#پارت11
_تا وقتی زنم میاد وقت داری خونه رو برق بندازی
بعدش گورت و گم میکنی و تا صبح
-آ...آقا...بعدش اجازه میدید بچمو ببینم؟
هر کاری که گفتید انجام دادم
-نشد دیگه دختر خوب...
یادت که نرفته دیروز چه غلطی کردی!
من نون اضافه ندارم بهت بدم واسش باید کار کنی
برای اون مرد پول یه دیس کبابی که از دستم افتاده بود پول خورد به حساب میاومد اما مجبورم کرده بود همه ش رو از روی زمین بخورم تا هدر نره
سطل پراز کف رو آوردم و شروع کردم به تمیز کردن کف آشپزخونه، تو خونه خودم مجبور بودم کار کنم تا اجازه بده بچمو ببینم
از خستگی و کمر درد میمردم. از صبح داشتم کف پذیرایی و هال رو میسابیدم،
با صدای در سمتش یه نگاهی انداختم دیدم قباد و هووم دست تو دست هم اومدن
رومو برگردوندم و به کارم ادامه دادم. سایه اومد اشپزخونه و برای خودش آب البالو ریخت
موقع رفتن از قصد درست تو جایی که پاک کرده بودم لیوان و کج کرد و اب البالو ریخت. از حرص داشتم دیوونه از گوشم دود بلند میشد. از جام بلند شدم و بهش توپیدم:
-مگه نمیبینی تازه تمیز کردم؟
کوری یا خودت و زدی به کوری
با ارامش گفت:
_اخ ببخشید دستم لرزید
راستی تو هال ورودی هم یه ذره لکه ی رد پا همراه گِل هست
آخه میدونی داره بارون میاد باغچه هم گل شده
دیگه آمپر چسبوندم و سطل اب رو برداشتم و برعکسش کردم روی سرش و هرچی آب کثیف بود ریخت رو لباس و سرو صورتش.
سطل رو از سرش دراورد و جیغ کشید:
-قباد ببین این هرزه باهامچکار کرد
دوییدم سمت اتاق خواستم درو ببندم که قباد...
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
.https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
وواااییی ببیا ببین دختر بیچاره رو چجوری کتک میکنه چون سطل آب و کف ریخت رو سر هووش
#ازدواج_اجباری
_تا وقتی زنم میاد وقت داری خونه رو برق بندازی
بعدش گورت و گم میکنی و تا صبح
-آ...آقا...بعدش اجازه میدید بچمو ببینم؟
هر کاری که گفتید انجام دادم
-نشد دیگه دختر خوب...
یادت که نرفته دیروز چه غلطی کردی!
من نون اضافه ندارم بهت بدم واسش باید کار کنی
برای اون مرد پول یه دیس کبابی که از دستم افتاده بود پول خورد به حساب میاومد اما مجبورم کرده بود همه ش رو از روی زمین بخورم تا هدر نره
سطل پراز کف رو آوردم و شروع کردم به تمیز کردن کف آشپزخونه، تو خونه خودم مجبور بودم کار کنم تا اجازه بده بچمو ببینم
از خستگی و کمر درد میمردم. از صبح داشتم کف پذیرایی و هال رو میسابیدم،
با صدای در سمتش یه نگاهی انداختم دیدم قباد و هووم دست تو دست هم اومدن
رومو برگردوندم و به کارم ادامه دادم. سایه اومد اشپزخونه و برای خودش آب البالو ریخت
موقع رفتن از قصد درست تو جایی که پاک کرده بودم لیوان و کج کرد و اب البالو ریخت. از حرص داشتم دیوونه از گوشم دود بلند میشد. از جام بلند شدم و بهش توپیدم:
-مگه نمیبینی تازه تمیز کردم؟
کوری یا خودت و زدی به کوری
با ارامش گفت:
_اخ ببخشید دستم لرزید
راستی تو هال ورودی هم یه ذره لکه ی رد پا همراه گِل هست
آخه میدونی داره بارون میاد باغچه هم گل شده
دیگه آمپر چسبوندم و سطل اب رو برداشتم و برعکسش کردم روی سرش و هرچی آب کثیف بود ریخت رو لباس و سرو صورتش.
سطل رو از سرش دراورد و جیغ کشید:
-قباد ببین این هرزه باهامچکار کرد
دوییدم سمت اتاق خواستم درو ببندم که قباد...
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
.https://t.me/+-iWPi1WsZ9syYTdk
وواااییی ببیا ببین دختر بیچاره رو چجوری کتک میکنه چون سطل آب و کف ریخت رو سر هووش
#ازدواج_اجباری