سید مهدی موسوی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Art


اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... مرا فقط از این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی‌ام دنبال کنید

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Art
Statistics
Posts filter


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/


از شیشه‌ی مشروب خالی توی یخچالم
از من که دارد می‌رود از حالِ تو، حالم!

از کوه استفراغ! روی دفتری کاهی
از زنگ‌های بی‌جوابی که نمی‌خواهی

از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقه‌ی بدبخت تو، افسردگی دارد!

از قرص‌ها که خودکشی را یاد می‌گیرند
از سوسک‌ها که از تنم ایراد می‌گیرند!

از نصفه‌های تیغ در حمّامِ غمگینم
می‌بینمت! امّا فقط کابوس می‌بینم

بر روی دُورِ تند... نُه سالِ تمامی که...
از خواب‌هایت/ می‌پرم از پشت‌بامی که...

از دستِ تو دیوانه‌ام بی حدّ و اندازه
از دستِ تو در گردنِ معشوقه‌ای تازه

از سر زدن به خانه‌ام مابینِ رفتن‌هات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو، از چهره‌ی تنهات

می‌بینم و کنج خودم سردرد می‌گیرم
رگ می‌زنم... هی می‌زنم... امّا نمی‌میرم

رگ می‌زنم از درد که دیوانه‌ام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده

پاشیده خون از گریه‌ات بعد از هماغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی

از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یک‌روز یادت رفت

از فکر تو، از گرمی خون، خوب می‌خوابم!
تو نیستی! با شیشه‌ی مشروب می‌خوابم!!

بالا می‌آرم از تو و از کلّه‌ی پوکم
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم

از قصّه‌ی بی‌مزّه‌ی وصل و جدایی‌ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی‌ها

باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرص‌هایم را

باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم

من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...

بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2


Forward from: سید مهدی موسوی
دیوانگی‌هایم تر از تر تر تری دارد!!
دیوار، دیوار است با اینکه دری دارد

این داستان را نصفه‌کاره ول کنم؟! کردم!
هرچند می‌دانم که حتماً آخری دارد

تزریقِ مُشتی گاو در رگ‌های آزادی
خودکار سبزت دست‌های لاغری دارد

سر را به دیواری که اصلاً نیست می‌کوبد
این شعر معلوم است درد دیگری دارد

انگشت خونی را درآور تا حسابم کن
دیوانگی‌ها را بچین و انتخابم کن

با غم شروعم کن که آخر می‌شوم با غم
داغی‌تر از تزریقی و تزریق‌تر داغم!

از چی بترسم که تو از این جوهر خودکار
آنقدر می‌ترسی که من به مرگ، مشتاقم!

هر کس غمی دارد که نصفی از شبش، نان است
مشتی زدیم و جنس این دیوار، سیمان است

که هر کسی زنده‌ست توی قبر، خوابیده
که هر کسی زنده‌ست جایش کنج زندان است

از سرنوشت برگ‌های سبز می‌پرسی؟!
«امّیدِ» چی داری رفیق من؟! «زمستان» است

از عشقبازی با کدامین زن چنین خیسم؟
باران نمی‌بارد عزیزم! تیرباران است!

سیگار روشن کن که مغزم تیر می‌خواهد
کابوس‌های قابلِ تغییر می‌خواهد

موهات را در من بپیچ و زیر و رویم کن
دیوانه‌ام! دیوانگی زنجیر می‌خواهد!

ما آنچه باید داد را از ابتدا دادیم
از هفت دولت پشت این دیوار، آزادیم

هرچند گاوان قبیله، خوب می‌نوشند
حتّی جدیداًتر! کت و شلوار می‌پوشند!

