از شیشهی مشروب خالی توی یخچالم
از من که دارد میرود از حالِ تو، حالم!
از کوه استفراغ! روی دفتری کاهی
از زنگهای بیجوابی که نمیخواهی
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقهی بدبخت تو، افسردگی دارد!
از قرصها که خودکشی را یاد میگیرند
از سوسکها که از تنم ایراد میگیرند!
از نصفههای تیغ در حمّامِ غمگینم
میبینمت! امّا فقط کابوس میبینم
بر روی دُورِ تند... نُه سالِ تمامی که...
از خوابهایت/ میپرم از پشتبامی که...
از دستِ تو دیوانهام بی حدّ و اندازه
از دستِ تو در گردنِ معشوقهای تازه
از سر زدن به خانهام مابینِ رفتنهات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو، از چهرهی تنهات
میبینم و کنج خودم سردرد میگیرم
رگ میزنم... هی میزنم... امّا نمیمیرم
رگ میزنم از درد که دیوانهام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده
پاشیده خون از گریهات بعد از هماغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی
از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یکروز یادت رفت
از فکر تو، از گرمی خون، خوب میخوابم!
تو نیستی! با شیشهی مشروب میخوابم!!
بالا میآرم از تو و از کلّهی پوکم
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم
از قصّهی بیمزّهی وصل و جداییها!
روی کتت در جستجوی موطلاییها
باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرصهایم را
باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
از من که دارد میرود از حالِ تو، حالم!
از کوه استفراغ! روی دفتری کاهی
از زنگهای بیجوابی که نمیخواهی
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقهی بدبخت تو، افسردگی دارد!
از قرصها که خودکشی را یاد میگیرند
از سوسکها که از تنم ایراد میگیرند!
از نصفههای تیغ در حمّامِ غمگینم
میبینمت! امّا فقط کابوس میبینم
بر روی دُورِ تند... نُه سالِ تمامی که...
از خوابهایت/ میپرم از پشتبامی که...
از دستِ تو دیوانهام بی حدّ و اندازه
از دستِ تو در گردنِ معشوقهای تازه
از سر زدن به خانهام مابینِ رفتنهات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو، از چهرهی تنهات
میبینم و کنج خودم سردرد میگیرم
رگ میزنم... هی میزنم... امّا نمیمیرم
رگ میزنم از درد که دیوانهام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده
پاشیده خون از گریهات بعد از هماغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی
از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یکروز یادت رفت
از فکر تو، از گرمی خون، خوب میخوابم!
تو نیستی! با شیشهی مشروب میخوابم!!
بالا میآرم از تو و از کلّهی پوکم
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم
از قصّهی بیمزّهی وصل و جداییها!
روی کتت در جستجوی موطلاییها
باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرصهایم را
باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2