#۱۸۶
#رمان_روژیار
اشکام دیگه داشت به هق هق تبدیل میشدکه نیک وارد اتاق شدو بغلم کرد
بدون حرف
فقط بغلم کرد....سرمو روی سینش گذاشتم....حضورشو باتمام وجود حس کردم....همینکه تواین وضعیت تنها نیستم بادم خداروشکر....
گریم که بند اومد ازم جدا شد شالمو از دور گردنم باز کردم موهامو از روی صورتم کنار دادو گفت
-...حالا بهتر شدی؟
+...مرسی خیلی
گونمو نرم بوسیدو گفت
-...یادته وقتی تاده آشناشده بودیم به بهانهای الکی میومدم اینجا میموندم؟
لباسامو عوض کردم و باخنده گفتم
+...آره اومدی منو به خودت عادت دادی بعد یهو ولم کردی....
نمیخواستم بحثو به اینجا بکشونم ولی یهو کلامم تلخ شد....حتی خودمم از حرفی که زدم تعجب کردم
هردو مکث کردیم
نیک سرشو به نشونه تاسف تکون دادو گفت
-...آدم میتونه توزندگیش کارای احمقانه کنه مگه نه؟ این احمقانه ترین کار من توزندگیم بود
+...ولش کن نمیدونم چرااینو گفتم....بگذریم...شام چی بخوریم؟
-...نمیدونم هرچی گفتی سفارش بدم
+...دلم میخواد اشپزی کنم....بذار ببینم چیا توخونه داریم یچیزی درست میکنم
دستمو کشید سمت خودش روی تخت....گردنم درمعرض دیدش بود کوتاه بوسیدو گفت
-...کمک خواستی صدام کن من یه چندتا زنگ بزنم بیام پیشت
تانیک زنگاشو بزنه و بیاد من همه چیزو اماده کردم
اشپزی ذهنمو مشغول میکرد کمتر فکروخیال میکردم....غذا که آماده شد بی هوا گفتم
-...نیک
+...جان
-...رابطه ی پدرومادرت باهم چطوره؟ خوبن؟
مسخص بود از سوال یهوییم جاخورده یه مکث کردو گفت
-...معمولی....هردوشون زمان زیادیو سرکار بودن خیلی کنارهم نبودن....اما عاشق و معشوق هم هیچوقت نبودن...منظورم اینه تاجایی که میدونم ازدواجشون باعشق نبوده...اابته تنها کسی که تواون خانواده باعشق ازدواج کرده عمه مارال بوده....بقیه همه یه ازدواج سنتی و تحمیل شده داشتن
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_روژیار
اشکام دیگه داشت به هق هق تبدیل میشدکه نیک وارد اتاق شدو بغلم کرد
بدون حرف
فقط بغلم کرد....سرمو روی سینش گذاشتم....حضورشو باتمام وجود حس کردم....همینکه تواین وضعیت تنها نیستم بادم خداروشکر....
گریم که بند اومد ازم جدا شد شالمو از دور گردنم باز کردم موهامو از روی صورتم کنار دادو گفت
-...حالا بهتر شدی؟
+...مرسی خیلی
گونمو نرم بوسیدو گفت
-...یادته وقتی تاده آشناشده بودیم به بهانهای الکی میومدم اینجا میموندم؟
لباسامو عوض کردم و باخنده گفتم
+...آره اومدی منو به خودت عادت دادی بعد یهو ولم کردی....
نمیخواستم بحثو به اینجا بکشونم ولی یهو کلامم تلخ شد....حتی خودمم از حرفی که زدم تعجب کردم
هردو مکث کردیم
نیک سرشو به نشونه تاسف تکون دادو گفت
-...آدم میتونه توزندگیش کارای احمقانه کنه مگه نه؟ این احمقانه ترین کار من توزندگیم بود
+...ولش کن نمیدونم چرااینو گفتم....بگذریم...شام چی بخوریم؟
-...نمیدونم هرچی گفتی سفارش بدم
+...دلم میخواد اشپزی کنم....بذار ببینم چیا توخونه داریم یچیزی درست میکنم
دستمو کشید سمت خودش روی تخت....گردنم درمعرض دیدش بود کوتاه بوسیدو گفت
-...کمک خواستی صدام کن من یه چندتا زنگ بزنم بیام پیشت
تانیک زنگاشو بزنه و بیاد من همه چیزو اماده کردم
اشپزی ذهنمو مشغول میکرد کمتر فکروخیال میکردم....غذا که آماده شد بی هوا گفتم
-...نیک
+...جان
-...رابطه ی پدرومادرت باهم چطوره؟ خوبن؟
مسخص بود از سوال یهوییم جاخورده یه مکث کردو گفت
-...معمولی....هردوشون زمان زیادیو سرکار بودن خیلی کنارهم نبودن....اما عاشق و معشوق هم هیچوقت نبودن...منظورم اینه تاجایی که میدونم ازدواجشون باعشق نبوده...اابته تنها کسی که تواون خانواده باعشق ازدواج کرده عمه مارال بوده....بقیه همه یه ازدواج سنتی و تحمیل شده داشتن
این رمان کامل شده دوستان. فایل کاملش روی اپلیکیشن #باغ_استور موجوده کافیه برنامه رو نصب کنید و رمان روژیار رو سرچ کنید👇👇 رمان اونجا کامله 💗
نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/993
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709