هرچند در آخور همیشه بینشان بحث است
هرچند می‌دانند که بسیار باهوشند!!
.
زیر مگس‌ها خواب‌های سبز می‌بینند
[قصّاب‌ها اینجای قصّه، شیر می‌دوشند!]
.
رؤیایمان خوابیده و شب داخل تخت است
هر کس که بیدار است می‌داند که بدبخت است

سر را به دیواری که اصلاً نیست می‌کوبم
فهمیدنِ این دردهای لعنتی سخت است

فانوس در روزیم یا فریاد در آبیم
بدجور بی‌تابیم چون بدجور بی‌تابیم

فرقی ندارد آخر قصّه در این کابوس
با عشق می‌خوابند و ما با درد می‌خوابیم

شب‌های قرص و مشت و شعر و گریه و فریاد
هر صبح، خواهی یا نخوا... همکار قصّابیم!

کابوس‌های لعنتی در تخت تک‌خوابه
خوابم نخواهد برد، خواهد برد، خوا... تا... به...
.
از اعترافِ زندگی با سیلیِ مخصوص!
از اعترافِ عاشقی با شیشه‌نوشابه

شب‌هایِ شب‌هایِ... که شب‌هایِ شمردن تا...
با قرص خوردن، قرص خوردن، قرص خوردن تا...
.
شب تا ابد شب بودم و ماهی نخواهد داشت
بن‌بستم و به هیچ‌جا راهی نخواهد داشت

نوشابه‌ی مشکی به خون قرمزم می‌گفت:
این داستان، پایان دلخواهی نخواهد داشت

با طعنه می‌گوییم: روز خوب نزدیک است!
جایی که تاریک است در هر حال تاریک است

هر کس غمی دارد برای خود غمی دارد
آقای دنیا! اخم‌های درهمی دارد

با مشت‌های له شده با مرگ می‌رقصم
زندان ما دیوارهای محکمی دارد

من، اعتراف تازه‌ای در زیرسیگاری
من، خونِ روی کاغذ و خودکارها جاری

من، گاو سلّاخی شده در آخرین میدان
من، مردمِ آماده‌ی جشن و عزاداری

پایان یک قصّه برای نسلی از تردید
تزریق سم در هر رگِ خورشیدِ تکراری...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2




باید که اعتماد کنم یا نه؟!
این بوسه واقعی‌ست؟!
نمی‌دانم!
از هرچه هست و بود، پُر از خشمم
از هرچه بود و هست پشیمانم
در من شکسته کسته شکسته ته...
پس قطعه قطعه قطعه بچسبانم:

سردرد مثل جغجغه بعد از جلق
پستان مادرم وسط گریه
از خودکشیم داخل دانشگاه
تا قرص آخرم وسط گریه
کابوسِ غیرمنطقی از تکرار
از خواب می‌پرم وسط گریه

این قطعه‌های مبهم و آشفته
از خاطراتِ یک نفرِ دیگر
این عاشقانه‌های پراکنده
در دست‌های یک پسر دیگر
از خود فرار کردنِ از هر در
در پشتِ در، دوباره درِ دیگر

تصویری از معاشقه با همجنس
رنگین‌کمانِ در قفس افتاده
از هیچ‌جای فاجعه سُر خورده
در دست‌های هیچ‌کس افتاده
تصویرِ خطّ مسخره‌ی پایان
یک قهرمانِ ازنفس‌افتاده

باتوم و تیر و خون و فراموشی
تابوتِ دوست‌ها به سرِ شانه
افسردگی و جنگ هیولاها
با هر امید در وسط خانه
تصویرِ مشتِ خونیِ در شیشه
تصویرِ قرص خوردنِ دیوانه

آهنگ شاد و مستی و رقصیدن
آهنگ شاد و مستی و رقصیدن
آهنگ شاد و مستی و...
شلاق و...
سیگاریِ یواشکی و خنده
از بوسه
بوسه
بوسه
ته باغ و...
آن ترسِ از گناه و جهنم که...
آن دست‌های لعنتیِ داغ و...

تنها شدن... به خاطر چی یا کی؟!
تنها شدن... رها شدنِ در باد
تنها شدن به شکلِ شدن از خود
از هر نظر که فکر کنی آزاد
از هر نظر که فکر کنی تنها...
در کوچه سایه‌ای به زمین افتاد!

