سوتی لند😅😉


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Telegram


به سوتی خونه خوش اومدین
خاطرات و سوتی های خنده دارت را برامون بفرس بخندیم 😁
@sooti_befresttt

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Telegram
Statistics
Posts filter


Forward from: دنیای ستاره ها
📊نظرسنجی / طرفدار کدام تیم هستید؟ لطفا پاسخ دهید👇


🔵استقلال

🔴پرسپولیس

🟢هیچکدام/سایر




یکبار استاد معارفمون اومد مثلا تشبیه کنه گفت می دونین این دخترایی که بیحجابن مثل چی هستن ؟؟مثل دیس‌های پلو مرغی هستن که از جلوی یه آدم روزه دار میگذرن واون آدم روزه دار ( منظورش  پسرای مجرد دانشگاهمون بود ) با حسرت فقط میتونه یه لحظه نگاه کنن و بو بکشن (حیوونکیها )!!! وای که پسرا تا یه مدت راه براه میگفتن ما پلومرغ میخوایم 😂


‌                                                 ‌ ‌‌‌    ‌
سلام به همگی
آقا بیاین سوتی خواهرمو بگم 😆
خواهرم با دوستش رفته بودن مسافرت و هتل رزرو کردن
اینام همه خوراکی‌های داخل یخچالو خورده بودن گفته بودن ما که پولشو دادیم 😃😌😏
اینم بگم که دو تا آبمیوه مونده بود فقطط، اونم نتونسته بودن بخورن.... خواهرم گذاشته بود داخل کیفش🤣🤣
بعد موقع تسویه حساب گفته بودن انقد هم میشه پول خوراکی‌ها😂😂
اینام گفته بودن ااا پولیهه؟ 😐 بعد نمیدونم با چه رویی آبمیوه‌ها رو از کیفشون درآورده بودن پس داده بودن🤣🤣🤣🤣🤣 


😜 ترم اول دانشگاه بودیم کلاس ادبیات فارسی  یه استاد بسیار اهل شعر و تو رؤیایی داشتیم بااااحاالللل. ماهم که ترم اولی و تازه با پسرا  سر یه کلاس نشسته!!!! استاد شعری بود که میخوند. یک بار اومد بجای شعر خاطره تعریف کنه. گفت از نادرشاه میپرسن کسی هست که ازش بترسی میگه اره خانمم .... می پرسن چرا ؟؟؟ میگه چون تنها کسی هست که منو ل‌ت دیده. اینو که گفت آقا کلاس ترکید. بنده خدا دید خیلی ضایع خراب کرده. خوب که دیگه خنده ها داشت ته میکشید گفت: نهههه نههه منظورن اونجوری نبود که با پیژامه دیده بود!!!!!!!!! 


امروز دخترم که ۷سالشه بعداز کلی قسم و قرآن دادن من و باباش ازمون قول گرفت که اون دنیا توی بهشت بریم خونه اش.😌منم گفتم تو دعوتمون کن حتمأ میایم 😅حالا به نظرتون بریم یا نه.من چی بپوشم اونوقت😆😆


دو سه سال پیش داداشم و بابام می خواستن با موتور برن باغ.دم در خونه داداشم سوار موتور میشه و به بابام میگه سوار شو تا بریم بعدش حرکت می کنه و میره 😏وقتی به باغ میرسه و از موتور پیاده میشه و مشغول کار میشه بعد از چند دقیقه می بینه بابام نیست😳و پشت درختا رو می گرده دنبال بابام اما پیداش نمی کنه.خیلی تعجب که بابا کجا غیبش زده🧐بعد از چند دقیقه بابامو می بینه که بیل به دوش داره پیاده میاد سمت باغ و حسابی از دست داداشم عصبانیه که چرا منو با موتور نیاوردی و این همه راهو پیاده اومدم خسته شدم.🤪نگو داداشم فکر کرده بابام ترک موتور سواره و حرکت کرده .در حالیکه بابام هنوز فرصت نکرده بوده که سوار شه و داداشم حرکت می کنه😂🤣به داداشم میگیم توی راه تو نگفتی چرا اینقدر موتور سبکه.اصلأ شَک نکردی 😀میگه نه والا.اینقد بابا سبک و لاغره که بودو نبودش اصلأ روی موتور حس نمیشه😅آخه چی بگم والا😉بابام فکر کرده بود که داداشم عمدأ سوارش نکرده 🙃امان از حواس پرتی😢


آبجیم پرستار بخش آی سی یو  مغز هست... همه بیماراشم یا بیهوشن یا توی کما هستن... گاهی هم نیمه بیهوش هستن....یعنی هوشیار کامل نیستن وحرفها و کاراشون غیرارادیه یکبار خواهرم تعریف میکرد
یک پسری توی بخششون بوده....هر وقت می رفتن بالا سرش دستش رو بالا میورده به حالت نوشتن نشون می داده....بعد از چند بار ابجیم اینا میگن حتما میخواد شماره‌ای چیزی بده با  خانوادش تماس بگیریم....کاغذ اوردن مداد  گرفتن دستش و  کمکش کردن بنویسه
پسره دقیقا اینجوری نوشته ۲ بوس بده !!!!!! 

