#پارت_۴۸۴
☀️☀️ ناسپاس☀️☀️
سوالم تو حالت نگاهش شرمندگی کاشت.
ولی پذیرفت.
پذیرفت یه زمان چیزی رو از من شنید که وجود داشت و واقعی بود اما باورش نکرد و بخاطرش به من سیلی زد ودرشت بارم کرد.
دستشو لای موهای خیسش کشید و گفت:
-خب آره...
لبخند تلخی زدم و گفتم:
-تو منو قبول نداشتی....
خیلی سریع برای دفاع از خودش گفت:
-توزو قبول داشتم اما باور اینکه اون اونطور آدمی باشه برام سخت بود.
نمیخواستم بپذیرم در موردش همچین حرفهایی گفته میشه..نمیخواستم باور کنم اون کسیه که شماها میگین.
خب بود...از بد روزگار سلدا شد اونی که نباید میشد اما اگه مادرش بود شاید الان همچین دختری نبود.
میخواستم کمکش کنم و هنوز هم واسه اینکه گذشته اش رو کنار بزاره و زندگی جدیدی بسازه از هیچ کاری دریغ نمیکنم اما احساسم نسبت بهش اونی که تو فکر میکنی نیست!
ولی حالا دیگه چه اهمیت داشت این توضیحات؟!
آهی کشیدم و چرخیدم و خودمو به لب استخر رسوندم.
کف دستهای خیسمو لب استخر گذاشتم و خودمو کشیدم بالا.
لب استخر نشستم و پاهامو داخل آب فرو بردم.
حتی حالا که یه جورایی بگی نگی بهم فهموند احساسش به سلدا عشق نیست هم باز من نه تنها حس خوشی نداشتم بلکه بیشتر به بیچاره ها شبیه بودم.
در هر صورت اعتراف اون که باعث نمیشد من بتونم از شرایطی که الان داخلش گیر افتادم خلاص بشم.
برعکس.
اوضاع واسم سخت تر شده بود.
خیلی سخت تر ...
تا قبل ار این حرفها اینکه اون دوستم نداره ودلش پی کس دیگه ای هست باعث میشد به خودم بگم حالا که دوستم نداره پس چه فرقی میکنه کنارنویان باشم یا نباشم اما حالا...حالا دلمو چه جوری راضی میکردم از فکرش بیرون بیاد؟
ای داد بیداد!
برای خرید ادامه پارتهای رمان فقط با قیمت 12 هزار تومن تشریف بیارین پیوی. @Laxtury_admin
☀️☀️ ناسپاس☀️☀️
سوالم تو حالت نگاهش شرمندگی کاشت.
ولی پذیرفت.
پذیرفت یه زمان چیزی رو از من شنید که وجود داشت و واقعی بود اما باورش نکرد و بخاطرش به من سیلی زد ودرشت بارم کرد.
دستشو لای موهای خیسش کشید و گفت:
-خب آره...
لبخند تلخی زدم و گفتم:
-تو منو قبول نداشتی....
خیلی سریع برای دفاع از خودش گفت:
-توزو قبول داشتم اما باور اینکه اون اونطور آدمی باشه برام سخت بود.
نمیخواستم بپذیرم در موردش همچین حرفهایی گفته میشه..نمیخواستم باور کنم اون کسیه که شماها میگین.
خب بود...از بد روزگار سلدا شد اونی که نباید میشد اما اگه مادرش بود شاید الان همچین دختری نبود.
میخواستم کمکش کنم و هنوز هم واسه اینکه گذشته اش رو کنار بزاره و زندگی جدیدی بسازه از هیچ کاری دریغ نمیکنم اما احساسم نسبت بهش اونی که تو فکر میکنی نیست!
ولی حالا دیگه چه اهمیت داشت این توضیحات؟!
آهی کشیدم و چرخیدم و خودمو به لب استخر رسوندم.
کف دستهای خیسمو لب استخر گذاشتم و خودمو کشیدم بالا.
لب استخر نشستم و پاهامو داخل آب فرو بردم.
حتی حالا که یه جورایی بگی نگی بهم فهموند احساسش به سلدا عشق نیست هم باز من نه تنها حس خوشی نداشتم بلکه بیشتر به بیچاره ها شبیه بودم.
در هر صورت اعتراف اون که باعث نمیشد من بتونم از شرایطی که الان داخلش گیر افتادم خلاص بشم.
برعکس.
اوضاع واسم سخت تر شده بود.
خیلی سخت تر ...
تا قبل ار این حرفها اینکه اون دوستم نداره ودلش پی کس دیگه ای هست باعث میشد به خودم بگم حالا که دوستم نداره پس چه فرقی میکنه کنارنویان باشم یا نباشم اما حالا...حالا دلمو چه جوری راضی میکردم از فکرش بیرون بیاد؟
ای داد بیداد!
برای خرید ادامه پارتهای رمان فقط با قیمت 12 هزار تومن تشریف بیارین پیوی. @Laxtury_admin