پستان مادرم وسط گریه
آغوش واقعی عروسک‌هام
شب در برابرم وسط گریه
آغوش واقعی عروسک‌هام
کابوس آخرم وسط گریه
آغوش واقعی عروسک‌هام

مشتی جسد همیشه به دنبالم
با چهره‌های پاک شده از یاد
با بوسه‌ی تهی شده از بوسه
کابوسِ بی‌صداشده‌ی فریاد!
خود را به بغض پنجره می‌کوبد
تصویر قطعه‌ قطعه‌ی من در باد

خوابیده‌ام کنار تو... آرامم!
بی‌قرص‌های رنگی و بی‌الکل
بی‌وسوسه به خودکشیِ موعود
بی‌احتیاج‌تر به ترامادول
چیزی غریبه است، سمج، وحشی
غمگین و دوست‌داشتنی در کل!

خوابیده‌ام کنار تو... خوشبختم!
از روز خوب، یاد کنم یا نه؟!
می‌سوزم و کنار تو ققنوسم
این شعله را زیاد کنم یا نه؟!
با بوسه‌ای بگو به جنونم که
این‌بار اعتماد کنم یا نه؟!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2


Forward from: 📚مهدی خدابخش📚
از برگ برگِ دفتر من پرت می‌شوند
معشوق‌های خسته‌ی پایان گرفته‌ام
یلدای چشم‌های تو را گریه می‌کنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته‌ام...!
.
شعر: استاد دکتر #سید_مهدی_موسوی
خط و ادیت: #مهدی_خدابخش


۱۱ سال قبل، شب یلدا بود.

خط‌های روی دیوار را شمرده بودم و از قبل می‌دانستم شب یلداست. آن شب همراه غذا از دریچه‌ی پایین درِ سلول، یک میوه هم دادند. یادم نیست سیب بود یا پرتقال. مغزم با سماجت خاصی سعی دارد خاطرات وحشتناک آن روزها را پاک کند.

آدم هفته‌ها که توی انفرادی باشد کم‌کم شروع می‌کند با خودش حرف زدن. نه کاغذی هست و نه خودکاری نه هیچ چیز جز پتویی که زیر سرت می‌گذاری و پتویی که رویت می‌کشی و روی زمین سفت دراز می‌کشی... به خدا گفته بودم اگر شب یلدا پیش خانواده باشم می‌گویم گور پدر منطق و علم و... به او ایمان می‌آورم! الان این حرف‌ها و شرط و شروط‌ها به نظرم خنده‌دار و احمقانه است. حتما برای شما هم هست. اما آدم توی انفرادی به هر ریسمانی چنگ می‌زند. برای من که ساعت‌ها با مورچه‌های کف سلول حرف می‌زدم آن روزها هیچ چیز عجیب نبود...

سیب یا پرتقال را برداشتم، بغل کردم و زدم زیر گریه. آن روز بود یا روز قبلش که یکی از بازجوها با لگد در راه برگشتن به سلول زده بود توی کمرم و درد کلافه‌ام کرده بود. اما گریه‌ام از درد نبود. از ناامیدی بود از هر معجزه‌ای که فقط در کتاب‌ها اتفاق می‌افتد.

فردای یلدا بود. برده بودندم هواخوری روزانه. از پشت چشمبند، آفتاب کم‌رمق را تصوّر می‌کردم که حتی او هم اوین را فراموش کرده بود. به این فکر کردم که همین‌جا می‌میرم یا اینکه آزاد می‌شوم؟! در ذهنم به تمام جاهای خوبی که می‌شناختم فکر کردم، به همه‌ی آدم‌هایی که دوستشان داشتم، به همه‌ی بوسه‌ها و آغوش‌ها، به کتاب‌ها، به فیلم‌ها، به آوازها و موسیقی‌ها... با صورت خوردم توی دیوار! یادم رفته بود قدم‌هایم را بشمرم. در هواخوری باید یک مسیر ثابت را با چشمبند می‌رفتی و برمی‌گشتی. اگر دستت جلویت نبود یا قدم‌ها را نمی‌شمردی با صورت می‌خوردی توی دیوار. با صورت خورده بودم توی دیوار...

سیب یا پرتقال را در بغلم فشار دادم و بو کردم‌. بوی زندگی می‌داد. به خودم گفتم باید زنده بمانم و آزاد شوم. دیگر با مورچه‌ها حرف نزدم. با خدا حرف نزدم. برگشتم روی پهلوی چپ و نگاه کردم به دیوار. به اسمی که با تکه آهنی که از زیر در کنده بودم روی دیوار حک کرده بودم. به خودم قول دادم که زنده می‌مانم‌. به خودم تا صبح اوّل دیِ ۱۱ سال پیش، تمام شب قول دادم و دادم و خوابم نمی‌برد و شب یلدا چقدر طولانی بود.

الان که دارم این سطرها را می‌نویسم نمی‌دانم کدام زندانی در سلولش سیب یا پرتقالش را بغل کرده است. زل می‌زنم به دیوارهای تبعید که تا بی‌نهایت کشیده شده‌اند. زل می‌زنم به نقشه‌ی ایران که مثل گربه‌ای مریض خوابیده است. مثل گربه‌ای مریض که با صورت توی دیوار خورده است. مثل گربه‌ای مریض که همه‌چیز را فراموش کرده است. و هیچ آفتابی گرمش نمی‌کند...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2


مروری بر کارنامه‌ی «ایرج جنتی عطایی»
در ۲۰ ترانه و آهنگ ماندگار

با صدای داریوش، ابی، گوگوش، فرهاد، ویگن، عارف، سیاوش قمیشی، فریدون فرخزاد، سیمین غانم، شکیلا، رامش، لیلا فروهر و ستار!

اگر این قسمت جذاب «بامداد» را ندیده‌اید
حتما در اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/GXfMEYH10t0?si=q-EdLKSQmpDjynNz


Forward from: سید مهدی موسوی
آخرین روزهای پاییز است
و زمستان سرد، پشتِ در است
شب یلدا بلند بوده ولی
شب یلدای من بلندتر است!

شب جشن است و خوردن آجیل
شب مهمانی است و حرف زدن!
شب یلدای من بلندتر است
مثل موهات روی بالش من

روی دوشم پلنگِ پیرِ پتو!
بسته‌ی قرص‌هام در دستم
همه جمعند دُور هم با عشق
من ولی در اتاقِ خود هستم!

پشت گوشی، روانپزشکِ من است
تا بگوید جهان قشنگ‌تر است!
شب یلدا تفاوتش این است:
دل من از همیشه تنگ‌تر است

بی‌هدف توی گوشی‌ام هستم
پُرِ تبریک‌های آدم‌هاست
ظاهرا دوستان نمی‌دانند
همه‌ی سال من، شب یلداست!

آن درختی که خسته از باغ است
جز رفیق تبر نخواهد شد
در سرم، در دلم شب یلداست
مطمئنّم سحر نخواهد شد

مرده خورشیدمان و ممکن نیست
شب یلدای ما به سر برسد
باز پاییزِ سرد خواهد رفت
تا که یک فصل سردتر برسد!

آخرین روزهای پاییز است
من امیدم به آخرین برگ است
شب بلند است و دردهام زیاد!
دردهایی که چاره‌اش مرگ است...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/


Forward from: روشنک آرامش
خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

#سیدمهدی‌موسوی


خواستم پیشاپیش خدمت دوستانی که هر سال کریسمس را تبریک می‌گویند، عرض کنم که از شما صمیمانه ممنونم اما:

اولا این روز، روز تولد مسیح است و طبیعتا به من که مسیحی و حتی خداباور نیستم، ربط چندانی ندارد. حتی در بین خود اروپایی‌ها هم در سال‌های اخیر از لفظ «تعطیلات سال جدید» به جای «کریسمس» استفاده می‌شود تا افراد غیرمسیحی هم در این جشن و شادی شریک کنند. 🙂

