#part1514 🖤
دلارای برخلاف آن دو سرحال بود
پستونک صورتی را از دهان هاوژین کشید و همانطور که نوک بینیاش را میبوسید با لحن بچگانه جواب داد
_ بگو مامانم از هیچ کجا خیر ندیده
نباید خوشحال باشه؟
هاوژین دستش را سمت پستونک دراز کرد و نالید
_ مَهمَه
دلارای ساک بچه را از دستهی چمدانی که ارسلان حمل میکرد آویزان کرد و سر تکان داد
_ مهمه نداریم ، لالا کن تا برسیم
هاوژین با جیغ صورت آلپ ارسلان را چنگ زد و او همانطور که اخم کرده چمدان هارا به سختی میکشید غر زد
_ چیکارش داری؟ صداشو در میاری؟
دلارای با لبخند به اطراف نگاه کرد
حداقل زبان مردم را کامل میفهمید!
_فکاش مشکل پیدا میکنه زیاد بخوره
بلندتر ادامه داد
_ وای چقدر خوبه صدای آهنگ عربی پخش نمیشه
جیغای نانسی عجرم از تو گوشم بیرون نميره!
ارسلان لبخند کمرنگی زد و تکه انداخت
_ خسته نشی دخترحاجی!
دلارای نگاهش کرد
بچه را با یک دست نگه داشته و میان انگشتان همان دستش مشمای بزرگی از بالشت کوچک دخترک و عروسک مورد علاقهاش بود
چمدان کوچک روی چمدان بزرگ دیگری نصب شده و میان دست دیگرش به سختی کشیده میشد
ساک بچه هم که اب دستهی چمدان دوم آویزان شده بود اوضاع را بدتر میکرد
دلارای برخلاف آن دو سرحال بود
پستونک صورتی را از دهان هاوژین کشید و همانطور که نوک بینیاش را میبوسید با لحن بچگانه جواب داد
_ بگو مامانم از هیچ کجا خیر ندیده
نباید خوشحال باشه؟
هاوژین دستش را سمت پستونک دراز کرد و نالید
_ مَهمَه
دلارای ساک بچه را از دستهی چمدانی که ارسلان حمل میکرد آویزان کرد و سر تکان داد
_ مهمه نداریم ، لالا کن تا برسیم
هاوژین با جیغ صورت آلپ ارسلان را چنگ زد و او همانطور که اخم کرده چمدان هارا به سختی میکشید غر زد
_ چیکارش داری؟ صداشو در میاری؟
دلارای با لبخند به اطراف نگاه کرد
حداقل زبان مردم را کامل میفهمید!
_فکاش مشکل پیدا میکنه زیاد بخوره
بلندتر ادامه داد
_ وای چقدر خوبه صدای آهنگ عربی پخش نمیشه
جیغای نانسی عجرم از تو گوشم بیرون نميره!
ارسلان لبخند کمرنگی زد و تکه انداخت
_ خسته نشی دخترحاجی!
دلارای نگاهش کرد
بچه را با یک دست نگه داشته و میان انگشتان همان دستش مشمای بزرگی از بالشت کوچک دخترک و عروسک مورد علاقهاش بود
چمدان کوچک روی چمدان بزرگ دیگری نصب شده و میان دست دیگرش به سختی کشیده میشد
ساک بچه هم که اب دستهی چمدان دوم آویزان شده بود اوضاع را بدتر میکرد