در این دیار زنده بودن جرم است
در این دیار حقیقت مرده است
انسانها به خیالِ زنده و
به سراب دل خوش کردهاند.
اینجا جایی است که صدای نالهها
پیش از رسیدن به گوش در گلوی
بادها خفه میشود
زندهایم اما زخمهایمان را در سکوت میدوزیم
چرا که اگر سخن بگوییم
نیشخند تمسخر سهم ما خواهد بود
هر نفسی که میکشی بی گناه متهم میشوی
و هر لبخندی که بر لب داری
بهانهای میشود برای خنجر زدنشان
اینجا بخندی حتما میپرسند که چرا میخندی؟
و اگر بگریی، دیگر نمیپرسند که چرا میگریی؟
اینجا مردم حقیقت را نمیخواهند
زخمهایشان را انکار میکنند و نالهها را به گوش باد میسپارند.
روزی که جانت را به خاک بسپاری
قدیست میکنند و نامت را بر زبانها میرانند.
زنده که باشی
هر چه کنی خطاست؛
اما اگر نباشی اسطوره میشوی.
گل بر قبرت میرویانند
ولی در روزی که به گل محتاج بودی
خار بود که نصیبت میشود
اینان همانانی هستند که در وقتی نیاز به دستگیریشان هستی دستانشان را در جیبهایشان مخفی میکنند
و اینجا عشق جرم است و حقیقت آواره کوچههای بینام نشان
و تو اگر بهدنبال آزادی هستی باید زنجیرهای درونت را بشکنی نه آنهایی که دیگران برایت ساختهاند
و چه سخت است در میان این جمعیت
زنده بمانی و زنده بمانی و زنده بمانی...
ای زندگان زخمهایتان را پنهان کنید
در اینجا زندهها را نمیبینند اما مردگان را با اشک و آهشان میخرند
خنجری که در پشتت فرو میکنند با پنبه میپوشانند تا بگویند: "ما قصد بدی که نداشتیم."
و این را بدان که گلهایی که روزی نیاز داشتی، در نبودت بر مزار میگذارند برای تو نیست و که برای عکس گرفتنشانست...
و تو ای مرگ که من تو را میستایم!
نه به خاطر تلخیات
بلکه به خاطر حقیقتیست که با خود میآوری.
چرا که در آنجا که دیگر قضاوتی نیست و دیگر نیشزبانها بر روح سنگینی نمیکند
آنجا آدمیست که با غمها و رنجهایش به خاک هست که بازمیگردد نه به خاطر اشتباه
بلکه به خاطر انسان بودنش
گو چقدر ما زندهها غگریبیم
کسی ما را نمیفهمد و حتی
خودمان خودمان را هم فراموش کردهایم.
این زخمها، این داغها، این تلخیها، میراث مردمانی است که قهرمانانشان را پس از مرگ میپرستند.
و تو ای قهرمان خاموش
میدانم که در این خاک تا زندهای غریب خواهی ماند
اما بدان همین غریبیات روزی آوازهات را جاودانه خواهد کرد.
✍عباس حیدری
@sheery_ah
🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂
در این دیار حقیقت مرده است
انسانها به خیالِ زنده و
به سراب دل خوش کردهاند.
اینجا جایی است که صدای نالهها
پیش از رسیدن به گوش در گلوی
بادها خفه میشود
زندهایم اما زخمهایمان را در سکوت میدوزیم
چرا که اگر سخن بگوییم
نیشخند تمسخر سهم ما خواهد بود
هر نفسی که میکشی بی گناه متهم میشوی
و هر لبخندی که بر لب داری
بهانهای میشود برای خنجر زدنشان
اینجا بخندی حتما میپرسند که چرا میخندی؟
و اگر بگریی، دیگر نمیپرسند که چرا میگریی؟
اینجا مردم حقیقت را نمیخواهند
زخمهایشان را انکار میکنند و نالهها را به گوش باد میسپارند.
روزی که جانت را به خاک بسپاری
قدیست میکنند و نامت را بر زبانها میرانند.
زنده که باشی
هر چه کنی خطاست؛
اما اگر نباشی اسطوره میشوی.
گل بر قبرت میرویانند
ولی در روزی که به گل محتاج بودی
خار بود که نصیبت میشود
اینان همانانی هستند که در وقتی نیاز به دستگیریشان هستی دستانشان را در جیبهایشان مخفی میکنند
و اینجا عشق جرم است و حقیقت آواره کوچههای بینام نشان
و تو اگر بهدنبال آزادی هستی باید زنجیرهای درونت را بشکنی نه آنهایی که دیگران برایت ساختهاند
و چه سخت است در میان این جمعیت
زنده بمانی و زنده بمانی و زنده بمانی...
ای زندگان زخمهایتان را پنهان کنید
در اینجا زندهها را نمیبینند اما مردگان را با اشک و آهشان میخرند
خنجری که در پشتت فرو میکنند با پنبه میپوشانند تا بگویند: "ما قصد بدی که نداشتیم."
و این را بدان که گلهایی که روزی نیاز داشتی، در نبودت بر مزار میگذارند برای تو نیست و که برای عکس گرفتنشانست...
و تو ای مرگ که من تو را میستایم!
نه به خاطر تلخیات
بلکه به خاطر حقیقتیست که با خود میآوری.
چرا که در آنجا که دیگر قضاوتی نیست و دیگر نیشزبانها بر روح سنگینی نمیکند
آنجا آدمیست که با غمها و رنجهایش به خاک هست که بازمیگردد نه به خاطر اشتباه
بلکه به خاطر انسان بودنش
گو چقدر ما زندهها غگریبیم
کسی ما را نمیفهمد و حتی
خودمان خودمان را هم فراموش کردهایم.
این زخمها، این داغها، این تلخیها، میراث مردمانی است که قهرمانانشان را پس از مرگ میپرستند.
و تو ای قهرمان خاموش
میدانم که در این خاک تا زندهای غریب خواهی ماند
اما بدان همین غریبیات روزی آوازهات را جاودانه خواهد کرد.
✍عباس حیدری
@sheery_ah
🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