دوم اینکه من هنوز ایرانی‌ام و حتی مناسبت‌هایی مثل سال نو را هم با تقویم ایران جشن می‌گیرم. البته که در جشن‌های سالِ نوِ دوستان غیرایرانی‌ام شرکت می‌کنم و از آن لذت می‌برم، اما هنوز هم برایم سال در روز ۱ فروردین نو می‌شود و دلم در لحظه‌ی تحویل سال، پیش خانواده و دوستانم است که در سخت‌ترین روزها و شرایط با عشق و امید ادامه می‌دهند. سال نو که این است، شما تکلیف مناسبت‌های مذهبی مثل کریسمس را بدانید. 😁

سوم اینکه اگر هم فکر می‌کنید این تبریک کریسمس برای همدلی با هم‌وطنان عزیز ارمنی است، باید عرض کنم که اصلا کریسمس و میلاد مسیح برای ارمنی‌ها در روز ۶ ژانویه است، نه ۲۵ دسامبر!
جالب‌تر آنکه اصلا تا سال‌ها جشن کریسمس در کل جهان مسیحیت، همان ۶ ژانویه بوده و بعدها کلیسای کاتولیک رومی برای از بین بردن جشن «تولد خورشید»، کریسمس را به ۲۵ دسامبر منتقل کرد!
ولی هنوز ارمنی‌ها و بسیاری از مسیحیان معتقدند که کریسمس ۶ ژانویه است و آن روز را جشن می‌گیرند.

حالا اگر باز هم اصرار دارید که این مناسبت‌ها الکی‌اند و بهانه‌ای هستند برای تبریک؛ به‌جای کریسمس، شب یلدا را تبریک بگویید که اگرچه بابانوئل و کاج و... ندارد، اما پر از است از گرمای وجود بزرگترهای فامیل و آجیل و هندوانه و عشق و دوستی. جشنی که بلندترین شب سال را به انتظار خورشید می‌نشیند و پیام‌آور آن است که شب، هرچقدر هر دراز باشد، بالاخره به پایان خواهد رسید.🌞❤️

مهدی موسوی
۲۸ آذر ۱۴۰۳
@seyedmehdimoosavi2




Forward from: سید مهدی موسوی
بغلم کن تو این شبِ برفی
خسته از انتظار، گریه نکن
بوسه‌هات داغِ ظهرِ مرداده!
مث ابر بهار گریه نکن

بغلم کن تو این شب برفی
خستگیتو بذار تو دستم
به تنم تکیه کن که حس بکنم
مث یه کوه، پشت تو هستم

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

.
بغلم کن تو این شب برفی
موهاتو باز کن، به باد بره!
ما دو دیوونه‌ی همیشگی و
جادّه مثل همیشه منتظره

بغلم کن تو این شب برفی
که خودش رو به شیشه می‌کوبه
بذار این جادّه تا همیشه بره
با تو هر جای این جهان خوبه

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2


"بغلم کن"، نسخهٔ صوتی (ام پی تری)

خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: طاهر علیرمضانی


Forward from: عاطفه اسدی
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اما به سر قبر قمر که رسیدیم، دیگر طاقت نیاورد و بغضش ترکید...

@atefeasadi2


شعر با محتوای بوسه و لب، شاعری با زبان خاقانی
عملیّات غیرممکن هفت! عملیّات غیرانسانی!

سبکِ آنک لبان قند شما! سبکِ گیسوی تابدار رها!!
لای فردوسی و منوچهری مانده در دوره‌ی خراسانی

بیت اوّل: حدیث بلبل و گل، بیت سوّم: شکایتِ از فقر
بیت پنجم: معاشقه با زن، بیت هشتم: شراب لیوانی!

مانده از عهد دایناسور، باقی!! غرق در سبک‌های اوراقی
بحث ترتیب‌دادن ساقی وسطش آیه‌های قرآنی!

شعر گفتن ز آخرین دیدار! شعر گفتن ز روزهای بهار!
شعر گفتن ز هجر و دوری یار!! روی یک دختر خیابانی

اوّلِ اسمِ عاشقان غزل است! آخرین قالب جهان غزل است!
حک شده بر کتیبه‌ی کوروش غزلی از زمان ساسانی!!

واژه‌هایی بدون بی‌ادبی: چه شبی! چه ستاره‌ای! چه لبی!
غزلی با قوافی عربی در رثای غرور ایرانی!

