سلام دوستان🌸این خاطره که با سوتی آمیخته شده مال عروس خالمه🙂این عروس خالم که دهه چهلیه و با خودمونم نسبت داره(مادرامون دختر خاله هستن)دبستانو تو زمان شاه درس خونده یه روز داشتم آلبوم عکسشونو نگاه میکردم عکس پیش آهنگیشو دیدم تعجب کردم فکر نمیکردم فریدونشهرم اردوی پیش آهنگی داشته ازش خواستم خاطرات مدرسشو برام بگه اونم یه خاطره بامزه تعریف کرد🙂گفت:ما تو مدرسه همه عین هم بودیم مادرا با لباس محلی بودن و بچه هام شلخته بودن تا اینکه یه خانواده که اصلیتشون فریدونشهری بودن ولی تهران زندگی میکردن اومدن فریدونشهر زندگی کنن اینا خیلی شیک و باکلاس بودن معلمام که اکثرا غریبه بودن به پسرشون که تو مدرسه ما بود خیلی بها میدادن اونم واقعا هم فن حریف بود و زبون دارو لهجه هم که نداشت.یه وقتایی که جشن بود میوردنش سر صفو معرکه میرقصید خلاصه یه روز عروسی دختر خالم تو ده بود و تازه فهمیدم این پسره فامیل دورمونه و تو عروسی دعوت بودن بعد تو کل عروسی من همش میرقصیدم اینم یه چند باری رقصید تا اینکه عروسی تموم شد و شنبه باز مارفتیم مدرسه سر صف مدیرگفت همش که نمیشه علی برقصه یکیتون عرضه ندارین بیاین بالا مام که خجالت میکشیدیم جلو معلما هیچ کس داوطلب نمیشد این علی تهرانیه یه دفعه منو نشون دادوگفت این تو عروسی همش میرقصید مدیر گفت بیا بالا ببینم بعد منم سر به زیر با موهای وزوزی و تیپ شلخته رفتم بال و عین سرخپوستا با آهنگ ترانه که گذاشته بودن رقصیدم تو حال خودم میرقصیدم که مدیر نامرد یه لگد بهم زدو گفت برو پایین با اون رقصیدنت😄از اون به بعدم فقط همون علی میرقصید😄این بود خاطره عروس خاله من 😊زری ام👩😄😄😄