیگرایانـاسلامگرایان ترکیه تبدیل میشود و احتمالاً نقش ایران در مسئلۀ فلسطین به حدی رنگ میبازد که اسرائیل در سیاستهای کلان خود نسبت به ایران بازنگری اساسی کند. همانطور که زمانی اسرائیل با کل جهان عرب درگیر بود و رفتهرفته عربها یک به یک سر در گریبان کشور خود بردند و پس از انقلاب ۵۷ جمهوری اسلامی به هماورد اصلی اسرائیل بدل شد، به مرور ترکیه جایگزین ایران میشود و به ردیف اول رویارویی با اسرائیل میرسد. اسلامگرایی همچنان یک ظرفیت بسیار بزرگ در کشورهای عربی است و با رهبری جولانی و پشتیبانی ترکیه بعید نیست هستههای مشابه در منطقه شکل بگیرد ــ و البته تنها کشور خاورمیانه که از پایین و به لحاظ اجتماعی در مسیر سکولاریسم حرکت میکند، ایران است.
همۀ اینها یعنی سقوط اسد و سجدۀ شکر جولانی در میدان ورودی دمشق سرآغاز عصر جدیدی است. حال میتوان فهمید انهدام تأسیسات نظامی سوریه به دست اسرائیل «صدای ناقوس آغاز» این عصر جدید بود. شاید بپرسید اگر قرار است جولانی سردار پیشتاز عثمانی در شام باشد، چرا ترکیه به نابودی تأسیسات نظامی سوریه واکنشی نشان نداد؟ دلیل آن روشن است؛ اولاً نباید به این زودی رو بازی کرد؛ ثانیاً هر چه سوریها در این مرحله ندارتر باشند، بیشتر وابستۀ ترکها خواهند شد. هر پیچی که ترکها در سوریه سفت کنند، جایگاه خود را تحکیم کردهاند ــ برای ترکیه ساختن نیروی هوایی در سوریه کار چندان سختی نیست.
اسرائیل هم که میداند عصر جدید و هماورد تازهنفسی از راه رسیده است، با قدری پیشروی در خاک سوریه پیش از سوت آغاز نبرد یک پیروزی برای خود کسب کرد و با انهدام توان نظامی سوریه هم کار ترکیه را پیشاپیش سخت کرد و هم چندین سال زمان خرید. خلاصه اینکه آنچه اسرائیل در سوریه کرد، دقیقاً همان کاری است که در غزه کرده است؛ فقط اینکه در سوریه توان نظامیِ حماسی را نابود کرد که هنوز تشکیل نشده است. از طرف دیگر، همۀ اینها باعث خواهد شد قیمت ایران برای کُردها و یهودیان بالاتر رود؛ البته به شرطها و شروطها...
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی