Forward from: دستیار تبادلات
دست ازادشواروم اروم باالاورد ویکی یکی دکمهای #پیراهنم
روباز کرد
لباسوازتنم دراورد هیچ حرفی بینمون ردوبدل نمیشد
مشغول #نوشیدنیش بود
بادست دیگش با#بدن من مشغول بود .
بطرف پنجره هلم داد حالاکاملا توی قاب پنجره بودیم
اروم اروم دستشوپایین اورد
اپارتمان الکس اخرین طبقه بود وازپایین چیزی دیده
نمیشد
امااگه کسی پشت پنجره اپارتمانی که اون سمت خیابون
قرارداشت بود به راحتی میتونست ماروببینه
پیک #شراب روازم گرفت وگوشه ای گذاشت
لباساشو بیرون اورد و دوباره پشت سرم ایستاد
#رمان_بزرگسال #رمان_هات #رمان_عاشقانه
اگه میخوای فایل کامل این رمان رو بخونی بیااینجا👇🏻
https://t.me/mynovelsell/652
روباز کرد
لباسوازتنم دراورد هیچ حرفی بینمون ردوبدل نمیشد
مشغول #نوشیدنیش بود
بادست دیگش با#بدن من مشغول بود .
بطرف پنجره هلم داد حالاکاملا توی قاب پنجره بودیم
اروم اروم دستشوپایین اورد
اپارتمان الکس اخرین طبقه بود وازپایین چیزی دیده
نمیشد
امااگه کسی پشت پنجره اپارتمانی که اون سمت خیابون
قرارداشت بود به راحتی میتونست ماروببینه
پیک #شراب روازم گرفت وگوشه ای گذاشت
لباساشو بیرون اورد و دوباره پشت سرم ایستاد
#رمان_بزرگسال #رمان_هات #رمان_عاشقانه
اگه میخوای فایل کامل این رمان رو بخونی بیااینجا👇🏻
https://t.me/mynovelsell/652