672 0 4 30 20

سلام به همگی
دخترم نقاشی خیلی می کشه و هی میاد به من نشون میده .حالا اومده بهش میگم خب این دختره و اون خانما کی هستن؟؟میگه اون دختره که منم اونم تویی بقیه رو نمی شناسم !!!!!!
جل‌الخالق !!!!! 

😂😂


‌                                                 ‌ ‌‌‌    ‌
سلام  یکی از آشناهامون تو روستا زندگی می کنن  دخترش 5 سالشه شب گم میشه همه روستا دنبالش می‌گردن مامانش کلی خودشو میزنه غش میکنه که دخترمو دزدیدن باباش و بقیه هم کلی گریه و زاری زنگ میزنن پلیس میاد آخر شب میرن میبینن دخترشون تو دسشویی خوابش برده😢😢😢😢 


یه روز کل خانم های فامیل همسر جان از صبح تا شب میشینن  سبزی پاک میکنن که برای هيئت آش درست کنن ،خلاصه شب خسته و کوفته سبزی هارو که خیلی زیاد بوده میریزن داخل کیسه های بزرگ زباله ازین مشکی بزرگا که جاشه ،بعد به همسر جان میگن بیا اینا رو ببر ،همسر عزیز بنده هم زحمت میکشن اینا رو میبرن میاندازن تو سطل زباله 😂😂😂😂
خیلی هم شیک و مجلسی 

758 0 1 10 28

یبار زندایی مامانم از  خارج اومده بود مامانم شام دعوتشون کرده بود ما هم دعوت بودیم .ایشون از اون خانم باکلاسا بود منم دفعه اول بود از نزدیک می دیدمش .
بعد از شام تی وی یه آهنگ خیلی شاد پخش میکرد .دخمل کوچولوی منم رقاااااص .شروع کرد به قر  دادن...همه تشویقش میکردنو هی میگفتن دس دس دس....
منم از بس کیف کرده بودم از اداهای دخملم یهو گفتم دس دس دسسسس گور بابای اقدس....یدفه چشمم افتاد به زندایی مامانم که یه اسم فرنگی برا خودش داشت میدونستم اسم مستعارشه ولی خب اسم خودش که نمیدونستم
دیدم ایشون بدجوری نگام میکرد گفتم حتما بی‌کلاس بازی درآوردم اینجوری نگاهم میکنه.مامانمم سرخ شده بود اشاره کرد بهم برم آشپزخونه.هی پیش خودم فکر می‌کردم حالا من از ذوق دخملم یه چیزی از دهنم پرید دیگه چقدرررر همه جدی شدن حالاااااااااااااا. رفتم آشپزخونه مامانم اومده میگه چیکار کردی دختر اسم اصلی زنداییم اقدسه چون خیلی بدش میومده از این اسم تغییر داده به  ماری جون. حالا فکر می کنه تو از روی عمد گفتی....منو میگی تا  آخر مهمونی در آن آشپزخونه به سر بردم ☹️☹️☹️

1k 0 3 11 45

سلام بچه ها🙋‍♀
یه سوپر هست سرکوچمون این ۱۵ ساله اینجاس منم از بچگی ازش خرید میکنم بعد اسمش "وحیده" همه تو خونه به اسم صداش میکنیم
ی بار رفتم توی مغازه بهش گفتم سلام بخشید وحید دارین ؟؟؟؟ قبل از اینکه من  بخندم خودش هلاک شد.... 


