♬ડꫝꫀꫀ𝕣ꪗ_ꪖꫝ♚


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Art


در این بازار عطاران
مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین
که در دکان شکر دارد
".کانال رسمی من
(عباس حیدری)
خوش آمدید."
کانال اول
@sheery_ah
کانال دوم
@nirvanabookaudio
@abbas_heidare_official8

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Art
Statistics
Posts filter


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
نه  فقط دوریِ تان جان مرا می گیرد
تب آغوش تو ، حِرمان مرا می گیرد

نفسی کم شود از هُرم نفس های شما
نفس  و ، مذهب و ایمان مرا می گیرد

عجبی نیست اگر ، نام شما روی لبی ؛
برود ! قدرت دستان مرا می گیرد

به حسودی که منم ، رنج نده پیوسته ؛
به کسی دل دهی احسان مرا می گیرد

به نگاهی ز رقیب من اگر دل بردی !
به خدا حرمت و وجدانِ مرا می گیرد

سر تدریس نگه چشم تو بر من افتد !
چشمِ تو درس و دبستان مرا می گیرد

حرف ها باشد اگر ، گوش دلم را داری
رازهایت همه دیوان مرا می گیرد

لرزه افتد به صدایت بشوم دلمرده !
سقف آرامش و سامان مرا می گیرد

خنده ات می برَدم تا دل بی تابی ها
غصه هایت لب خندان مرا می گیرد

شده ای علت خوب و بد من میدانی ؟
آخرش ! خون تو دامان مرا می گیرد

بی تو در خانه ی تاریک دلم افتادم
گرد غم خانه ی ویران مرا می گیرد

باز کن پنچره ی دشت پر از سبزی ها
"پونه" هم نسخه ی درمان مرا می گیرد

#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


#شماره_ثبت۱۳۶۳۱۲
@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
قصه ی تلخ من و ما ، اثری گویا نیست
عمری آلوده ی غم بوده ولی پیدا نیست

رنگِ عاشق شدنت ، آخرِ بی رنگی هاست
رنگِ سردی که به چشمان من استثنا نیست

از قدم های تو لرزید ، زمانی قلبم ؛
حال از آوای تو در گوشِ دلم بلوا نیست

هر کدام از قفسی تنگ شکایت داریم
شامِ تنهایی ما ، منتظر فردا نیست

خانه را بوی غمی کهنه ، گرفته است اصلا ؛
بی صدایی شده حاکم به سرم غوغا نیست

خوشبحال من و روزی که مرا جان دادی؛
دیگرم روی تو با هیچ کسی دعوا نیست

آتشی را که به پاکرده ای از بی مهری ؛
سوخت احساس مرا قائله ای بر پا نیست

کاش میشد دلمان زنده شود باز از عشق!
زندگی با همه زیباییِ خود ، مانا نیست

باد با هر نفس از عطر تنت می پیچد ...
دشت و کوهپایه بدون "پونه"ها زیبا نیست


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


  
#شماره_ثبت۱۳۶۲۹۱
@ahmadipone


🆘⛔️ اعلام خطر میکنم ⛔️🆘



🎙✍عباس حیدری


@sheery_ah


🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂


غزل شماره 174

#حضرت_حافظ

#افسانه_احمدی_پونه🎙

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
زندگی پیدایشِ سبزی و زن ! چون بستر است
زن به تنهایی خودش دیوانی از صد گوهر است

