Forward from: بنرای امروز
❌❌پیشنهاد میشه❌❌
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
هرقدمی که سمته عمارت برمیداشتم احساس میکردم به مرگ نزدیک تر میشم...ای وای حالا جوابه پدرومادرمو چی بدم..دوباره انداختمشون تو فلاکت....
بلاخره وارد اتاق خانوم جان شدم سرشو با دستمال بسته بود چشماش قرمز بود تو چشمام زل زدوگفت چیه با دم شیر بازی میکنی؟خوبه سر نترسی داری؟پس حالا تو که خانوادت برات مهم نیستن نکنه فکرکردی برایه من مهم هستن؟
دختره ی هرزه حالا پسره منو گول میزنی...حالا باید گور خودتو بکنی اونم بادستایه خودت....برو گمشو نبینمت...بدبازیی شروع کردی؟حالا خوشبحالت کیارش گفته کاری به شما نداشته باشم ..
یکدفعه دوباره عصبانی شد اومد سمتم ازپشت موهامو تو دستش گرفتو گفت امامن خوب بلدم با امثال شما چیکار کنم..
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
تا دستشو ول کرد بدون هیچ حرفی ازاتاق اومدم بیرون...عصبانی رفتم خانه بعد که یکم فکر کردم فهمیدم که کیارش هوامونو داشته از ترسم کمتر شد صدای سنگ بود که تند تند داشت میخورد به شیشه اتاقم رفتم دم پنجره کیارش بود...گفت نیم ساعت دیگه یه بهونه بیار باهم بریم بیرون ...باشه ای گفتم در پنجره رو بستم از خوشحالی دستامو بهم گره زدمو پریدم هوا...
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
هرقدمی که سمته عمارت برمیداشتم احساس میکردم به مرگ نزدیک تر میشم...ای وای حالا جوابه پدرومادرمو چی بدم..دوباره انداختمشون تو فلاکت....
بلاخره وارد اتاق خانوم جان شدم سرشو با دستمال بسته بود چشماش قرمز بود تو چشمام زل زدوگفت چیه با دم شیر بازی میکنی؟خوبه سر نترسی داری؟پس حالا تو که خانوادت برات مهم نیستن نکنه فکرکردی برایه من مهم هستن؟
دختره ی هرزه حالا پسره منو گول میزنی...حالا باید گور خودتو بکنی اونم بادستایه خودت....برو گمشو نبینمت...بدبازیی شروع کردی؟حالا خوشبحالت کیارش گفته کاری به شما نداشته باشم ..
یکدفعه دوباره عصبانی شد اومد سمتم ازپشت موهامو تو دستش گرفتو گفت امامن خوب بلدم با امثال شما چیکار کنم..
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
تا دستشو ول کرد بدون هیچ حرفی ازاتاق اومدم بیرون...عصبانی رفتم خانه بعد که یکم فکر کردم فهمیدم که کیارش هوامونو داشته از ترسم کمتر شد صدای سنگ بود که تند تند داشت میخورد به شیشه اتاقم رفتم دم پنجره کیارش بود...گفت نیم ساعت دیگه یه بهونه بیار باهم بریم بیرون ...باشه ای گفتم در پنجره رو بستم از خوشحالی دستامو بهم گره زدمو پریدم هوا...
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk
https://t.me/+46VKmyEzeig5ZGFk