او سفر نمی کند.
آنچه در این قسمت رخ داد، یک چرخه نبود، سفر در زمان نبود، یک توهم هم نبود، درواقع آن چیزی بود که اتفاق افتاد و می افتاد و خواهد افتاد، اگر بتوانید طوری که تیانگونگ میبیند ببینید.
چون برای او تفاوتی میان یادآوری گذشته و تصور آینده وجود ندارد.
یعنی این موجود والا در مقابل ییشینگ شکستش را می پذیرد وقدرتهایش را در اختیار این جوان می گذارد و وجودیتاش پایان می دهد چون این اتفاقی است که بی شک رخ میدهد و بسیار پیشتر از آنکه مقدماتش آماده شود، این موجود توان دیدن آن را داشت.
و آنچه در انتهای این قسمت دیدیم هم بیانگر همین است. او پایان خودش را میبیند و به احضار آن کسی که قرار است این را رقم بزند جواب میدهد.
چنان است که او در زمان گیر کرده باشد یا حتی زمان برایش بی معنا باشد.
پینوشت: با همه اینها به نظر من زمان در این قسمت کاملا خطی پیش می رود.
- عرفان قاری پور
آنچه در این قسمت رخ داد، یک چرخه نبود، سفر در زمان نبود، یک توهم هم نبود، درواقع آن چیزی بود که اتفاق افتاد و می افتاد و خواهد افتاد، اگر بتوانید طوری که تیانگونگ میبیند ببینید.
چون برای او تفاوتی میان یادآوری گذشته و تصور آینده وجود ندارد.
یعنی این موجود والا در مقابل ییشینگ شکستش را می پذیرد وقدرتهایش را در اختیار این جوان می گذارد و وجودیتاش پایان می دهد چون این اتفاقی است که بی شک رخ میدهد و بسیار پیشتر از آنکه مقدماتش آماده شود، این موجود توان دیدن آن را داشت.
و آنچه در انتهای این قسمت دیدیم هم بیانگر همین است. او پایان خودش را میبیند و به احضار آن کسی که قرار است این را رقم بزند جواب میدهد.
چنان است که او در زمان گیر کرده باشد یا حتی زمان برایش بی معنا باشد.
پینوشت: با همه اینها به نظر من زمان در این قسمت کاملا خطی پیش می رود.
- عرفان قاری پور