در میان ایـن همه تاریکی مطلق کـه هست
زن وجودش آیه ای در زندگی و باور است

می شود آرامش دلهای پاک و بی ریا
مهربانی را بیاموزد دلش بی خنجر است

ساده می بیند تمام مشکلات روبرو
با جسارت میکند حل جراتش نام آور است

خسته گردد هم ندارد انتظاری از کسی
شانه اش محکمتر از هرتکیه گاهی و سر است

وقت جنگیدن ، چنان شیری به میدانِ نبرد
وقت بی صبری صبور آرام مثل مادر است

کینه ای در دل ندارد از کسی ، طبعش بلند
وقتِ سختی و قضاوت ها امین و داور است

عالمی درد و سخن دارد میان سینه اش
او همیشه همدم و هم صحبتی بی یاور است

می کشد بار غمش تنها به دوشِ خسته اش
می خورد سندان به روحش تفتهٔ آهنگر است

وقت دلتنگی دلش را نذر یک جان می کند
در میان جمعِ مردان چون عقابی تک پَر است

جنس احساسش همیشه تازه مثلِ"پونه" است
در مقامش سر فرودم این کلام آخر است



#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۲۱۱۷
@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
زن خلقتی خاص است و گاهی شکل انسان می شود
هر جایگاهی باشد او ، والای دوران می شود

وقتی خدا با دقّت بسیار زن را آفرید ؛
گفت این همان سیبی است که ترکیب دندان می شود

کم کم زمین را گرم کرد از برکتِ این ذاتِ پاک
دید اوّل از هر چیز او ، یاسِ گلستان می شود

یک جنس دیگر را خدا یک گوشه پنهان کرده بود
تا سورپرایز زن شود یک عمر مهمان می شود

جنس مخالف را کمی با مهربانی وعده داد؛
حق شما نسبت به زن قطعاً دو چندان می شود

محتاط کاریِ خدا شاید دلیلش روشن است
اما خودش فهمید که بعدا پشیمان می شود

زن حرف کمتر زد ولی، عکس العمل هایش مَثل
چیزی شبیه یوسف و دربند و زندان می شود

چیزی بخواهد را یقین آسان به دستش آورد
هر غیرممکن دست او در حدّ امکان می شود

تُرد و لطیف و نازک است این ماه امّا شک نکن!
در سختی و هر مشکلی همپای مردان می شود

صد نقشه را یک روزه در کشور پیاده می کند
یک لشگر از سرباز را ، فرمانده گردان می شود

در دامنش می پرورانَد زندگی را با امید ؛
زخمِ دل از مهر و محبت هاش درمان می شود

آرام باشد بی نیاز از ذره ای منّت به خود !
هر جا خطر را حس کند شیری به میدان می شود

وقتی که مادر می شود کل جهان گهواره است
بغضش اگر هم بشکند سیلاب باران می شود

وقتی خدا زن آفرید شیطان حسودی کرد و رفت
با فکر اینکه بعدها ، این ظلم جبران می شود

شیطان کم آورده است و حال، شاگردیِ او میکند
درسی که او پس می دهد ، مشقِ دبستان میشود

حالا که دیده سجده ی شیطان به پای خلقتش
مات است وبی اندازه او مبهوت و حیران می شود

زن ها بلای خانه اند و خانه ی دور از بلا؛
مانند یک متروکه ای در لحظه ویران می شود

اکسیری از آرامش است و هر قدم با تو رفیق
او لحظه های بی کسی های تو را جان می شود

با مهربانی "تا" کنی از یک فرشته بهتر است
بد تا کنی با او اگر ، بدتر ز شیطان می شود

اصلا جهان بی زن شود! دنیا به آخر می رسد
هفت آسمان و کهکشان خاموش و گریان می شود

زن "پونه"است و پونه ها  آیینه های زندگی
زن خلقتی خاص است و گاهی شکل انسان می شود


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


@ahmadipone


🌠انتظارش داشتم....

