TGStat
TGStat
Type to search
Advanced channel search
  • flag English
    Site language
    flag Russian flag English flag Uzbek
  • Sign In
  • Catalog
    Channels and groups catalog Search for channels
    Add a channel/group
  • Ratings
    Rating of channels Rating of groups Posts rating
    Ratings of brands and people
  • Analytics
  • Search by posts
  • Telegram monitoring
سحر بیدارت می کنم...

6 May, 20:54

Open in Telegram Share Report

#صد_سی_هشت
#سحر_بیدارت_میکنم

لاله‌ی گوشم را نوازشی ظریف کرد و باعث شد سرم به سمتِ دستش متمایل شود.به بازی وسوسه‌انگیزش ادامه داده و اهمیتی برای شتاب و سرعت ماشین‌هایی که از کنارمان رد می‌شدند؛قائل نبود.
حال وهوای‌ میان‌مان داشت به سمت و سوی سکر و مستی پیش می‌رفت و چقدر خوب که تهِ همه‌ی برون‌ریزی‌های سراسر خشم و رنج‌مان به این نقطه ختم شده بود.
انگار دیگر پرده‌ای نامرئی که در این چند ماه وسط رابطه‌مان آویزان بود؛ دریده شده و کنار زده شده بود.
-یکی یه گهی خورده و رفته!.چرا تاوانشو زندگی من بده؟هوم؟
می‌توانستم تا اینجای جمله‌اش برای تک تک حروفش جان بدهم‌.اما کلام آخرش رعشه به جانم انداخت و دوباره سرمای پاییز را به یادم آورد.
-البته هروقت عمرم ببینمش گردن‌شو می‌شکنم!اینو ازت پنهون نمی‌کنم دریا...
زمانی برای نوک زدن به آن‌شب پاییزی نبود.شبی که انگار یلداترین شبِ تمام عمرم بود و هر ثانیه‌اش به اندازه‌ی یک سال مرا از پا درآورد و پیرم کرد.
نه...این شب و این لحظات خاصی که من و دانیال خالقش بودیم را به هیچ فکر و ترسی نمی‌باختم!
بی پروا شدم و همان‌طور که سرم به سمت دستش کج بود،لبم را به کف دستش چسباندم و پلک‌هایم را روی هم انداختم.
حرکتم ورای تصور دانیال بود.جوری که شتاب‌زده دوباره بغلم زد و سفت و سخت میان بازوهایش فشرد.جوری که استخوان‌هایم از شدت فشار به فغان در آمدند.
بادِ وحشیانه‌ای  شروع به وزیدن کرد و ما را از خلسه‌ی خوشایندی که گرفتارش شده بودیم، در آورد.
لحظاتی بعد پاهایم را از کفش در آورده بودم و روی صندلی بالا آورده و جفت زانویم را بهم چسبانده و رو به دانیال چانه‌ام را روی‌شان گذاشته بودم.
دقایقی طولانی از آن لحظات جنون‌واری که با کلمات به جان هم افتاده‌بودیم و از جیغ و گریه عبور کرده و به آغوش رسیده بودیم؛می‌گذشت.
آغوشی که به اولین بوسه‌‌ی دانیال به گونه‌ام ختم شده و گیج و سست دوباره به ماشین برگشته بودیم.
کمتر از ربع ساعت دیگر به بیمارستان می‌رسیدیم و من حضورم در کنار ننه صفی را جلو جلو به مامان اطلاع داده و خیالش را از تنها نبودنِ پیرزن آسوده کرده بودم.




چنانچه تمایل دارید رمان #سحر_بیدارت_میکنم  را در کانال وی آی پی بخوانید، مبلغ۴۵۰۰۰ تومان را واریز و عکس فیش را به آیدی ادمین ارسال
کنید.👈 @afhavva
✅در وی‌آی‌پی دو برابر کانال عمومی پارت خواهیم داشت.الان چهارماه جلوتر از کانال عمومی هستیم که به مرور بیشتر هم میشه.

#واریز به این شماره👇


5892101382278352
سپه _عصائی

1.8k 0 6 69
Catalog
Channels and groups catalog Channels compilations Search for channels Add a channel/group
Ratings
Rating of Telegram channels Rating of Telegram groups Posts rating Ratings of brands and people
API
API statistics Search API of posts API Callback
Our channels
@TGStat @TGStat_Chat @telepulse @TGStatAPI
Read
Blog Telegram Research 2019 Telegram Research 2021 Telegram Research 2023
Contacts
Справочный центр Support Email Jobs
Miscellaneous
Terms and conditions Privacy policy Public offer
Our bots
@TGStat_Bot @SearcheeBot @TGAlertsBot @tg_analytics_bot @TGStatChatBot