#part1509 🖤
حاجی تشویقش کرد
_ پس نترس! سرتو بگیر بالا و خواستتو بگو
همونطوری که یادت دادم
_ تو هیچی جز بدبختی یاد من ندادی
یاد داده بود
سال های اول زندگیاش این مرد اسطورهاش بود
پیرمرد آرام خندید
_ خودتو گول نزن آلپارسلان
به خودت دروغ نگو
_ بس کن
_ من یادت دادم بچه جون!
یادت دادم که اگر حقیقت رو کتمان کنی روزگار اونقدر میچرخونت که همون حقیقت بخوره تو صورتت
پس شجاع باش
صدای عصبی ارسلان کمی بالا رفت
حالش بهم میخورد ازین مردِ همیشه حق به جانب
_ کشش نده حاجی که من عقم میگیره از هم صحبتی با تو
بخاطر نشنیدن صدات دور مادرمم خط کشیدم پس واسه من سفسطه نکن که متنفرم از دلیل و برهانای مزخرفت
ازت یک کمک میخوام
برای اولین و آخرین بار تو زندگیم
حاجی تشویقش کرد
_ پس نترس! سرتو بگیر بالا و خواستتو بگو
همونطوری که یادت دادم
_ تو هیچی جز بدبختی یاد من ندادی
یاد داده بود
سال های اول زندگیاش این مرد اسطورهاش بود
پیرمرد آرام خندید
_ خودتو گول نزن آلپارسلان
به خودت دروغ نگو
_ بس کن
_ من یادت دادم بچه جون!
یادت دادم که اگر حقیقت رو کتمان کنی روزگار اونقدر میچرخونت که همون حقیقت بخوره تو صورتت
پس شجاع باش
صدای عصبی ارسلان کمی بالا رفت
حالش بهم میخورد ازین مردِ همیشه حق به جانب
_ کشش نده حاجی که من عقم میگیره از هم صحبتی با تو
بخاطر نشنیدن صدات دور مادرمم خط کشیدم پس واسه من سفسطه نکن که متنفرم از دلیل و برهانای مزخرفت
ازت یک کمک میخوام
برای اولین و آخرین بار تو زندگیم