واااااااااای من یه روز با ماشینم رفتم تا دکه‌ی روزنامه فروشی که روزنامه بخرم و ماشینمو چند قدم جلوتر از دکه پارک کردم.
روزنامه‌رو خریدمو پیاده برگشتم خونه ورفتم بالا لباسام و عوض کردم و خابیدم .
بعد دوساعت که بیدار شدم و حاضر شدم برم بیرون .رفتم توی پارکینگ دیدم یا خدا ماشین نیست!!!! دااااد و هوار که ماشین رو دزدیدن فوری زنگ زدم 110 پلیس اومدگفت چطوری بردن وماشین کجا بوده و...
همون لحظه سرایدار رسید گفت خانم شما که با ماشین نیومدی . پیاده بودی!
یعنی یکدفعه تازه یادم افتاد چه سوتی دادم .
حالا ازخنده نمی‌تونستم خودمو جمع کنم .
از هولم به پلیس گفتم چقدر میشه تا اینجا اومدین؟؟🙂😀 پلیسه هم  از خنده مرده بود گفت خانم شما  شاهکارین!!!!هههههه 

1k 0 3 13 47

منم میخام یه سوتی دانشجویی بگم براتون یروز سر کلاس بودیم. تایم کلاس بعدازظهر بود و همه خسته بودیم. خلاصه به استاد گفتیم که استاد دیگه درس ندین و استراحت بدین و خسته ایم خوابمون میاد. استادم گفت: خب منم خستم خوابم میاد دلیل نمیشه و فلان.... منم بلند گفتم: استاد بیاین باهم بخوابیم 


من یه چی بگم .. رفتم داروخانه شربت معده می خواستم . با ادب و متانت خیلی زیاد گفتم سلام ببخشید شلوارمعده دارین ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
من🤦‍♀😅
خانمه 😐😂


‌                                                 ‌ ‌‌‌    ‌
سلام به همه
تو دانشگاه سر کلاسی بودیم که استاد درس یه آقای جوون شیک و پیک مرتب بود و البته کراش نصف بچه ها
آقا یه روز بحث بی حال و حوصلگی بود استاد گفت بچه ها باور کنین منم حالم خوب نیست امروز ( که همکاری کنیم باهاش و اینا) یکی از بچه ها پرسید استاد مریض شدین سرما خوردین؟ (منظورش حال جسمی بود) استاد هم برداشت گفت: نه اتفاقا حال jنسی م خیلی هم خوبه(جسمی منظورش بود)
آقا کلللل کلاس ترکید 🤣
بنده خدا انقدر خجالت کشید گفت اگه دانشگاه بفهمه چه سوتی ای دادم همین الان از استادی برکنارم میکنه😂 


دوران راهنمایی  کتاب یکی از همکلاسیامو  گرفتم نگاه میکردم بین کتاب یک برگه بود توش شعر بود آخرش نوشته بود  داریوش...

رفتم با یه حالت نصیحتانه بهش گفتم عزیزم اینکارا چیه ؟؟!!!
از تو بعیده این کارا خوب نیست آخر عاقبت نداره خیلی فلانه ... از این حرفا
بنده خدا مات مونده بود گفت چی شده مگه😳 گفتم که این برگه بین کتابت بود و من اسم طرفم دیدم
میدونید چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت: این ترانه‌ مال داریوشهههههه بعدم کلی بهم خندید
اونموقع من آهنگ داریوش گوش نمیدادم واسه همین متوجه نشدم
بهمین راحتی ضایع شدم رفت🥲🫠🫠🫠🫠


ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﺍشت درباره ﯾﻪ ﺟﺮﯾﺎﻧﯽ صحبت میکرد موضوع ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﯾﻪ  پیرمرد ﻣﺴﻨﯽ بود ایشون ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ و ﻣﻨﻢ  خب عروس بزرگه ... ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﻪ ﻻﻟﻢ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﯾک ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮﯼ داشته باشم ﻭ ﺑﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﮕﻢ ﻋﺸشششق  ﭘﯿﺮﯼ ﮔﺮ  ﺑﺠﻨﺒﺪ  ﺳﺮ ﺑﻬ ﺭﺳﻮﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪ....
ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺸﻖ .......ﺭﯼ ﮔﺮ  ﺑﺠﻨﺒﺪ .....
ﺷﻮﻫرمم  ﺑﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻮﺗﯽ من ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻪ ﺗﺮﮐﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ هارهار میخندید بی ادب☹️☹️☹️🤪🤪🤪🤣🤣🤣 


وقتی12 سالم بود سر ناهار خونه عمو پدرم دعوت شدیم من از مدرسه امدم لباس عوض کردم رفتیم نمی‌دونم چیشد حرف از شانس در امد منم مثل همیشه که وقتی حرف از شانس میشه میگفتم ما اگه شانس داشتیم الان اینجا نبودیم این بارم گفتم چند دقیقه همه ساکت شدن یهو عمو بابام گفت دستت درد نکنه
هرچند شوخی کرد ولی من از خجالت مردممم🥲😂 

20 last posts shown.