باز هم بحث آدم و حوّا، یا که نه! بحث ساحل و دریا
گفتنِ شعری از شب غم‌ها وسط جشن، توی مهمانی

غزلی زیر آفتابِ تموز! نغمه‌ی ساز در حوالی سوز!
وسط روزنامه‌ی امروز: خبر دوستان زندانی

خبر هر رسانه‌ای بودن! شاعر قهوه‌خانه‌ای بودن!
گفتن از بی‌وفایی دلدار، داخل رختخواب با Honey!!

گریه‌ی بی‌شکیب ابر بهار! ناله‌ی آسمان به بانگ هَزار!
این‌همه وصف، این‌همه تکرار ریده در روزهای بارانی

شاعر سکس و بنگ و خواب و عرق، شاعر روزنامه‌ی بر حق
مظهر بی‌سوادی مطلق، سمبل ادّعا و نادانی

منم و آنچه گفتم و می‌شد، منم و هی نصیحتِ بی‌خود
نرود میخ آهنین در سنگ، آب در مغزهای سیمانی

بحث داغ قصیده یا که غزل! فرق مابین جوشش و کوشش!!...
من پُر از خستگیِ تا ابدم توی این واژه‌های پایانی...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2




پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/


Forward from: آموزشکده توانا
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مهتاب قربانی در پارلمان اروپا:
سهم مردم ایران از حقوق بشر چیست؟ کشته‌شدن، اعدام، سرکوب و تبعید

سخنرانی مهتاب قربانی در پارلمان اروپا به مناسبت روز جهانی حقوق بشر

مهتاب قربانی، فعال حقوق زنان، شاعر و کنشگر مدنی، در روز جهانی حقوق بشر در پارلمان اروپا سخنرانی تأثیرگذاری ایراد کرد. او با یادآوری نام کیان پیرفلک، پسر ده‌ساله‌ای که با شلیک گلوله کشته شد، و اشاره به زندانیان سیاسی و محکومان به اعدام، سخنان خود را آغاز کرد و گفت: «من زنی هستم که باید به دست رژیم اسلامی ایران کشته می‌شدم، اما زنده ماندم و فرار کردم تا روایت کنم. امروز روز جهانی حقوق بشر است و مگر حقوق بشر نباید برای تمام مردم دنیا باشد؟»

او با اشاره به تاریخچه نقض حقوق بشر در ایران افزود: «انقلاب اسلامی با اعدام آغاز شد و طی دهه اول آن بیش از ۴۰۰۰ نفر در زندان‌ها کشته شدند. در ۴۵ سال گذشته، مردم ایران هر ده سال یک جنبش آزادی‌خواهانه شکل داده‌اند، اما همواره سرکوب شده‌اند.»

مهتاب قربانی با تأکید بر شجاعت نسل جوان ایران پرسید: «سهم مردم کشور من از حقوق بشر چیست؟ کشته‌شدن، اعدام، نداشتن آزادی بیان و تبعید شدن.» او همچنین به زندگی ۹ میلیون ایرانی تبعیدی در اروپا اشاره کرد و از لزوم شنیده شدن صدای آن‌ها سخن گفت.

او جمهوری اسلامی را «پدرخوانده تمام گروه‌های تروریستی و اسلام‌گرایان افراطی» دانست و یادآور شد: «فاجعه بتکلان و حمله به شارلی ابدو نمونه‌هایی از تبعات اسلام‌گرایی افراطی در اروپا هستند. دیکتاتوری در خاورمیانه، امنیت اروپا را نیز تهدید می‌کند.»

مهتاب قربانی خواستار قطع روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی شد و گفت: «برای آزادی ایران، صلح در خاورمیانه و امنیت جهانی، نباید اجازه دهیم دیکتاتورها متحد شوند.»

او سخنان خود را با تأکید بر شعار "زن، زندگی، آزادی" به پایان رساند و از پارلمان اروپا خواست صدای آزادی‌خواهی مردم ایران را بشنوند.


#مهتاب_قربانی #روز_جهانی_حقوق_بشر #حقوق_بشر #نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech

20 last posts shown.