✍🎙عباس حیدری


@sheery_ah

🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂





همیشه دلم می‌خواست یکی داشته باشم که رفتن بلد نباشه...
شرایط یکم عوض میشه،
اوضاع یکم بد میشه،
سریع کم نیاره...
سریع جا نزنه....
نره دنبال یه جای بهتر،
نره دنبال یه آدم بهتر،
فقط بمونه... بمونه و بگه:
باشه باهم درستش می‌کنیم...
ولی.....
هیچ‌کس انگار نیست....
انگار آدما همیشه آماده‌ی رفتنند،
اتفاقا همونایی که میان بهت می‌گن
ببین: من با بقیه فرق میکنما ،
همونایی که محکم دستاتو می‌گیرند،
صاف تو چشمات زل می‌زنند و قول موندگار بودنشون بهت میدن...
میگه که تا آخرش باهات میمونند؛
اما آخرش؛ ...
آخرش تنها چیزی که میبینی باهاته،
فقط پاهاته....
میبینی دوباره تنها شدی  ..‌.‌
با اولین بهونه،
با اولین سختی،
با اولین تلخی...
انگار رفتن و نموندن از نفس کشیدن هم راحت‌تره شده..‌.
یاد می‌گیری که هیچ‌کس برای همیشه نمی‌مونه، هیچ‌کس هیچ ضمانتی برای موندنش نیست،
حتی همونی که قسم خورده،
همونی که از همیشه کنارتم میمونم واست گفته...
اونوقت که کم‌کم می‌فهمی که باید آدما رو دوست داشته باشی،
ولی نه اون‌قدر که بعد از رفتنشون دیگه نتونی نفس بکشی....
اگه یه روز یه نفر موند،
تعجب کنی،
و اگه رفت،
فقط یه لبخند تلخ بزنی و بگی:
خب، انتظارش رو داشتم.....
اینه واقعیت...
تلخ،
ولی واقعی.
و با این همه حال،
یه چیزی ته دلت هنوز زنده‌ست...
بگم امیده؟ نه...
بهتره که اسمش بزاریم حماقت
همون حماقت قدیمی که هنوزم داره
بهت میگه که:
شاید یه نفر،
فقط یه نفر،
شاید پیداش بشه که پا به پات بمونه...
البته شاید....
فقط شاید....


عباس حیدری


@sheery_ah

🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
🎼 ترانه

بغض منو بردار عزیزم تا صداتو
توی گلو بگذارم از نو جون بگیرم
دستاتو با دستای خالیم آشنا کن
تزریق کن احساس تو سامون بگیرم

دل رو بکش امشب به مسلخ تا سپیده
زیر تمنایی ترین چتر نگاهت
یکبار دیگه روبرو کن عاشقونه
چشمای بارونی مو با چشم سیاهت

سرمازده کل وجودم با نبودت
آغوش تو آوارگی هامو ندیده
من رو بغل کن تا نیفتادم به خاکت
آغوش من سرمای جانسوزی چشیده

من شونه هاتو تکیه میدم محکمم باش
تن خستگی هامو بریز از نو بسازم
خوابم کن از آرامش هرم نفس هات
تا توی آغوشت بمیرم جون ببازم

دنیای با تو شکل پرواز پرندس
تا اوج بی پروایی از یک روح خسته
با تو پریدن آخرین رویامه واکن
با یک ترانه قفل این درهای بسته

این روح سرگردون و دعوت کن به قلبت
دیوونه گی هامو ببین و عاشقم باش
دریای طوفانی بی جزر و مدم رو
پارو بزن این موج هارو قایقم باش


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


#شماره_ثبت۱۳۶۲۷۰

@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
آخرش آدم به آدم می رسد بیدار باش
تا نباشی شرمسار دیگران هشیار باش

