Forward from: 🩵بنرهای گسترده² ⱽᵃʳᵉˢʰ🩵
-اگر امشب زنم بشی به فرداشب نرسیده میام از بابات خواستگاریت میکنم قول!
گونه هام گلگون شد و سر زیر انداختم.
-مگه قرار نشد اگر اومدم خونهات فقط فیلم ببینیم
لپتابشو بست و نزدیکم شد و تنش به کنار تنم روی مبل کشوند و با شیطنت گفت:
-خودت فکر کن میشه تو با این قشنگی منم پسر خوبی باشم
نگاه زیر انداختهام بالا آوردم و به چشمهاش دادم.چشم هایی که هوس انگیز روی لباس های پوشیده تنم میچرخید.
-ولی خودت به من قول دادی
دست هاش جلو اومد و به قفسه سینهم چسبید.
-گور بابای هرچی قوله تو دنیاس
فشاری به سینهم وارد کرد و منی که تا حالا این طور لمس نشده بودم خون تو صورتم دوید.
-نکن سپهر بخدا خجالت میکشم
با شیطنت خندید و بیشتر فشار داد.
-جوجوی من خجالتمم قشنگه ولی باید بریزه
هرکاری کردم نتونستم پسش بزنم.دستهام با یک دست قفل کرد و لباسهام با تموم مخالفتام از تنم کند.
-بعدش من نمیتونم بزارم اون پسرداییه پفیوزت دارو ندارمو صاحب شه
بیشتر برهنگی تنمو لمس کرد و پرهوس گفت:
-خصوصا این تن و بدنو بکر...
قرار بود میراث پسرداییم که از بچگی خواستگارم بود بیاد خواستگاریم بخاطر همین من سادهلوحانه فکر می کردم سپهر بخاطر اون عصبیه.
روی همون کاناپه تنمو خواباند و با تموم مخالفتهام مال اون شدم.با لبخند از روی تنم خیمهاش برداشت.
-حالا دیگه اون پسرداییتم میدونه مال من شدی
دلم با حرف های مالکانه اش لرزید ولی استرسی که تموم جونمو گرفته بود نمیذاشت از شیرینی حرفاش لذت ببرم.
https://t.me/+yioRDjQatfdhMWU0
https://t.me/+yioRDjQatfdhMWU0
https://t.me/+yioRDjQatfdhMWU0
برای بار آخر شمارهاش گرفتم که عصبی جواب داد:
-چته بلوط ؟ باید خاموشش کنم ولم کنی؟
بغضکرده نالیدم.
-چرا این طوری میکنی سپهر...میدونی یه ماهه از اون شب گذشته
-گذشته که گذشته من نمیتونم بلوط به دختری که این قدر راحت خودشو بهم تقدیم کرد اعتماد کنم
اشکم چکید.
-نامرد خودت گفتی...پسرداییم اینا قراره بیان واسه قرار بلهبرون و عقد
-خب عقد کن
این بار صدای نحسش با تمسخر گوشم رو پر کرد.
-ولی قضیه اون شبو یه جورایی ماستمالی کن نفهمن پسرا به سادگی کنار نمیان حتی عاشقاشم!
❌فقط تا آخر امروز لینک عضویت فعاله❌
گونه هام گلگون شد و سر زیر انداختم.
-مگه قرار نشد اگر اومدم خونهات فقط فیلم ببینیم
لپتابشو بست و نزدیکم شد و تنش به کنار تنم روی مبل کشوند و با شیطنت گفت:
-خودت فکر کن میشه تو با این قشنگی منم پسر خوبی باشم
نگاه زیر انداختهام بالا آوردم و به چشمهاش دادم.چشم هایی که هوس انگیز روی لباس های پوشیده تنم میچرخید.
-ولی خودت به من قول دادی
دست هاش جلو اومد و به قفسه سینهم چسبید.
-گور بابای هرچی قوله تو دنیاس
فشاری به سینهم وارد کرد و منی که تا حالا این طور لمس نشده بودم خون تو صورتم دوید.
-نکن سپهر بخدا خجالت میکشم
با شیطنت خندید و بیشتر فشار داد.
-جوجوی من خجالتمم قشنگه ولی باید بریزه
هرکاری کردم نتونستم پسش بزنم.دستهام با یک دست قفل کرد و لباسهام با تموم مخالفتام از تنم کند.
-بعدش من نمیتونم بزارم اون پسرداییه پفیوزت دارو ندارمو صاحب شه
بیشتر برهنگی تنمو لمس کرد و پرهوس گفت:
-خصوصا این تن و بدنو بکر...
قرار بود میراث پسرداییم که از بچگی خواستگارم بود بیاد خواستگاریم بخاطر همین من سادهلوحانه فکر می کردم سپهر بخاطر اون عصبیه.
روی همون کاناپه تنمو خواباند و با تموم مخالفتهام مال اون شدم.با لبخند از روی تنم خیمهاش برداشت.
-حالا دیگه اون پسرداییتم میدونه مال من شدی
دلم با حرف های مالکانه اش لرزید ولی استرسی که تموم جونمو گرفته بود نمیذاشت از شیرینی حرفاش لذت ببرم.
https://t.me/+yioRDjQatfdhMWU0
https://t.me/+yioRDjQatfdhMWU0
https://t.me/+yioRDjQatfdhMWU0
برای بار آخر شمارهاش گرفتم که عصبی جواب داد:
-چته بلوط ؟ باید خاموشش کنم ولم کنی؟
بغضکرده نالیدم.
-چرا این طوری میکنی سپهر...میدونی یه ماهه از اون شب گذشته
-گذشته که گذشته من نمیتونم بلوط به دختری که این قدر راحت خودشو بهم تقدیم کرد اعتماد کنم
اشکم چکید.
-نامرد خودت گفتی...پسرداییم اینا قراره بیان واسه قرار بلهبرون و عقد
-خب عقد کن
این بار صدای نحسش با تمسخر گوشم رو پر کرد.
-ولی قضیه اون شبو یه جورایی ماستمالی کن نفهمن پسرا به سادگی کنار نمیان حتی عاشقاشم!
❌فقط تا آخر امروز لینک عضویت فعاله❌