اینکه مفت چنگ تو باشد هر آنچه میبری!
روزی از دستش دهی ، مردانگی را یار باش

قدر آنکس را که پشتت بوده عمری پاس دار
اندکی خوب از گذشتن های پر تکرار باش

سقف اگر هم نیستی روی سر او لااقل؛
بر بلاهایی که می اندازدش دیوار باش

گر چه گرم آبی نشد از روی انسانیتت!
دور از رفتار و از گفتار ناهنجار باش

هر چه نادیده گرفتی و به رویت هم نزد
از نمک نشناسی ات کم کن کم از کفتار باش

دود این بی حرمتی درچشمت آخر می رود
احترامی قدر تلخی های یک سیگار باش

ای که هیزم میزنی بر آتش این زندگی!
مرد اگر هم نیستی زن باش و بی آزار باش

بی وجودی که ندارد شاخ و دم،آزاده باش
جان به لب آمد ز دستت جان خود را خار باش

تکیه گاهی که نبودی تکیه دادی تا بحال
راه خود را رو ، برای دیگری سربار باش

من فقط"گلپونه"ها را همدم خود دیده ام
پای وجدانت اگر داری خودت را کار باش


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۲۴۵
 
@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon


در کویر خیالت ماندم، 
با آغوشی از گل‌های خشکیده 
و سایه‌ای که بر جانم گسترده‌ای. 

صدایت، بوسه‌ای است بی‌انتها بر روحم، 
چون بادهای گرمی که بر شن‌های دلم 
نغمه‌ی عشق می‌نوازند. 

نگاهت، موج بلند ی است
که به صخره‌های جانم می‌کوبد، 
و من، غرق‌شده در اقیانوس چشمانت، 
در هر تپش قلبم 
ترانه‌ای از اشتیاق 
در گوش دلم زمزمه می‌کند 
و در هر نفس، 
عطر تو را بر جانم جاری می‌سازد. 

ای عشق، نمی‌دانم 
از کدام سوی آمدی، 
که دل بی‌پروا مرا 
چون ماهی در تنگ رؤیایت 
اسیر ساختی؟ 

خودت بگو، 
کجا پایانی برای این راهِ بی‌انتهاست؟ 
که حتی در آغوش خواب، 
بی‌تو بیدارم، 
و جهانم بی‌صدای تو 
چون کویری بی‌سرانجام است. 

#ثریا_شجاعی_اصل


#افسانه_احمدی_پونه🎙

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


@ahmadipone



Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
عمر خود را پای تو دادم چه حیف
لایق اصلا بودی آیا خود بگو
هر چه بود از من گرفتی نانجیب
مانده دیگر یک نفس از آبرو؟

من جوانی را حرامت کرده ام
در مقابل ناسپاسی دیده ام
زندگی را دادم اما تف به تو
خاک بود آنچه به سر پاشیده ام

ارزشت اندازه ی یک شعر نیست
تا که بنویسم برای حال بد
نقطه چینی می گذارم می روم
می شوم از روی بی شرم تو رد

گم شو از دنیای تاریکی که تو
ساختی از آن برایم یک قفس
قتلگاه "پونه" شد این زندگی...
کاش بعد از من بیفتی از نفس

#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
"من در شبی تاریک و ظلمانی"
تنها شدم در وحشتی آنی
دور از تمام سایه ها بردم
یاد تو را با خود به مهمانی

در گیر و دارِ سایه و تردید
لرزیدم از ناباوری چون بید
سرمای دوریِ تو از آغوش
تا عمق جانم از غمت پیچید

نجوای جغد شب شده همدم
در لحظه های ساکت و سردم
شد زوزه ی باد و غمِ باران
ریتمی برای روز و شب دردم

در می زند باران و می گوید
یادی به غیر از تو نمی جوید
با من بیا تا آبیِ دریا...
تنهایی ات را عشق می شوید

باران برایم یادگاری ماند
چون میشود با او تورا هم خواند
از بی تو بودن های تکراری
رعدش مرا ، هر باره می لرزاند

شاید تو هم مانند یک رودی ؛
در بستر سیلاب ها ، بودی
یک جا نشستن عادت ما نیست
ما می رویم تا مرز نابودی

باید جدا شد از شب و وحشت
باید دهیم جان از سرِ عادت
از این همه دامی که می بینیم
باید رها شد با همه قدرت

دنیا دهد این بار یک فرصت
تا که شَویم یک مُشت با شدت
عشق و رهایی واجبات ماست
خواهیم گرفت آن را سرِ نوبت

بر بام هر خانه بپا سازیم
آهنگ شادی و بیاندازیم؛
بر شانه ها شولای آزادی
ظلم و ستم را هم بر اندازیم

اکنون اگر از اوج پایینیم
درگیر هر تضمین و آیینیم
بعد از شبی تاریک و ظلمانی
صبحی پر از"گلپونه"می بینیم

#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

#شماره_ثبت۱۳۶۲۰۱
@ahmadipone


غزل شماره 174

#حضرت_حافظ

#افسانه_احمدی_پونه🎙

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


@ahmadipone


هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی ....


@sheery_ah

🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂


جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی....

@sheery_ah

🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂


🍀

خسته‌ام...
آن‌قدر که دیگر نه انگیزه‌ای برای اثبات خودم دارم،
نه میلی برای توضیح دادن،
و دیگر نه اشتیاقی برای دیده شدن....
آنقدر که حس میکنم روحم سال‌ها از تنم بزرگ‌تر شده است....
و پیر تر،
و شکسته‌تر،
و همچنین زخمی تر،
از آنچه که باید مرا باشد....
آری این منم که در اوج جوانی ام،
به شدت احساس پیری دارم ....
نه از آن پیری‌ که مویت را فقط سفید کرده باشد نه،
از آن پیری‌هایی که روحت را خسته و فرسوده کرده،
انگیزه‌هایت از بین رفته،
و فقط ماندی تو در میان این سیل از جمعیت تنها....
من خسته‌ام...
و من دیگر نه می‌خواهم کسی را قانع کنم،
و نه دیگر می‌خواهم کسی مرا قانعم کند.‌..
و نه دیگر می‌خواهم به کسی توجهی کنم،
و نه دیگر می‌خواهم کسی به من توجهی کند....
من دیگر پذیرفته‌ام که هیچ سهمی از عشق ندارم،
که بعضی‌ها برای دوست داشته شدن،
زاده‌ و ساخته نشده‌اند....
که تنها به دوست داشتن از،
فاصله‌ای دور محکوم‌اند...
آری آدم‌ها را دوست میدارم،
ولی نه از نزدیک،
از همان فاصله ی دور،
از همان جایی که هیچ انتظاری در میان نیست،
از همان جایی که هیچ سوءتفاهمی نیست که شکل بگیرد،
و از همان جایی که دیگر لازم نیست خودم را برای آنها اثبات کنم،
یا کسی حتی بخواهد که مرا بیازماید....
آری من خسته‌ام...
و این خستگی را دیگر،
نه با خواب،
نه با استراحت،
نه با حرف زدن،
نمی‌توان درمان کرد....
خستگی‌ای که وقتی در میان جان آدمی  رسوخ کند،
هیچ راه درمانی دیگر برای آن نیست...
و تنها باید آن را پذیرفت،
و فقط باید سکوت کرد،
و به انتظار مرگ نشست...



✍عباس حیدری


@sheery_ah


🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
من از دنیای آدم ها بسی نامردمی دیدم
جوابم دشمنی شد از محبت ها که باریدم

شکایتها اگر هم هست از احساس خود باشد 
دلم را در هوای غربتی ناشاد پیچیدم 

تمامم را چه بیهوده برای دیگران کشتم
به جز خود دیگران را چون خدای خود پرستیدم

فراموشم شد اینکه یک منِ در من کنارم هست
به دور بی کسی هاشان هزاران بار چرخیدم

نترسیدم از اینکه زخمی افتد روی زخمِ دل
فقط از وحشت تنهایی خود باز ترسیدم

صدم را خرج هر نالایقی کردم چه بی منت
چنان بیدی ز سرمای ستم هر بار لرزیدم

طناب دار من را می تنیدند از سرِ عادت ؛
چنان برگی که لای خاک افتاده ست پوسیدم

ندیدم ذره ای رحم و مروت از کسی آخر؛
کنارِ بی کسی های عزیزِ خود تمرگیدم

چنانم خسته کردند از ازل تا لحظهٔ مردن
به گور مرده ی این قلب پاره پاره خندیدم

رهایی از قفس باشد ، فرار از دست آدم ها!
پناهم تکه سنگی شد که نقشش را پسندیدم

چنان آرامشی دارد، شبیه یک جهان آواز
به دورش جویبار و"پونه"های سبز را چیدم


#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


#شماره_ثبت۱۳۶۱۸۴

@ahmadipone


Forward from: aramesheآرامش درونdaroon
گلفروشی گفت کار و کاسبی خوابیده است
کل گل هایم پلاسیده ، دلم رنجید است...


شعر✍ و صدا 🎙

#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

@ahmadipone






جا داره یه سلامی بکنم به...

سلام به اون حیوانات انسان‌نمایی که نام
انسان...
رو یدک می‌کشه،
ولی چیزی از انسانیت نفهمیده....
سلام به اونی که میاد با خیال راحت دروغ می‌گه،
بازی می‌کنه،
فریب می‌ده،
و بعد وقتی که همه‌چیز رو ویران میکنه،
یا خودش میاد میگه متاهلم...
یا دستش رو می‌شه که متاهله...
سلام به تو که پدر و مادرت نون درست و حسابی سر سفره‌ات نگذاشتن،
که این‌طور نمک‌به‌حرام و بی‌اصل‌ونسب توی این جامعه رها شدی،
که با بی‌وجدانی،
احساسات آدم‌ها رو بازیچه‌ی هوس‌های زودگذر خودت میکنی...
میخوای دقیق تر بگم تو چی کار کردی؟
تو چه زخمی عمیق تر و بزرگتری زدی حیوان کثیف؟
وقتی که میای با فریب و ریا،
وقتی با اون نگاه و حرف های پر دروغت،
اعتماد یکی رو به بازی میگیری،
فقط به اون آدم ضربه نزدی...
تو بعد از اینکه اعتماد یک آدم رو شکستی،
نفر بعدی که وارد زندگیش می‌شه،
باید بار شک و ترس و بی‌اعتمادی تو به جا گذاشتی باید به دوش بکشه....
باید کلی زحمت بکشه تا خودش رو ثابت کنه، باید بجنگه که نشون بده یه آدم امنه،
باید صد برابر بیشتر تلاش کنه که گذشته‌ی تو بی همه چیز رو جبران کنه...
چرا؟
چرا باید یه آدم دیگه تاوان پستی تو رو بده؟ چرا باید یه نفر دیگه به خاطر تو،
به خاطر نمک به حرومی تو،
باید بجنگه تا اعتمادی که تو خرابش کردی دوباره بسازه؟
لعنت به تو...
لعنت به تو و امثال تو...
که دروغ یه سبک زندگیتون تبدیل شده...
لعنت به تو هر قدمی که برمی‌داری،
یه قلب رو ویران می‌کنی،
یه نگاهی رو به دنیا تاریک می‌کنی،
و یه نفر دیگه رو به این باور می‌رسونی که آدم‌ها ارزش اعتماد کردن ندارن....
لعنت به تو که هنوزم توی خیابون‌ها قدم می‌زنید،
هنوزم بی‌خیال،
هنوزم با یه لبخند دروغی،
هنوزم آماده‌ی شکار نفر بعدی....
اما یادت باشه،
یه روز،
یه جایی،
یه لحظه،
این بازی به پایان می‌رسه....
و یه روزی هم،
تاوان همه‌ی اون دروغ‌ها،
همه‌ی اون خیانت‌ها،
همه‌ی اون زخم‌هایی که به جا گذاشتی،
به خودت برمی‌گرده...
اون روز،
هیچ راه فراری نداری....
و اون روز،
فقط من از اینجا بهت یه سلام می‌کنم…


✍عباس حیدری



@sheery_ah

🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂🍃🍃🍂🍂

20 last posts shown.